eitaa logo
نشر معارف حضرت سیدنا حجت ابن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف
91 دنبال‌کننده
10 عکس
5 ویدیو
1 فایل
خشنودی قلب نازنین امام زمان علیه‌السّلام گناه نکنیم! اَللّهُمَّ عَجِّل‌ لِوَلیِّکَ‌ الغَرِیبِ‌ المَظلُومِ الوَحِیدِ الطَّرِیدِ الشَّرِیدِ الفَرَج انشاالله
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷🔶 ی 👈🏼👈🏼 در کتاب از از "ابوغالب زراری" روایت کرده که گفت: در کوفه زنی را طایفه هلالی که خزاز بودند، تزویج کردم. وآن زن موافق میل من افتاد و در دل من جا کرده بود. اتفاقاً میان من و آن زن کلامی واقع شده که باعث شد که آن زن از خانه من بیرون رفت واراده طلاق نمود و از من امتناع نمود، و عشیره او معتبر و با غیرت بودند. 🍃 پس، از این جهت دلتنگ گردیدم و به جهت تقلیل حزن و اندوه خود، اراده سفر بغداد نمودم با شیخی از اهل آن. پس داخل بغداد شده و حق واجب زیارت را ادا نمودیم. پس از آن متوجه خانه شدیم، و او در آن زمان از سلطان، ترسان و مستور بود. چون داخل شدیم وسلام کردیم، فرمود: اگر تو را حاجتی باشد نام خود را در اینجا ذکر کن. پس کاغذی را نزد من گذاشت که نزد او بود و من نام خود و پدر خود را در آن نوشتم. 🍃 پس قدری نشستیم. بعد از آن برخواسته، او را وداع کرده روانه "سُرَّ مَنْ رَای شدیم به عزم زیارت و بعد از زیارت مراجعت به بغداد کرده، دیگر باره شرفیاب خدمت شیخ ابوالقاسم شدیم. 🍃 چون وارد شده، آن کاغذ را که نام خود را بر آن نوشته بودم بیرون آورد و پیچید آن را بر اموری که در آن نوشته بود، تا آنکه به موضع نام من رسید. پس آن را به من نمود. ملاحظه کردم، دیدم در زیر نام من، به قلم ریزه [= خط بسیار ریز] نوشته بود این مضمون را: امّا "زراری" در باب زوج وزوجه؛ پس خداوند به زودی در میان آنها اصلاح خواهد فرمود. 🍃 راوی گوید: در وقت نوشتن نام خود، خواستم التماس دعا نمایم در باب اصلاح امر زوجه خود، لکن آن را ذکر نکردم و به نوشتن نام خود اقتصار نمودم و جواب بیرون آمد همان طوری که می‌خواستم و در خاطر داشتم، بدون آنکه ذکر نمایم. 🍃 پس شیخ را وداع نموده روانه کوفه گردیدیم. در روز ورود یا فردای آن، برادرهای زن من آمدند و بر من سلام کردند و عذرخواه شدند در باب خلافی که در باب زوجه با من داشتند، و زوجه هم به احسن حال به نزد من و خانه من آمد و دیگر بعد از آن، میان من و او سخن سردی اتفاق نیفتاد و با وجود طول زمانِ مصاحبت، بدون اذن من از خانه بیرون نرفت تا آن وقت که بِمُرد. 📚 منابع: ۱. الخرائج والجرائح، قطب راوندی، ج۱، ص۴۷۹ و۴۸۰ ۲. دارالسلام، شیخ‌محمود میثمی‌عراقی، ص۲۲۲ و۲۲۳ 🔆
🔴 که اش را و امام زمان -عجل الله فرجه- شد: سربازی بود که بسیار و دارای به اهل بیت -علیهم‌السلام- بود. فرمانده این سرباز از بی بند و باری بود که گاهی حرف هایی می زد که این سرباز ناراحت می شد. یک روز این فرمانده -نعوذبالله- به حضرت -علیهاالسلام- می کند و این سرباز هم ولایت و محبتش به اهل بیت و حضرت زهرا به گونه ای تهییج می شود که از خود بی خود می شود و جا فرمانده را به درک واصل می کند. سپس می کند و به می رود و در یکی از مدارس علمیه شیراز به عنوان این که است ساکن می شود. کاری به کسی نداشت، اوقات مثلاً شب ها که در مدرسه بود و کسی هم در را باز نکرده بود می دیدند که او به مدرسه آمده است. خادم مدرسه مُتحیّر بود که این سرباز چگونه و از کجا به داخل مدرسه می آید. خلاصه چند کار عادی از او می بینند تا این که از طلبه ها که با او خیلی رفاقت داشته از او می خواهد که حقیقت مسأله را بیان کند و به او می گوید: "ما از تو یک کارهایی می بینیم که غیر عادی است." خیلی اصرار می کند که این کارها را بگوید. بالاخره آن جوان جریان را می کند که: 《از خود بی خود شدم و این دشمن اهل بیت را کشتم و بعد که آمدم برایم باز شد. از مَواهبی که به من عنایت شد یکی طِیّ الأرض است که لحظه کجای دنیا بخواهم بروم توانم؛ و همین طور بعضی چیزهای دیگر هم به من عنایت شده که از جمله این است که به من داده اند نمازهای یومیه را به حضرت عصر -عجل الله فرجه- کنم و نمازهایم را سر ایشان می خوانم》 📚 طلب یار در سیر و سلوک (سلسله مباحث آیت الله شیخ حسن صافی اصفهانی) صفحه۷۹ ‼️ نام این سرباز 《 خوئی 》 و معروف به گمنام امام زمان -عجل الله فرجه- می باشد. ‼️ یکی از شناخته شده شیراز می گوید: "عبدالغفار خویی که در قبرستان دفن است در شهر خوی بسیار مورد بوده و در آن جا برای وی متعدد برگزار می شود." ‼️ آیت الله سید محمد باقر -رحمه‌الله- می گفت: 《من هر گاه برایم پیش می آید از قم به شیراز سفر کرده و پس از زیارت حضرت احمد بن موسی -علیه السلام- بر سر عبدالغفار خویی رفته و و می خوانم و روا باز می گردم》