[صفحه ۳ از ۳]
اپیزود هفتم: زهد در قرن بیست و یکم
هر چه بود داستان محمدحسین فرج نژاد و پایان عمرش یک سونامی رسانهای بود. سالها بود که محمدحسین فرجنژاد با رسانه در هم آمیخته بود. پایان عمر او هم یک کارزار رسانهای بود. مرگ دلخراش او به همراه خانواده اش در ابتدا نظرها را به سمت خود جلب کرد و وقتی معلوم شد که آن تصادف وحشتناک 29/ 4/ 1400 در ورودی پردیسان قم مربوط به چه کسی بوده، موج پیامها بود که مبادله می شد. نوع مرگ و تصادف به نحوی بود که هیچ کس نمی توانست بدون سوال از کنار خبر عبور کند، کسی که دکترا داشته و درس حوزه خوانده و درس دانشگاه داده، چگونه با خانواده خود سوار بر موتور سیکلت بوده؟؟؟
رسانه در موضع تعارض است، نه می تواند در دکتر بودن و استاد بودن محمد حسین فرج نژاد تشکیک کند، و نه می تواند پاسخی برای این خرق اجماع پیدا کند که «دکترها و استادها به همراه خانواده خود از موتورسیکلت استفاده نمیکنند».
پایان محمد حسین فرج نژاد تلقی عموم مردم درباره استادها و دکترها و پیشفرض استادها و دکترها درباره خود را به #چالش کشید.
در این میان برخی برای حل تعارض، پیکان اتهام را به سوی مسئولین نشانه رفته اند. فراموش نکنیم مسالهای به نام محمدحسین فرجنژاد مساله آب آشامیدنی و ریزگردها و ... نیست که با تنبیه مسئولان پاسخ داده شود.
مساله محمدحسین فرجنژاد مساله ای در تراز فرار مغزها هم نیست. محمدحسین فرجنژاد هیئت علمی این پژوهشگاه و دانشگاه نشد، نه چون او را به نا حق به حلقه هیات علمی یکی از این مراکز راه ندادند، بلکه چون او نمیخواست که عضو هیات علمی این مراکز باشد. محمدحسین فرجنژاد (جز این سالهای اخیر که با کمک پدر صاحب منزلی طلبهگی در پردیسان شده بود) سالها مستأجر بود؛ نه چون به ناحق زمینه خانهدار شدن او را فراهم نکردند، بلکه او به دنبال آن نبود که به هر قیمتی خانه دار باشد و بالاخره او تا همین چندی پیش، اصلا اتومبیل نداشت نه چون به ناحق زمینه اتومبیل دار شدن او را از بین بردند، بلکه چون او در پی آن نبود که به هر قیمتی صاحب اتومبیل باشد.
مشکل انسانهایی چون محمدحسین فرجنژاد اینست که حتی به دنبال احقاق حقوق خود هم نیستند. این چیزی است که من از آن به «زهد قرن بیست و یکمی» یاد میکنم. «زاهدان قرن بیست و یکمی» بیش از آنکه به «حق» خود فکر کنند به «تکلیف» خود میاندیشند. آنها بیشتر از «سهم خود از انقلاب» به «سهم خود در انقلاب» اعتقاد دارند. #خمینی_کبیر همان ابتدا گفته بود: هی نگویید این انقلاب برای ما چه کرده، بگویید شما برای انقلاب چه کردید؟
اپیزود هشتم: آژانس شیشهای
من آژانس شیشه ای را صائبترین فیلم در جامعه شناسیسیاسی ایران پس از انقلاب میدانم. نیروهای اجتماعی جامعه ایرانی و کشمکش میان آنها در این فیلم به خوبی به تصویر کشیده شده است.
به نظر من شخصیت عباس در فیلم آژانس شیشهای نشانهای از نیروهای قربانی (به معنای پیشتر گفته) در جامعه ماست. سکانس پایانی فیلم آژانس شیشهای صحنه قربانی شدن عباس را به تصویر می کشد.
عباس وقتی به جنگ رفت تراکتور داشت، اما وقتی از جنگ برگشت همان را هم نداشت. امثال محمدحسین فرجنژاد شبیهترین افراد به شخصیت عباس در فیلم آژانس شیشه ای هستند. همانها که به قول حاج کاظم: خیبری اند، سوز دارند، ولی دود ندارند.....
چند نکته:
1. نویسنده برای ادای دین به مرحوم محمدحسین فرج نژاد و سالها فعالیت رسانه ای او از ادبیات سینمایی استفاده کرده است.
2. نویسنده تنها برای ادای احترام به شخصیت هایی همچون محمد حسین فرج نژاد و فضایل ایشان این سطور را نگاشته و نوشتن درباره این فضائل به معنای بهرهمندی خود از آنها نیست.
📰 @rozaneebefarda
🌐 @Mabaheeth