#عبیدالله_بن_حر
🔻 آقا #سیدالشهداء علیه السلام در یکی از منازلی که در راه کوفه اتراق کرده بودند، دیدند خیمهای برپا است و رفت و آمد است.
فرمودند چه کسی اینجا است؟
گفتند: عبیدالله بن حر است.
عبید الله شاید از اشراف کوفه و از موجّهین کوفه بوده است.
آقا همانجا خیمه زدند و یکی را فرستادند که برو و او را به یاری ما دعوت کن.
پیک امام به خیمه عبیدالله رفت و عبیدالله به او گفت که چه کار دارید؟ فرستاده امام گفت که من خیر دنیا و آخرت را برای تو آوردهام.
عبیدالله گفت: چه خیری؟
فرستاده گفت که فرزند پیامبر به سمت کوفه آمدهاند و از تو طلب کمک و یاری دارند.
عبیدالله گفت من از کوفه بیرون نیامدهام مگر برای اینکه با حضرت مواجه نشوم؛ چون مطمئن هستم که حضرت را شهید میکنند. الآن که از کوفه میآمدم جمعیت کثیری را دیدم که مشق جنگ میکردند و لشکری را به این کثرت ندیده بودم و از رویارو شدن با ایشان پرهیز دارم. برو عذر من را بخواه و بگو که من نمیتوانم همراه شما باشم.
به نظر خودش و در محاسبات خود موفقیت ظاهری در این کار نمیدید. پیک امام رفت و جواب را به حضرت رساند.
خود حضرت بلند شدند نعلین پوشیدند و عبا به دوش انداختند و آمدند و دیدند ایشان نشسته است و دُور او جمعیتی جمع است.
عبیدالله خیلی حضرت را احترام کرد،
حضرت فرمودند: این اهل شهر شما یعنی کوفه من را دعوت کردند و الآن من را تنها گذاشتهاند و من آمدهام که تو را دعوت کنم تا به جمع ما و به فرزندان رسول خدا ملحق بشوی.
ادامه دارد...