eitaa logo
مادرستان/ سرزمینِ مادرانه نوشت ها
1.4هزار دنبال‌کننده
226 عکس
53 ویدیو
1 فایل
مادرستان؛ سرزمین مادرانه نوشت‌ها اینجا، دنیا مادرانه است... جایی برای اشتراک دلنوشته‌های مادرانه به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/maadarestaan متن‌های خود را برای ما بفرستید 👇 @maadarestann
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفته بود آب بیاورد ... حامد عسکری - شاعر و نویسنده من که صبح گوشی ام را از شارژ می کشیدم و تا غروب یا وقت خواب شارژ داشت، من که هفته ای یک بسته  اینترنت می خریدم و کفافم را می داد از دیروز حوالی ساعت4 تا الان سه بار گوشی شارژ کرده ام و دو بار بسته اینترنت خریده ام... ذره های شارژم... ذره های اینترنتم... ذره های وجودم دیروز تحلیل می رفت و تمام می شد در پی پیدا کردنش. در طول این چند ساعتی که بالگرد آقای رئیس جمهور گم شده بود من گیج و منگ بودم، هرچه کانال خبری بود عضو شدم، به هرکس می شناختم زنگ زدم و هیچ. دقیقا هیچ. یک مرضی دارم که وقتی اتفاقی مهیب این گونه و از این دست رخ می دهد توی کله ام می جورم می گردم ببینم کجای قصه حاضر با کدام کاشی تاریخ هم گُل است و انطباقی کم و بیش دارد و حیرتا که در این رفتن با این حجم مهابت و غریبی چند انطباق عجیب یافتم و این گزاره هزار بار در ذهنم تداعی شد که تاریخ تکرار می شود هر باری تازه تر و عجیب تر، آقای رئیس جمهور در جنگل خاطره شد، در سرما و باران و این خاطره شدن در جنگل من را یاد میرزا یونس سوخته سرایی یا همان میرزا کوچک خان انداخت که غریب و خسته و تنها لحظات آخرش را با خدای خویش تنها بود و به آغوشش پر کشید. قدر دیدن و شکر دیدن محرک عجیبی است ، وقتی لیوان آب خنکی دست تشنه ای می دهی اگر تشکر کند و خداپدربیامرزی برایت بخواهد جگر تو هم خنک خواهد شد و اگر لیوان آب را که سر کشید طعن و لغز و لیچار بارت کند دلت می شکند و ممکن است اگر دوباره خواست، درنگ و تعلل کنی... درست عین امیرکبیر که رفاه و آسایش و کمال می خواست و طعنه می شنید و برایش حرف می ساختند. سید ابراهیم رئیسی را با طعنه زخم آجین کردند و انگار این زخم ها مصمم ترش می کرد برای خدمت. هر پنجشنبه و جمعه سفر استانی و رویارویی نفس به نفسش با مردم دور افتاده ترین نقاط کشور را تا پیش از این در کمتر رئیس جمهوری دیده بودیم. مردمی که تا قبل از دیدنش حتی یک بخشدار هم سرسراغی ازشان نگرفته بود، درددل با رئیس جمهور برایشان یک رؤیا بود. اینکه تقریبا هر روز در بمباران تهمت و طعنه و تکه باشی و باز از پا نیفتی و همه حرف ها را ندیده بگیری و کارت را بکنی. باد حرف ها را می برد و این ذات عمل است که می ماند و مثل خورشید جاودان است، خیلی دوست دارم در قیامت رویارویی آن هایی که شش کلاسه بودنش را، تهمت جلاد بودنش را و طعنه ناکارآمدی اش را در دهان آشنا و بیگانه انداختند با او ببینم و نظاره گر باشم. آقای رئیس جمهور رفته بود روی نقطه صفر مرزی سد افتتاح کند و برای مردمانش آب بیاورد. رفته بود آب بیاورد و غبار شد. حالا شما خودتان می فهمید اینجای متنم با کدام کاشی سرخ از تاریخ انطباق دارد. خودتان روضه سقا بخوانید من رمقی برای روضه خواندن ندارم مادرستان؛ https://eitaa.com/maadarestaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🏴 گفتند مراسم روز تدفین خیلی تاریخش قشنگه ۳/۳/۳ ▪️◾️▪️ ▪️خیلی عجیبه: خواستم بگم برید خطبه ۳۳۳ نهج‌البلاغه حضرت علی (ع) بخونید ▪️وَ قَالَ (عليه السلام) فِي صِفَةِ الْمُؤْمِنِ: الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ، أَوْسَعُ شَيْءٍ صَدْراً وَ أَذَلُّ شَيْءٍ نَفْساً، يَكْرَهُ الرِّفْعَةَ وَ يَشْنَأُ السُّمْعَةَ، طَوِيلٌ غَمُّهُ، بَعِيدٌ هَمُّهُ، كَثِيرٌ صَمْتُهُ، مَشْغُولٌ وَقْتُهُ، شَكُورٌ، صَبُورٌ، مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ، ضَنِينٌ بِخَلَّتِهِ، سَهْلُ الْخَلِيقَةِ، لَيِّنُ الْعَرِيكَةِ، نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ. ▪️ترجمه: در صفت مؤمن چنين فرمود: مؤمن را شادمانى در چهره است و اندوه در دل حوصله اش از همه بيش است و نفسش از همه خوارتر. برترى جويى را خوش ندارد و از خودنمايى بيزار است. ▪️اندوهش بسيار و همتش بلند و خاموشيش دراز و وقتش مشغول است. مؤمن صبور و شكرگزار است، همواره در انديشه است و در اظهار نياز امساك كند. نرمخوى و نرم رفتار است. نفسش از صخره سخت تر است، در عين حال، خود را از بردگان كمتر مى گيرد. ◾️مردم بیاید باور کنیم رئیسی فقط یک رئیس جمهور نبود. ✍عرفان مریدی
─━━⊱ روایت بانوانه ⊰━━─ از خدمات شهید جمهور اکنون فصل حضــور ما بانوان پیشران است تا در برهه‌ی حساس تاریخی ایران اسلامی، که حسن ختامِ رئیس جـــــمهور تراز انقلاب با شـــــــهـــــــادت رقـــــــم خــــــورد همچــــون بانوان حماســـه‌ ســـاز نوغـــان که راوی مظلومیت و غربت امام هشتم بودند •┅═ روایت‌گر خادم الرضا باشیم ═┅• ما ســـــــید شــــــــهیدان خــــــدمـــــت را بانــــوانه روایـــت خــــواهیـــم نـــمــــود؛ ـــــــــــــ 𑁍⊱ قالب ها ⊰𑁍 ــــــــــــــ    •✾• روایت مکتوب : دلنوشته | یادداشت نویسی | جملات نقض •✾• روایت تصویری : عکس | پوستر | کلیپ کوتاه ــــــــــــ 𑁍⊱ محورهای عملیات ⊰𑁍 ــــــــــــ ○ فساد ستیز و عدالت خواه ○ خستگی ناپذیر و خدمت گذار ○ پاکدست؛ ساده زیست و متواضع ○ احیاگر دیپلماسی‌مقاومت و مدیریت‌‌جهادی ـــــــــــــ 𑁍⊱ شرح عملیات ⊰𑁍 ــــــــــــــ | گام اول ارسال روایت مکتوب یا تصویری تولیدشده به آی دی ذیل جهت انتشار موارد منتخب در کانال مرجع روایت: https://eitaa.com/Fasihe3 || گام دوم بازنشر حداکثری روایت های تولیدی از کانال مرجع در پیام رسان ایتا و عضویت: https://eitaa.com/pishran8 ||| گام سوم انتشار فردی از طریق بسترهای فضای مجازی اعم از توییتر، اینستاگرام، تلگرام، روبیکا و... ـــــــــــــ 𑁍⊱ زمان عملیات ⊰𑁍 ــــــــــــــ ○ آغاز: اول خردادماه _ ساعت ۱۸ ○ پایان: پنجم خرداد ماه ـــــــــــــ 𑁍⊱ هشتگ‌ها ⊰𑁍 ــــــــــــــ | سازمان‌بسیج‌جامعه‌زنان‌خراسان‌رضوی |
این جمعیت واقعی نیست! خیلی بیشتر از این می توانست باشد خیلی! آری ما را هم در این جمعیت حساب کنید ما مادرها را! ماکه از صبح بخاطر ویروس تهوع و بیرون روی، پوشک عوض کردیم و لباس شستیم و بغضمان را فرو خوردیم! و در حالی که فرش را تمیز می کردیم چشم به صفحه تلویزیون دوختیم و آرزو کردیم کاش قطره ای از این دریا بودیم! ما که بعضی هامان بخاطر بی قراری و تب فرزندمان تا صبح نخوابیدیم و صبح کنار یکدیگر هر دو بیهوش شدیم! ما که بعضی هامان تازه فارغ شده بودیم و پاهایمان توان همراهی با این جمعیت را نداشت! ما که بعضی هامان نوزاد ضعیفمان را باید در خانه نگه می داشتیم و از او مراقبت می کردیم و گاهی با گریه ی او خودمان هم بغضمان می ترکید! ما که بعضی هامان حامل یک خلیفه الله بودیم و برای حفظ او اجازه ی حضور در این جمعیت را نداشتیم! ما که نمی توانستیم مادر یا پدر پیرمان را تنها بگذاریم! ما که اگر نبود دغدغه ی زندگی و فرزندانمان از هر نقطه ی ایران بلیط می گرفتیم و به این دریا می پیوستیم. آری شاید ما در خلق این عکس ها نقشی نداشتیم اما حضور داریم! پر رنگ و بی صدا حضور داریم به وسعت نیت هایمان! به وسعت نیت تربیت یکی از همین تکان دهنده های عالم.... ما به وعده ی استجابت دعای مادر برای فرزندانمان دعا کردیم که یک روز چنین انسان موحد مخلص پرکار و ولایت مداری باشد... آری ما را حساب کنید ما هستیم گاهی بدون حضور اما مقتدر و با صلابت ✍ https://eitaa.com/joinchat/3591111202C614c3a2ec7
💔 این تصویر زنی است که مردی را در دامانش تربیت کرد، که امروز یک جهان را متاثر کرده است. 🔹 از دست های حنا بسته اش معلوم می شود، که پویاست و روحش زنده است. 🔸 او شغل مهمی در جامعه نداشت و شاید تحصیلات خاصی را دنبال نکرده بود، اما قطعا دلی مملو از توکل داشت که حتی بی وجود همسر هم مسیر زندگی را با عشق و ایثار پیمود. 🛖 در خانه ای ساده و شاید در تلاش و سختی، عمری را به کاری گذراند که از دید خیلی ها کار ساده ای است؛ اما اکنون از دامان او مردی به معراج می رود که تا ابد الگوی یک امت خواهد بود. 🌱 او تنها یک مادر است با صفا و فداکاری های مادرانه اش❤️ ⁉️ براستی در میان دغدغه های مادرانه اش، پشتش به کدامین کوه گرم بود و دست در حلقه کدام در آویخته بود که اینگونه زیبایی آفرید؟ برگرفته از کانال نگارآفرینش ✅ @keraamat_ir
هوای شهر بهم ریخته. هوای دل من هم. باران و باد و رعد و برق... دلِ من، دلشوره. در ذهنم مدام میگذرد، چه کار باید کرد؟ تمرکز نداشتم. بچه ها را حاضر کردم و رفتم. به فکر بسته بندی هایی افتادم در سطح شهر که نشان دهد ما عزادار رئیس جمهور عزیزمان هستیم. دلم میخواست همه شهر را بی تاب ببینم. سرعتم را بالا بردم. وسایل را تهیه کردیم و متنی که الصاق شود به بسته ها. با بچه ها مشغول شدیم. یکی بسته بندی میکرد و یکی چسب میزد. دستشان کوچک بود و دلشان بزرگ. و سوال های پیاپی. مامان؟! الان رئیس جمهور شهید شده، آمریکا خوشحاله؟ مامان؟! الان آقای رئیسی شهید شده خودش خیلی خوشحاله؟ مامان؟! کاش آقای رئیسی بچه کوچیک نداشته باشه. مامان؟! مامان؟! و سوال آخر که تیری بود بر قلبم. مامان؟! آقای رئیسی که اون همه قدش بلند بود چرا اونقدر کوچیکه جاش؟ پسرم اندازه تابوت را میگفت اما من پیکر سوخته و آب رفته ی شهیدِ جانم را تصور کردم. بسته ها حاضر شد. برای پخش،یکی از معابر شلوغ را انتخاب کردیم. چقدر واکنش ها زیبا و دل گرم کننده بود. خصوصا آنجایی که : پیرمردِ ضایعاتی صلواتی فرستاد و بعد گفت : خدا حق آقای رئیسی رو به ما حلال کنه. کاش میشد دستان پینه بسته اش را بوسید. مگر چقدر در رفاه زندگی میکرد که این حرف را میزد؟ بسته ها تمام شد. حالا دیگر باران بند آمده بود و باد نمی‌وزید. دل من هم، دیگر آشوب نبود. آرام شده بود و محکم. آرامشی از جنس اقتدار. از جنس همان ها که نگذاشت رهبرم بغض کند. آرامشی از جنس اراده های مصمم برای ادامه. آرامشی از جنس دلهای سوخته اما تکیه زده به تقدیر الهی... ✍محرابی
از مادران بخواه دلاور بیاورند صدها هزار مالک اشتر بياورند ... 🇮🇷 💪🏻 نسل جدید و ها در راه است. سرمایه ما نیست؛ است. ┄┄┅┅┅❅💌❅┅┅┅┄┄
هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ایلان ماسک: از والدین می‌خواهم تعداد رسانه‌های اجتماعی را که کودکان می‌توانند ببینند محدود کنند 🔹این رسانه‌ها توسط یک هوش مصنوعی برای به حداکثر‌رساندن دوپامین برنامه‌ریزی می‌شوند. @Farsna
▪️ روز ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها بود. ساعت شش صبح سوار تاکسی شدم که بیایم به سمت منزل مادرم از تقاطع روبه روی ساختمان ناشران، پلیس خیابان را بسته بود. قرار بود ساعت ده صبح مراسم استقبال از رئیس جمهور باشد به سمت حرم مطهر. راننده آقای رئیسی را دوست داشت اما اعصابش خرد شده بود. می گفت خب چرا باید روز به این شلوغی از اول صبح خیابان ها را ببندند؟ خب همین مراسم را می گذاشتند توی جمکران مردم هم از بلوار پیامبر اعظم می رفتند استقبال هیچ جا هم راه بندان نمی شد... گفتم واقعا ایده ی خوبی است ان شاءلله دفعه ی بعد... حسین بیاتانی 🆔 @hozehonari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از pedarefetneh | پدر فتنه
⭕️آن بهشتی که می‌گویند زیر پای این مادران است... 🔻آخرین اخبارحادثه تا این لحظه 👇 https://eitaa.com/joinchat/3253993472Ca7e3f11d5f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 اینجوری بچه‌ها رو از پوشک بگیرین! 🔻بهترین بازه برای از پوشک گرفتن بچه ها ۲ تا ۴ سالگی است. "استاد عزیزی " مادرستان؛ https://eitaa.com/maadarestaan
🔰جشنوراه قصه گویی بهشت مادری 💠ویژه مادران و مادربزرگ ها 💠با موضوعات: 🔸روزهای انتظار 🔹اولین روز مادری 🔸دردسرهای شیرین مادری 🔹برکات مادری 🔸ماجراهای بادام و مغز بادام 🔹و بخش ویژه: ماجراهای من و فرزندم (اجرای مشترک مادران همراه با فرزندان) 🗓مهلت ارسال آثار: تا 30 خرداد 1403 ❇️مواسات مادرانه البرز ❇️مجمع فعالان جمعیت استان البرز 💠کسب اطلاعات بیشتر @Movasat_alborz110 🔰مواسات مادرانه البرز https://eitaa.com/movasate_madaraneh
هدایت شده از کانال حمید کثیری
🔴 چرا دانش‌آموزان در سراسر جهان در حالِ هستند؟! نشریه ترجمان یه مطلبی رو به تاریخ ۳۰ دی ۱۴۰۲ در مورد روند تحصیلی دانش‌آموزان در سراسر دنیا کار کرده که به نظر خواندنش مهم باشه. من خلاصه اون رو براتون نوشتم که می‌تونید بخونید 👇👇 معروف‌ترین معیار سنجش توانمندیِ دانش‌آموزان در سطح جهان، آزمونی موسوم به PISA هست که هر ۳ سال یک‌بار عملکرد دانش‌آموزان ۸۰ کشور جهان رو در ریاضی، علوم و درک مطلب می‌سنجه. در سال‌های اخیر هربار که نتایج این آزمون منتشر شده، سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزانِ آموزشی در جهان، کلی تعجب کردند! تو چند آزمون گذشته، نمرات دانش‌آموزان، تقریباً در همه‌ی درس‌ها و تقریباً در همه‌جای دنیا به طور مداوم در حال کاهش بوده و حتی کشورهایی مثل فنلاند و کره جنوبی که نظام‌های آموزشی بسیار باکیفیتی دارند هم این اتفاق براشون افتاده. اما چه چیزی باعث افت نمرات در دانش‌آموزان سراسر جهان شده؟ برخی از تحلیل‌گران همه‌گیری کرونا رو عامل اصلی می‌دونند، اما متأسفانه! روند اُفول نمرات از چندین سال قبل و مشخصاً از سال ۲۰۱۲ به بعد شروع شده و کرونا فقط شیب اون رو افزایش داده! گزارش PISA به ۳ دلیل «گوشی‌های همراه» رو معرفی می‌کنه: 1️⃣ دانش‌آموزانی که روزانه کمتر از یک‌ ساعت از اوقات فراغت‌شون رو با دستگاه‌های دیجیتال سپری می‌کنند، عملکرد ریاضی‌شون حدود ۵۰ درصد بالاتر از دانش‌آموزانی هست که روزانه بیش از ۵ ساعت، چشم به اسکرین دوختند! 2️⃣ دلیل دومش رو نفهمیدم و به نظرم یه جوری بود، ننوشتم! 😁 (شایدم بد ترجمه شده بود) 3️⃣ تقریباً نیمی از دانش‌آموزانی که در این آزمون شرکت کردند، گفتند وقتی از موبایل‌شون دور هستند، احساس «کلافگی» یا «اضطراب» می‌کنند! به همین روال، حدود ۵۰ درصد دانش‌آموزان گفتند که بدون موبایل‌هاشون از زندگی دارند. نتیجه چی شده؟! این اضطراب رابطه‌ای معکوس با عملکرد تحصیلی دانش‌آموزان داره! و در مجموع، دانش‌آموزانی که بیشتر با موبایل‌شون کار می‌کنند، در مدرسه نمرات بدتری می‌گیرند، حواس بچه‌های دیگه رو هم پرت می‌کنند 🤦‍♂ و احساس بدتری نسبت به زندگی خودشون دارند! پی‌نوشت۱: آزمون PISA تنها پژوهشی نیست که همبستگی استفاده زیاد از موبایل و عملکرد بد تحصیلی رو نشان میده. پی‌نوشت۲: الان شب امتحانی نرید و این رو به بچه‌ها نشون بدید، باهاشون دعوا راه بندازید! ممنون 😊 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
امام خامنه ای: "باید تربیت دینی فرزندان به عنوان نمونه‌هایی از فرهنگ غنی اسلامی در میان مردم گسترش یابد.» (۱۳۸۷/۰۷/۲۲) 🌱 دوره رایگان تربیت تقوا محور 🌱 🔰 ویژه والدین، طلاب، معلمان، فعالان فرهنگی و عموم علاقه مندان حوزه تعلیم و تربیت 🔹 استاد علیرضا پناهیان (بر اساس صوتهای ماه مبارک رمضان امسال) ⏰ شروع دوره: از یکشنبه، 13 خرداد 🔻همراه با اعطای مدرک (بعد از ارسال خلاصه مطالب) ❣️شرایط شرکت در دوره رایگان: ➖بنر دوره را برای ده نفر از دوستانتون ارسال کنید ➖و ده تا صلوات برای سلامتی امام زمان(عج) و هدیه به شهدای خدمت ختم بفرمایید ⭕️ نیازی به ثبت نام نیست ⭕️ 📌 اطلاعات بیشتر در مورد دوره: https://sokhanesadid.ir/blog/post/10015 @sokhanesadid
هدایت شده از مامان معلم 🌱
وقتی با نوجوانتون بحث می کنید سعی نکنید بهش بفمونید اشتباه میگه باید بهش بگید راههای دیگه ای هم وجود داره 🖐 و اونو تایید کنید 🤌 نوجوان ها از پدر و مادر همه چی دان خوششون نمیاد و حرف شنوی ندارن 😎 @moalm62💚
هدایت شده از نماز شب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه حرفی از یکی شنیدی، ناراحت شدی، برای آخرتت خوبه! مَرَارَةُ الدُّنْيَا، حَلَاوَةُ الْآخِرَةِ حاج اسماعیل دولابی ره 🎙 🆔️ @namazeshab_net
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حموم رفتن امروزیها. 🥰😍 حموم رفتن دهه ی شصتیا. 😶‍🌫😱🥴
این ساعت‌ها که همه جا پر شده از زمزمه نتیجه انتخابات و گمانه‌زنی رای آوری فلان نامزد، ما از فرشتگانی زمینی می‌گوییم که دو هفته با جان و مال و فرزند و همسر، به عظمت یک ایران رزم کردند. مجاهدانه و با خلوص تمام، هر چه داشتند را به میدان افاده آوردند و جز ادای دین به شکوفایی هر چه تمام مردم‌سالاری دینی هیچ نخواستند. نه دنبال منسبی بودند و نه داعی مسندی داشتند همان بانوان گرانقدری که سیاهی چادرشان در گرمای ۴۰ درجه رو‌سیاهشان نکرد و مردانه (شما بخوانید زنانه!) در میدان تبلیغ و روشنگری برای عموم مردم نقش های پررنگی برجا گذاشتند. همان هایی که بچه در آغوش، از این محله به آن محله ارتباط چهره به چهره گرفتند تا شاید گره‌ای باز کنند از ذهن های غبار گرفته... همان زنانی که برای جمع بین خانواده و جهاد فی سبیل الله گوشی در دست گرفتند و یک نفس رزم تلفنی را به اشکال مبارزه افزودند. همان هایی که جز جهاد با جان و خانواده هر چه پس انداز داشتند وسط گذاشتند تا لبیک میلیونی رقم بخورد. ما از بانوانی می‌گوییم که در حکمرانی تا از اصلاح و کار‌آمد‌سازی ساختار‌ها به نفعشان حرف می زنیم انواع موانع را می‌شمارند تا بگویند شدنی نیست، اما آنان با دستان خالی و اراده‌ای فولادین به نشدن‌ها لباس عمل و نتیجه می‌پوشانند و با توکل بر الله و استعانت از حضرت زهرا (س) جهاد میکنند. بله! مخاطب ما شما خواهر عزیز، جهادگر گرانقدر است. فارغ از نتیجه انتخابات و اینکه چه کسی رییس‌جمهور آینده امت میشود، می‌خواهیم خدا‌قوت جانانه‌ای به شما بگوییم که با همکاری و همدلی به حق گل کاشتید! بدانیم و آگاه باشیم برای ساخت ایرانی بهتر جز با اراده‌ی ما و کمک خدا هیچ راه همواری وجود ندارد، پس این روز ها را خوب به خاطر بسپاریم و همینطور آماده و پا در رکاب تا ظهور حضرت حجت (عج) در میدان قیام بمانیم. لطفا نشر دهید تا به دست همه بانوان مجاهد سرزمینمان برسد❤️ https://eitaa.com/maadarestaan
روز اول محرم و شدن در روز اول ماه محرم ریّان بن شبیب به خدمت امام رضا علیه السّلام رسید. آن حضرت فرمود: اى پسر شبیب، آیا روزه دارى؟ عرض کرد: خیر. فرمود: این روز، همان روزى است که حضرت زکریا در آن به درگاه پروردگارش عزّ و جلّ دعا نمود و عرض کرد: «پروردگارا، از جانب خود فرزندانى پاک به من ارزانى دار، به راستى که تو شنونده‌ دعا هستى.» و خداوند دعاى او را مستجاب کرد و به فرشتگان دستور داد در حالى که حضرت زکریا در محراب عبادت به نماز ایستاده بود او را ندا کردند و گفتند: «خداوند مژده‌ یحیى را به تو مى‌دهد که او تو را تصدیق خواهد کرد.» بنابراین، هرکس این روز را روزه بدارد و به درگاه خداوند عزّ و جلّ دعا کند، خداوند همان گونه که دعاى حضرت زکریا علیه السّلام را مستجاب کرد، دعاى او را به مرحله‌ اجابت مى‌رساند. •┈┈••✾❀✾••┈┈• و سپس ابالحسن الرضا علیه السلام فرمود: یَا ابْنَ شَبِیب إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ 😭 @hejrat_kon چشم انتظارها روزه فردا رو از دست ندهند…
یادداشتی برای دخترم شب سوم از راه رسیده. لباس امشبت را جور دیگری آماده می کنم. با دلی آکنده از غصه. ۳ ساله نیستی اما همین که جلوی چشمانمان راه می روی و خواهش و تقاضا داری، دستمان را می کشی و می بری آن جا که می‌خواهی، ازسرجایت جم نمی‌خوری تا به خواسته هایت برسی، تفاوت بهانه گرفتن هایت را درک می کنم. برادرانت این گونه نبودند. با خودم خیال می کنم حتماً امشب باید خیلی به من سخت بگذرد. روضه نشنیده بغضم گرفته. ظرف های کوچکتان را پر از خوراکی می کنم و برمی‌دارم تا بتوانم چند دقیقه ای سخنرانی هم بشنوم! صدای در است. انگار بابا و داداش ها از نماز جماعت برگشته اند و کم کم باید حرکت کنیم. ورودی حسینیه کیک هم برمی‌داری. خیلی هم خوب‌. هرچه خوراکی بیش‌تر، تو سرگرم تر و من کیفور از مشغول بودن تو. شاید کم تر این ور و آن ور بروی و لبخند روی لب های دیگران بنشانی! امشب زودتر جا برای تکیه زدن پیدا کردیم. پا تند می‌کنم تا خودم را به آن جا برسانم. یادش به خیر آن موقع که دیوار برایمان مهم نبود و می توانستیم هرجا خالی بود بنشینیم. به موقع رسیدیم، سخنرانی هم تازه شروع شد. حوله ات را پهن می‌کنم و تو با خوشمزه هایت سرگرم می شوی. حواسم پرت سخنرانی می شود. می شنوم عبارت هایی را چند شب پیش به بابا می گفتم. یادت هست مراسمی را که دفتر امام‌جمعه دعوت بودیم؟ آن شب گفتم اگر امروز ما در این مسیر قدم برمی‌داریم مدیون پدر و مادرهایمان هستیم که دست ما را گرفتند و هرشب به مجلس عزای امام حسین علیه السلام بردند و امروز ما وظیفه داریم فرزندانمان را در این مکتب پرورش دهیم چرا که یکی از حقوقی که بر گردن ما دارند، تربیت صحیح آن هاست. کجا می روی؟ حالا نمی شود قدم به قدم خوراکی هایت را با بقیه کودکان تقسیم نکنی؟ من باید با کلی عذرخواهی، پشت سرت تکه های کیک را جمع کنم. خب پلاستیک زباله هم از راه رسید و توانستم هر آنچه پودر کرده بودی را در آن بتکانم. خداروشکر شربت ها را هم به داخل آوردند. چند دقیقه بیش‌تر کنار ما می نشینی. تا شربتت را می‌خوری من به ادامه سخنرانی گوش بدهم. سلام ساراجون! ... دوستم مهدیه است. خیلی وقت بود که همدیگر را ندیده بودیم. پرسید از اوضاع ما و پرسیدم از بچه هایش. از وقت زایمان خواهرش و سرانجام ثبت نام مدرسه‌ پسرها. انگار دارد روضه شروع می‌شود. همان که منتظرش بودیم. بساط خوراکی ها را جمع می‌کنم. لامپ های سمت ما خاموش نشد که تو بخوابی. چاره ای نیست سعی می کنم هم با تو حرف بزنم و متقاعدت کنم که همین جا بمانی و هم چند عبارت روضه را مهمان جانم کنم. صدای گریه های خانم ها دارد بلندتر می‌شود. انگار روضه اوج گرفته. آخر وسط روضه چه وقت دوباره کیک دادن بود خانم جان. دخترم که جلوی چشمتان این همه خوشمزه خورد. می دانم که سیر است ولی کیکش را پس نمی‌دهد. پس توجهی نمی‌کنم. سینه زنی شروع شده و من از فرصت استفاده می کنم. چشمانم را می بندم و هنوز نتوانسته ام خوب تشخیص بدهم که مداح می‌خواهد ما را به کجا ببرد. بغضم را آماده می‌کنم که از سرجایت بلند می شوی! از من بالا می روی و همان تکه اضافی کیک را به خورد من می دهی! انگار می‌خواهی مطمئن شوی اسراف نشده! و پا می‌گذاری به فرار! تازه می‌خواست اشکم جاری شود که شماره بابا را می‌بینم. انگار وقت رفتن است! کیک بغض آلودم را فرو می برم؛ تو را برمی‌گردانم و پشت سرمان را جمع و جور می‌کنم. حوله ات را تا می‌زنم و ظرف خوشمزه هایت هم می‌گذارم وسط آن و به راه می افتیم. با خودم فکر می‌کنم مراسم امشب کوتاه بود و زود تمام شد؟ یا تو مرا آن قدر به بازی گرفتی که گذر زمان را نفهمیدم؟ فکر می‌کنم از شب های بعد برویم هیئتی که دیرتر از همه جا تمام می شود. شاید وسط مراسم خوابیدی و من هم... جمله طلایی حاج آقا از وسط خیالات درهمم قد علم می‌کند. همان که چند دقیقه ای توانستم به برکت سرگرم شدنت با ظرف خوشمزه ها بشنوم: بچه هایتان را به دستگاه اباعبدالله الحسین وصل کنید. این مکان بهترین جا برای تربیت است. کودکان و نوجوانانی که در این فضا رشد می‌کنند و در حال و هوای این روضه ها بزرگ می شوند... انگار بقیه اش را نشنیده ام اما رزق امشب خودم را گرفتم. هدف شما هستید که باشید. درست همین جا. شما باید بشنوید. شما باید در میان این مقتل خوانی ها نفس بکشید‌. آینده از آن شماست. اگر در این شب ها تربیت شدید می توانم بعدها که راهی خانه بختتان کردم، بنشینم در کنج هیئتی و یک خداقوت به خودم بگویم، بی دغدغه از اول سخنرانی تا آخر سینه زنی را بشنوم و برای عاقبت به خیری شما و بچه هایتان دعا کنم. رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً🤲🏻 ✍🏻
صدای بلند حسین حسین تاریکی و گریه گرما و ازدحام نه! اینجا جای ما نیست! طاقتش را نداری هم تو کلافه میشوی هم بقیه! می رویم توی حیاط نسیم خنکی می‌وزد لابه لای موهایت نور ملایم سبز می تابد به صورت ماهت صدای مداح تقریبا نمی آید و همه جا ساکت است! امشب تا آماده تان کردم و رسیدیم به هیئت، آخر مجلس بود. پری شب و شب قبلش هم همین طور. صدای خادم می آید خانم ها ، توی حیاط به کسی شام نمی دهیم! همه داخل باشند لطفا! بیشتر خانم ها می روند تو و حیاط خلوت می شود منی که تو را به آغوش دارم و آن خانمی که پسرکش خواب است روی فرش آن یکی که باردار است و آن پیرزنی که عصا دارد و آن یکی که دخترک یک ساله اش را بغل گرفته! ما به هم نگاه می کنیم و می دانیم نمی شود ، نمی توانیم! نمی توانیم مثل بقیه به موقع بیاییم نمی توانیم جاهای خنک و خوب هیئت بنشینیم! نمی‌توانیم با تمرکز سخنرانی و مداحی گوش کنیم بغض می نشنید وسط گلویم من شما را طور دیگری شناخته ام شما امام حسین همه اید امام حسین ته هیئتی ها امام حسین محروم ها امام حسین ماهایی که نمی‌توانیم هیئت برویم ماهایی که دیر می رسیم ماهایی که اگر برویم هم جایمان آن گوشه ای از هیئت است که خبری نیست! اسم ما توی لیست این عزاداران شما نیست اما ما روضه های شما را زندگی می کنیم! ما خوب می فهمیم شیرخواره اگر خسته و تشنه شود چه حالی دارد! ما با سه ساله ها و بهانه گیری هایشان آشناییم! ما می فهمیم وقتی پسر نوجوانمان پشت لبش سبز می شود چقدر غیرتی می شود برای دفاع از خانواده اش! ما مادرهایی که داغ پسر جوان بر دل دارند، دیده ایم! ما برادر داریم و می دانیم دلتنگی های خواهرانه یعنی چه! ما ته هیئتی ها ما محروم از روضه ها ما زن ها روضه های شما را زندگی می کنیم! هر روز و هر شب که به شما فکر می کنیم دلمان آشوب می شود! ما اگر هنوز دلمان برای هیئت ها پرمی کشد چون می خواهیم در هوای شما نفس بکشیم! می خواهیم غبار پرچم شما دستی بر سر ما و بچه هامان بکشد! ما اگر چه به ظاهر محرومیم اما با غصه های شما نفس می کشیم! ما محتاج تمام علامت هایی هستیم که به شما می رسد! اسم ما را ته لیست عزادارهایتان بنویسید آقا! ✍محبوبه مرادی ✨مادربون | مادری و بچه داری عضو شوید👈 https://eitaa.com/motherboon