#العجل
به حقّ؛
سورهای که با لگد و سیلی تفسیر کردند
و
آیاتش را کبود...
@maae_maein
شنیدید، محبّتِ آقا امیرالمؤمنین، مرزِ ایمان و نفاقه؟ محبّتِ خانم حضرت زهرا از این جهت خیلی دقیقتر و صریحتره. چون در تاریخِ اسلام هیچکسی رو پیدا نمیکنید که با اون صراحت و شدّت علیه اهل نفاق شوریده باشه. حضرت زهرا لشکرِ یکنفرهی حضرت امیر بود ..
@maae_maein
ایرادِ خطبهی فدکیه تقریباً ۲۵ دقیقه طول میکشه و حضرت زهرا سلاماللهعلیها، تو این خطبه حدود ۵۰ مرتبه به آیاتِ قرآن استناد کردن یعنی بهطور متوسط هر دقیقه دو بار. این نشوندهندهی شدّت انس و لینکوارگی حضرت با قرآنه. این خطبه در فصاحت و فاخر بودنِ کلام و واژگان همسنگ خطبههای امیرالمؤمنین هست ..
@maae_maein
نامیدنِ خطبه حضرت زهرا سلاماللهعلیها به نام «فدکیه» شاید تقلیل و محدود کردن سطح محتوای این منظومهی توحیدی باشه. محورِ اصلیِ این خطبه هشدار نسبت به تحریف دین و انحرافِ صحابه و بازگشتِ جامعهی نبوی به جاهلیتِ قبل از اسلامه. البته نام «فدک» همواره از سوی ائمه علیهمالسلام، نمادی از حق غصبشدهی اهلبیت تلقی میشد ..
@maae_maein
تازه بچهها از آب و گل در آمده بودند، تازه زندگیشان داشت سروسامان میگرفت، منتظر بودند... منتظر آقاسیدمحسن... چندبار توی خلوتهای مادر دختری دست زینب را گذاشته باشد و لگد زدنهای آقاسید را چک کردهاند و دوتایی نخودی خندیدهاند و دل فرشتهها ضعف رفته باشد خوب است؟ چند بار توی آفتاب رقیق مدینه لباسهای آقاسیدمحسن را پهن کردهاند و چهارتایی با برادرها قربان صدقهاش رفتهاند؟ کسی چه میداند، خدارحمی محمد گفته بود: اذیتشان نکنید گفته بود جان من و جان اینها، سرش را که گذاشت علی مشغول کفن و دفن و اسمع افهم و لانعلم منه الاخیرا بود که هسته مرکزی کودتا تشکیل جلسه داد، خودشان بریدند و دوختند، صورتجلسه نوشتند و مصوبه را امضا کردند و خلاص... حالا تو بگو غدیر تو بگو مباهله تو بگو لیله المبیت توی کتشان نرفت. که دیوار حاشا بلند است. جهان قرار بود به سمت و سوهای خوبی برود، بیشرفها کاری کردند که از آن جلسه به بعد هر گناهی هر کجای جهان اتفاق میافتد یک رونوشتش فاکتور میشود توی پرونده آنها، اولین گناه هم قتل عام میلیونها بچه سیدی که پدربزرگشان قرار بود آقاسیدمحسن باشد. بگذریم رفیق...
- حامد عسکری
@maae_maein
14.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و
کعبهای که سالهاست محکم و پر عظمت برجای مانده ..
@maae_maein
از آقا شیخ حسین سامرائی که از اتقیاء اهل منبر در عراق بودند، نقل فرمودند: در ایامی که در سامراء مشرّف بودم روزِ جمعهای طرفِ عصر در سردابِ مقدس رفتم. دیدم غیر از من احدی نیست و من حالی پیدا کرده و متوجه مقام صاحب الامر- صلوات اللّه علیه- شدم. در آن حال صدایی از پشتِ سر شنیدم که به فارسی فرمود: «به شیعیان و دوستانِ ما بگویید که خدا را قسم دهند به حقِ عمهام حضرت زینب علیهاالسّلام که فرجِ مرا نزدیک گرداند.»
- کتاب شیفتگان حضرت مهدى عج، ج۱، ص۲۵۱
@maae_maein
دیشب که هوای دلم ابری بود و نم نمی هم میبارید، زبانم به ترنّمِ دعاهای قرآنی حلاوت گرفته بود: ربّنا آتنا في الدّنیا .. ربّنا افرغ علینا .. ربّنا لاتزغ قلوبنا .. ربّنا و لاتحمّلنا .. ربّنا و لاتحمل علینا .. ربّ اجعلني مقیم .. ربّ ارحمهما .. ربّنا اغفرلنا و لإخواننا .. ربّنا هب لنا من أزواجنا و ذرِّیاتنا ..
بارانِ چشمم نم نم میآمد، به این دعای آسیه که رسیدم ولی طوفانی شدم: ربّ ابن لي عندك بیتاً في الجنّه .. خواستم خانهای توی بهشت برایم بسازد کنارِ خودش، کنارِ آسیه ..
شما هم بخواهید، حتّی حسرتش هم شیرین است ..
@maae_maein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهان یک خانه
و خداوند؛
صاحبِ آن است.
ما خیره به در و دیوارِ خانهایم
درحالیکه صالحین، مشغولِ تماشای صاحبِ خانهاند ..
@maae_maein
اللّهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد وعجّل فَرَجهم
اللَّهُمَّ عَجِّل لِوَلِيِّكَ الْفَرَج ..
رد میکنی شاید پس از زنگ دبستان
طفل کلاس اولی را از خیابان
شاید که دلداری دهی رانندهای را
وقتی شکایت میکند از راهبندان
میآوری تا کوپه کیف مادری را
که ناتوان راهی شده سوی خراسان
شاید صدامان کردهای با نام کوچک
در غربت یکریز شهری نامسلمان
شاید تو را یک صبح جمعه دیده باشیم
که چای میریزی برای ندبه خوانان
گاهی میاندیشم در این سرما کجایی؟
شاید کنار آتش یک مرد چوپان
شاید تو را هر جای دنیا دیده باشیم
در زیر باران... زیر باران... زیر باران...
- اعظم سعادتمند
@maae_maein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید تو را هر جای دنیا دیده باشیم
در زیر باران... زیر باران... زیر باران...
- اعظم سعادتمند
@maae_maein
وقتی همسرم عباس علیهالسلام، با لبخند از سختگیریهای مادرش در تربیت فرزندانش میگفت؛ و میگفت مادرش اولین مربی شمشیرزنی و تیراندازی او و برادرانش بوده، نمیتوانستم باور کنم و به خود بقبولانم که این تندیس بینقص لطافت و زنانگی؛ و این عابدهی روزگار خود، نسبتی با شمشیر و کمان داشته باشد.
تا اینکه روزی در بازار مدینه با دو زن مسافر از قبیلهی بنی کلاب ملاقات کردم. وقتی دانستند من عروس فاطمه کلابیه (امالبنین سلاماللهعلیها) هستم با خوشحالی مرا در آغوش گرفتند و بعد از پرسیدن حال و نشانی منزل، اولین سؤالشان، مرا از فرط تعجب بر جا خشک کرد:
- هنوز هم شمشیر میبندد؟!
- شمشیر؟! خیر!
- پس برادرش درست میگفت که بعد از ازدواج تغییر کرده.
پرسیدم: یعنی شما میگویید مادر همسرم، جنگیدن میداند؟! از پرسشم به خنده افتادند. سپس یکی از آنها عذرخواهی کرد و گفت:
قبیلهی ما (بنی کلاب) به جنگاوری و دلیری میان قبایل، مشهور و معروف است و تقریباً همهی زنان قبیله نیز تا حدی با شمشیرزنی و تیراندازی و نیزه آشنایی دارند اما خانوادهی فاطمه کلابیه در میان کل اعراب بلکه حتی در امپراتوری روم نیز معروف و مورد احترام هستند.
فاطمه (ام البنین سلاماللهعلیها) در شمشیرزنی و فنون جنگی به قدری ورزیده و آموزش دیده بود که حتی برادران و نزدیکانش، تابِ هماوردی و مقابله با او را نداشتند؛ و بعد درحالیکه میخندید، ادامه داد: هیچ مردی جرأت و جسارت خواستگاری از او را نداشت.
به خواستگاران جسور و نامآورِ سایرِ قبایل هم جوابِ رد میداد. وقتی از او میپرسیدیم که چرا ازدواج نمیکنی؟! میگفت: مردی نمیبینم؛ اگر مردی به خواستگاریام بیاید، ازدواج میکنم.
تا اینکه عقیل به نمایندگی از طرف برادرش امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به خواستگاری فاطمه آمد؛ او از فرط شادمانی و رضایت، گریست و گفت: خدا را سپاس، من به مرد، راضی بودم ولی خداوند مردِ مردان را نصیبِ من نمود.
- ماه به روایت آه، ابوالفضل زرویی نصرآباد
@maae_maein
حضرت ام البنین سلاماللهعلیها با فصاحت و بلاغتی که داشت در مقام افشاگری از ظلم و تعدی بنی امیه بر آمد و با اشعار جانسوز و بلیغ و عزاداریهای مستمر مردم را متوجه ظلم و بیلیاقتی حکام وقت مینمود لذا آن بانو را با عسل زهرآگین مسموم و به شهادت رساندند چنانکه مورخ نامی حاج شیخ علی فلسفی در کتاب «زنان نابغه» و جناب عبد العظیم بحرانی در کتاب «ام البنین» نگاشتهاند که بنی امیه همسر امیرالمومنین علیهالسلام، ام البنین سلاماللهعلیها را مسموم و به قتل رساندند.
- الدرجات الرفیعة فی وقایع الشیعة، رفیع الدین رفیعی
@maae_maein
تهِ دریا بودم. در سایشِ تاریکیِ عمیق. پیچیده در هفت پرده سیاهی، در هزار تویِ ظلمت. تو بگو محبوسِ شکمِ نهنگی تهِ اقیانوس آرام.
کلمه آمد روی زبانم؛ کلمههای روشنِ یونس* در دلِ سیاهی.
آسمان پایین آمد. نور، راه پیدا کرد به غلظتِ عمیقِ ظلمانی. مهربانیِ خدا جلوتر از هزار صفتِ دیگر، دوید و رسید به من.
خدایِ حواسجمعِ مهربان، خدای در دسترسِ کاربلد، هزار هزار سالِ پیش، نور را کلمه کردی و گذاشتی در دهانِ پیامبرت که نشسته بود در بطنِ ماهی بزرگ. بعد نجات فرستادی، قرار و امان فرستادی برایش. بعد خواستی کلمهها زنده بمانند، مندرس نشوند، برسند به ما؛ تا غرق نشویم. بلعیدهی سیاهی نشویم.
* لا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ
#ذکر_یونسیه
#کوچک_های_بزرگ
@maae_maein
مـاء معـین
الهی آمین .. #story @maae_maein
ان شاءالله به زودی عکس شما در قاب زیبایی در تمام خانههایمان هست #ایهاالعزیز ..
@maae_maein
سلام و مهرِ الله
نمیدانم تا چه حد این موضوعِ تأسف برانگیز برای شما حائزِ اهمیت است، ولی روز به روز برای من تأسف برانگیزتر میشود. حتماً در فضای مجازی دیدهاید در کشورهایی، بوتیکهایی که ویترینِ آنها مانکنهای خانم هستند و صرفاً شغلِ آنها همین هست، ساعتها ایستادند و نشستند و نقشِ مانکن دارند. پشتِ ویترینِ مغازهها .. برای تبلیغِ آن لباس ..
متأسفانه در کشورِ اسلامی و در جامعهی شیعیِ ما اتفاق افتاده و روز به روز پررنگتر، بینِ قشرِ مذهبی .. ولی در ویترینِ اینستاگرام، متأسفانه عدهای از قشرِ مذهبی، در لابلای پستها و استوریهای مذهبی و اعتقادی و دینی شدند: مانکنِ اینستاگرام!
برخی برای کسب درآمد و انجامِ تبلیغات، مانکنِ اینستاگرام میشوند و به تبلیغ لباس در مسافرتها و در اماکن مختلف حتی مذهبی و مقدس! میپردازند و درواقع شدند مانکنِ ویترینِ اینستاگرام؛ با روشهای مختلف و سیاستهای مختلف، جهتِ جذبِ مخاطب. خواستم عرض کنم شما که پیروِ خانم حضرت زهرا سلاماللهعلیها هستید و اگر بعضی از دغدغههای حضرت زهرا را گاهی اوقات، یادآور میشوید آیا به این نکته فکر کردهاید که مادرمان حضرت زهرا، چقدر دغدغهی حجاب داشتند؟ در موردِ خانم حضرت زینب سلاماللهعلیها «... و هی تستر وجهَها بکُمّها لانّ قناعها أُخذ منها» زینب کبری، وارد مجلس ابنزیاد شد درحالیکه صورتش را با آستینش پوشانده بود چون روبندهاش را از او گرفته بودند... قطعاً مکرر شنیدهاید ماجرای یکی از دغدغههای مهمِ لحظهی آخرِ حیاتِ خانم حضرت زهرا در این دنیا و تابوت .. ماجرای حجاب و فردِ نابینا و ...
در اینستاگرام چطور کسبِ درآمد و رزق میکنید؟
شغلِ شما چیست؟! مانکنِ ویترینِ اینستاگرام؟!
اگر موضوعی ناهنجار رواج پیدا کند همچنان ناهنجار است و هیچگاه هنجار نمیشود!
@maae_maein
بسم الله الرّحمن الرّحیم
إنّا اعطیناك الکَوثر، فصلّ لربك و انحَر، انّ شانئك هُوَ الأبتر.
[ خیرِ کثیر ]
(۱) از مسجدالحرام بیرون میآمد که عاص بن وائل -از سران شرک- را دید و دقایقی با او صحبت کرد. جدا که شدند، شنید که از عاص پرسیدند، با که صحبت میکردی؟ و او به نیش و تمسخر، گفت: با این مردِ ابتر! خیلی نگذشت که جبرییل نه، خدا، به وعدهی شیرینی، دلداریاش داد؛ انّا اعطیناك الکوثر... اِنّ شانئك هُوَ الاَبتَر.
(۲) حالا، بعد آن همه دردِ زایمان و دردِ تنهایی، مریم و آسیه و ساره و کلثوم سلاماللهعلیهماجمعین، دوره کردهاند بانویش را. بویِ عطرِ پرنیانِ بهشتی، با صدای سلام و صلوات فرشتگان و کروبیان، مشامِ لحظاتش را مینوازد؛ کوثرش جاری شده؛ خدا راست گفته بود؛ انّا اعطیناك الکوثر.
(۳) بعضی از خوبیها، نقطهای هستند؛ برای یک زمان و مکانِ خاص. تازگی و طراوتشان، گرما و لطف حضورشان، لحظهایست. بعد، تمام میشوند و میروند. مثل یک اشعه، یک قطره، یک ذره. بعضی از خوبیها اما ساری و جاریاند، لایتناهیاند؛ تمامشدنی نیستند. مثل نور، مثل آب، مثل باران... کوثر یعنی خیرِ کثیر. یعنی خیری که تمام نمیشود. میماند و تا زمان و مکان هست، مینوشاند و سیراب میکند. و اسقنا من حوضها بکأسها و بیدها.
پ.ن:
اینجا یکی هست که دلش میخواست، همین حالا دستهایت در دسترسش بودند تا بوسه بارانشان کند. اینجا کسی هست که میخواهد از همین راهِ دور، کسوتِ بلند و برازنده «مادری»ات را مبارکباد بگوید و برای همه آنچه توی این چند سال به پایش ریختهای، به پایت بیفتد. همهی عشقی که پشتِ این واژههای نا رِسا نهفته شده را دریاب؛ مهربانترین؛ روزت مبارک♥️
- مریم روستا
@maae_maein