معارج
پیـ💬ـامِ تَـ🍃🌺ـربیتی
#پیام_تربیتی
@salehnhoze
👈 اگر فرزنــدِ شما ؛
😱 ترسو است ، به اين دليل است كه ترس و اضطرابِ شما را در برخورد با حوادث ديده است .
😒 اگر حسود است ، به اين دليل است كه شما او را با ديگران مقايسه كرده ايد .
😠 و اگر زود عصبانی می شود ، به اين دليل است كه شما او را تشويق نكرده ايد ، بلكه بيشتر به رفتارهای غير خوب او توجه كرده ايد .
#تربیت #فرزند
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
↪ با انتشــارِ محتــوا (فوروارد)؛
در معرفیِ ڪانال شریڪ باشید...
─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
@salehinhoze
─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
معارج
پیـ💬ـامِ تَـ🍃🌺ـربیتی
☝یک نکته عالی و تکنیکی در تربیت
کودک اینکه :
@salehinhoze
😊 اگر کودک طعم نگاه محبت آمیز و مهربان والدین را بچشد و با آن انس بگیرد ،
😠 در هنگام خطا فقط یک نگاه خشمگین والدین برای وی کافی بوده و دیگر نیازی به فریاد یا تنبیه نیست .
کانال_تربیتی_نوردیده
#تربیت #فرزند
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
↪ با انتشــارِ محتــوا (فوروارد)؛
در معرفیِ ڪانال شریڪ باشید...
─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
@salehinhoze
─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
#حلقه_نوجوان_سطح2
🌸 حلقه صالحین مجازی
#پایگاه_شهیده_نسرین_افضل .
روز یکشنبه ۹۹.۹.۲
🌸 حلقه با ذکر صلوات شروع شد .
موضوع این جلسه درباره حفظ حجاب در فضای مجازی و تفسیر آیه ۴۸ تا ۵۲ سوره مبارکه قلم .
حلقه با قرائت دعای فرج به پایان رسید .
🌸 با تشکر از سرگروه محترم خواهر سنجابیان
و مسئول محترم تعلیم و تربیت پایگاه خواهر محمدی .
#شجره_طیبه_صالحین
#پایگاه_شهیده_افضل
#حوزه_364_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#ناحیه_حیدر_کرار_ع_شهر_پرند
#سپاه_سیدالشهداء_ع_استان_تهران
#حلقه_نوجوان_سطح2
#مهارت #خلاقیت
🌺 هنر و خلاقیت دختر گل مون خانم فاطمه شعبانی ۱۷ ساله متربی هنرمند حلقه نوجوان #پایگاه_شهیده_آشتیانی .
نقاشی منظره و چهره
🌺 با تشکر از دختر هنرمندمون فاطمه خانم شعبانی .
#شجره_طیبه_صالحین
#پایگاه_شهیده_آشتیانی
#حوزه_364_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#ناحیه_حیدر_کرار_ع_شهر_پرند
#سپاه_سیدالشهداء_ع_استان_تهران
#جامعه_قرآنی
🌸 کلاس حفظ قرآن در #پایگاه_شهیده_قزوینی .
دوشنبه ۹۹.۹.۳
🌸 با تشکر از مربی حفظ قرآن خواهر رحیمی .
#پایگاه_شهیده_قزوینی
#حوزه_364_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#ناحیه_حیدر_کرار_ع_شهر_پرند
#سپاه_سیدالشهداء_ع_استان_تهران
روزی درسلّول بادونفرازهمسلّولیها نشسته بودم...مأمورطبق معمول آمدوگفت:
_علی کیست؟
_علی من هستم.
_علیِ چی؟
_علیِ خامنهای.
_سروصورتت رابپوشان ودنبال من بیا.
مرابه اتاق کاوه برد.به محض آنکه چشمش به من افتاد،گفت:
_شماآزادهستی!
خیلی تعجّب کردم.آنچه راازرئیس بازجوهاشنیده بودم،باورنمیکردم.ازاتاق اوبیرون آمدم.اینباربه من اجازه داده شدازاتاق بازجوبدون پوشاندن سروصورت بیرون بیایم.چون پوششی برچهره نداشتم،برای نخستین بارراهروی زندان رامیدیدم.
هرکس بعداًخبرآزادشدن مراشنید،دچارتعجّب شدواوّلین سؤالش این بود:چراشماراآزادکردند؟ومن فوراًپاسخ میدادم:به مقامات زندان اعتراض کنید!
اوّل به سلّول رفتم ودیدم یکی ازدوهمسلّولی درآنجااست ودیگری نیست.ازآزادی من خوشحال شد.بااوخداحافظی کردم.سپس مرابه اتاق لباسها بردند.این همان اتاقی است که هنگام ورودبه زندان،لباسهایمان راآنجا درآوردیم ولباسهاهنوز همانجا بود.نزدیک غروب بودوهواهنوز گرم.آزادی من مقارن با اواخرتابستان بود،درحالی که لباسهایم زمستانی بود؛چون درزمستان بازداشت شده بودم.
قباوعباوعمامه راپوشیدم.ازدرِ ورودی زندان بیرون رفتم.همه چیزتازگی داشت.هرچه میدیدم،جالب بود:مردم،...راه رفتن بدون نگهبان،...چراغهایی که پس ازعادت به تاریکی طولانی،اکنون چشمهایم رامیآزردند.
من درزندان همواره صحنهی آزادشدن خودرادرخواب میدیدم؛مثل سایرزندانیان که آنچه رادلشان آرزومیکند،در خواب میبینند.ولی آیااین،بازهم خواب است؟
@salehinhoze
فصل سیزدهم:کُدرمز
#کتاب_خون_دلی_کهلعل_شد
#کتاب
#کتابخوانی
#حوزه_364_حضرت_رقیه_س
#ناحیه_حیدر_کرار_ع_شهر_پرند
#سپاه_سیدالشهداء_ع_استان_تهران