╚═ ✧ ༅࿐✾ ✦ ✾࿐༅✧══
مطلب بعد؛
»
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
مباحث
🎧 #بشنویم ↪️ #سفر_پرماجرا (انسان در گستره منازل آخرت) ✧ ۶۱ فایل 🎙️ #استاد_شجاعی __________________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفر پر ماجرا 52.mp3
9.13M
#سفر_پرماجرا | ۵۲
🎙 #استاد_شجاعی
این همه #نعمتُ خدا آفریده؛ برای تو
کی گفته مؤمنان از زندگی، لذت نمیبرند؟
خدا آفریده که تو لذت ببری❗️
فقط مراقب باش بهشون دل نبندی!
اینجوری راحت هم ازشون دل میکَنی
@ostad_shojae
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▬
╭───
│ 🌙 @Mabaheeth
╰──────────
سفر پر ماجرا 53.mp3
8.54M
#سفر_پرماجرا | ۵۳
🎙 #استاد_شجاعی
اگه با خودت آشتی کنی، دیگه تمومه.
با خدا هم آشتی میشی!
✴️ اونوقته که؛
دیگه ضعفِ وجودتُ میشناسی،
و خودتُ در آغوش عظیم خدا، رها میکنی.
و چقدر #مرگ، برات شیرین میشه
@ostad_shojae
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▬
╭───
│ 🌙 @Mabaheeth
╰──────────
سفر پر ماجرا 54.mp3
8.69M
#سفر_پرماجرا | ۵۴
🎙 #استاد_شجاعی
نه ترازویی لازمه و نه دادگاهی❗️
تـ👈ـو ؛ ماشینِ حسابِ خودتی!
زودتر خودتُ بساز،
که به محض تولدت، باطِنتْ، رو میشه!
✔️ اگه باطنت سالم باشه؛
#آرامشِ ابدی مبارکــــت باشه 🌸
@ostad_shojae
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▬
╭───
│ 🌙 @Mabaheeth
╰──────────
🕯️ مردگانتان را که در قبرها آرمیدهاند از یاد نبرید
✍️ #پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله: مردگانتان را که در قبرها آرمیدهاند از یاد نبرید. مردگان شما امید احسان شما را دارند. آنها زندانی هستند و به کارهای نیک شما رغبت دارند. شما #صدقه و دعایی به آنها هدیه کنید.
📚 انوار الهدایه، ص۱۱۵
امروز پنجشنبه
یادی كنيم از مسافرانی که
روزی در کنارمان بودند
و اكنون فقط یاد و خاطرشان
در دلمان باقیست
با ذكر فاتحه و صلوات
روحشان را شاد کنیم
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلأحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرُ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ
وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
#شب_جمعه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 #استوری_کلیپ | حفظ یاد شهدا
✏️ رهبر انقلاب: هروقتی که کشورمان دچار ذلّت شد، بهخاطر این بود که مردان فداکار، مردان دلاور، مردان باگذشت نداشتیم. آنوقتی که کشور ما در هر دورهای از دورههای تاریخ، سربلند شد، بهخاطر این است که چنین مردانی را داشتیم. زمان ما بحمدالله زمانی است که از اینگونه انسانهای بزرگ در آن زیاد پدید آمدند؛ نگذارید یاد این مردان بزرگ فراموش بشود. به شما عرض میکنم، انگیزههایی وجود دارد برایاینکه یاد شهدا به فراموشی سپرده بشود.
🌷 #پلاک | #مدیون_شهدائیم
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
مباحث
مکافات تهمت سوم _ مسعودی در ( اثبات الوصیه ) روایت کرده که چون حضرت امام علی نقی علیه السلام داخل خ
#قرار_مطالعه | #منتهی_الآمال
#زندگانی_امام_هادی علیهالسلام ۱۱
چهارم _ شیخ کلینی و شیخ مفید و دیگران از ابراهیم بن محمّد طاهری روایت کرده اند که خراجی یعنی قرحه و جراحتی در بدن متوکل به هم رسید که مُشرف بر هلاک گردید و کسی جرأت نمی کرد که نیشتری به آن برساند.
پس مادر متوکل نذر کرد که اگر عافیت یابد مال جلیلی برای حضرت امام علی نقی علیه السلام بفرستد، پس فتح بن خاقان به متوکل گفت که اگر می خواهی [کسی ] نزد حضرت امام علی نقی علیه السلام بفرستیم شاید دوایی برای این مرض بفرماید، گفت : بفرستید.
چون به خدمت آن حضرت رفتند و حال او را عرض کردند فرمود که پشکل گوسفند را که در زیر پای گوسفند مالیده شده در گلاب بخیسانند و بر آن خراج بندند که نافع است ان شاء اللّه تعالی.
چون آن خبر را آوردند جمعی از اتباع خلیفه که حاضر بودند خندیدند و استهزاء کردند.
فتح بن خاقان گفت می دانم که حرف
آن حضرت بی اصل نیست و آنچه فرموده است به عمل آورید ضرری نخواهد داشت.
چون دوا را بر آن موضع بستند در ساعت منفجر شد و متوکل از درد و الم راحت یافت و مادرش مسرور شده؛ پس ده هزار دینار در کیسه کرده سر کیسه را مهر کرد و برای آن جناب فرستاد.
چون متوکل از آن مرض شفا یافت مردی که او را بطحایی می گفتند نزد متوکل بود، بد آن حضرت را بسیار گفت و گفت اسلحه و اموال بسیار جمع کرده است و داعیه خروج دارد.
پس شبی متوکل، سعید حاجب را طلبید و گفت : بی خبر به خانه امام علی نقی علیه السلام برو و هرچه در آنجا از اسلحه و اموال که بیابی برای من بیاور.
سعید گفت : در میان شب نردبانی برداشتم و به خانه آن حضرت رفتم و نردبان را بر دیوار خانه گذاشتم چون خواستم به زیر روم به واسطه تاریکی، راه را گم کردم و حیران شدم.
ناگاه حضرت از اندرون خانه مرا ندا کرد که ای سعید! باش تا🕯️ از برای توبیاورند. چون شمع آوردند به زیر رفتم دیدم که حضرت جُبّه ای از پشم پوشیده و عمامه ای از پشم به سر بسته و سجاده خود را بر روی حصیری گسترده و بر بالای سجاده رو به قبله نشسته است؛ پس فرمود که برو و در این خانه ها بگرد و تفتیش کن.
من رفتم و جمیع حجره های خانه را تفتیش کردم در آنها هیچ نیافتم مگر یک بدره که بر سرش مهر مادر متوکل بود و یک کیسه سر به مهری دیگر.
پس فرمود که مصلای مرا بردار، چون برداشتم در زیر مصلا شمشیری یافتم که غلاف چوبی داشت و بر روی آن غلاف هیچ نگرفته بودند.
آن شمشیر را با دو بدره زر برداشتم و نزد متوکل رفتم. چون مهر مادر خود را بر آن دید او را طلبید و از حقیقت حال سؤال کرد مادرش گفت : من برای او فرستاده ام و هنوز مهرش را برنداشته است، چون کیسه دیگر را گشود چهارصد دینار در آن بدره بود. پس متوکل یک بدره دیگر به آن ضم کرد و گفت : ای سعید! این بدره ها را با آن کیسه و شمشیر برای او ببر و عذرخواهی از او بکن.
چون آنها را به خدمت آن حضرت بردم گفتم : ای سید من ! از تقصیر من بگذر که بی ادبی کردم و بی رخصت به خانه تو در آمدم چون از خلیفه مأمور بودم معذورم، حضرت فرمود:
( وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلِبٍ یَنْقَلِبُونَ )؛ یعنی به زودی خواهند دانست آنها که ستم می کنند که بازگشت آنها به سوی کجا است .