#داستان_راستان
داستان مشهوریست که شهید مطهری آن را در کتاب " داستان راستان " هم نقل کرده با عنوان " دوست امام صادق
علیه السلام " که در این داستان نقل میکنند که :
فردی که همه او را به اسم دوست امام صادق صدا میکردند به همراه حضرت در راهی میرفتند .غلام این مرد هم که پشت سر آنها میامد قدری عقب ماند و این فرد ، دشنامی به مادر این غلام داد و با عتاب از او خواست که سریعتر بیاید.
حضرت امام صادق علیه السلام با شنیدن این حرف به علامت تعجب دست خود را محكم به پیشانی زدند و فرمودند:
سبحان اللّه! به مادرش دشنام می دهی؟ ! به مادرش نسبت كار ناروا می دهی؟ ! من خیال می كردم تو مردی باتقوا و پرهیزگاری. معلومم شد در تو ورع و تقوایی وجود ندارد!
مرد گفت : یابن رسول اللّه! مادر این غلام یك زن مسلمان نبوده كه من به او تهمت ناروا زده باشم.
امام صادق علیه السلام فرمودند : مادرش كافر بوده كه بوده. هر قومی سنتی و قانونی در امر ازدواج دارند. وقتی طبق همان سنت و قانون رفتار كنند ازدواجشان صحیح است و فرزندانشان حلال زاده اند.
امام بعد از این بیان به او فرمود: " دیگر از من دور شو"
بعد از آن، دیگر كسی ندید كه امام صادق با او راه برود، تا مرگ بین آنها جدایی كامل انداخت.
@maaref303