هدایت شده از پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح
💢حجت الاسلام و المسلمین ملک زاده در گفت وگو با مفتاح:
📌ولایت فقیه یکی از شروط اصلی تمدن سازی اسلامی در عصر غیبت است
🔹ولایت فقیه محور تمدن سازی اسلامی و مقوم آن در عصر غیبت معصومین(ع) است. نمیخواهیم بگوییم که شرط تحقق تمدن اسلامی وجود ولایت فقیه است اما جزء شروط اصلی و مقومات تمدن سازی اسلامی در عصر غیبت بدون شک ولایت فقیه است.
🔹پیشبرد امر تمدن سازی اسلامی و راهبری آن حتی اگر تمدن سازی به شکل یک پروژه هم تعریف نگردد و بر پروسهای بودنش تأکید شود، از عهده یک شخص فقیه خارج است. لذا برای هدایت و راهبری این امر و مدیریت هوشمند این اقدام به فقیه حاکم و نهاد حکومت اسلامی که در دوران غیبت به وسیله ولی فقیه اداره میشود احتیاج است.
📷 goo.gl/CWqMP5
📖 متن کامل در:
🌐 https://goo.gl/4tC49Y
ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_
#حوزه_رشته_مبانی_علوم_انسانی_اسلامی
#حوزه_رشته_علوم_تمدن_اسلامی
#حجت_الاسلام_ملک_زاده
🔳 با #مفتاح همراه باشید
🆔 @meftaah_com
✅ #خارج_اصول
⏪ جلسه #صد_هجده
✅ بحث #تقریر
⏪ تقریر قرآن
بررسی حجیت #شرع_من_قبلنا
اشاره به ریشه های تاریخی بحث؛
علم اجمالی به تحریف یهودیت و مسیحیت؛
قدر متیقن استفاده از شرایع گذشته؛
استاد ملک زاده
eitaa.ir/mabaheth
✅ نظری نو در باب اطلاق؛
⏪ استاد محمد حسین ملک زاده؛
⏪ مقدمه اول:(بحثی لغوی در باب اطلاق)
در زبان عربی زمانی که از افعالی نظیر أطلق و طلّق استفاده می شود، یعنی شخصی قید، بند، علاقه و رابطه ای که پیش از این وجود داشته است را باز می کند و می گشاید. یعنی چیزی یا کسی را از آن قید و بند آزاد می کند. در این موارد تعبیر أطلق و طلّق به کار می رود. لذا در عربی عبارت «طلّق المرأة زوجُها»، یعنی شوهر زن را از قید و علقه زوجیت را آزاد کرد. تعبیر «أطلق الاسیر» نیز از همین قبیل است ؛ یعنی کسی اسیر بود شخص دیگری او را آزاد کرد. مانند تعبیر «أطلق یده بالخیر»، به معنای دستش را به انجام کار خیر گشود. حال همین تعبیر اخیر در نظر بگیرید و با عبارت «رجلٌ طلق الیدین» به معنای مرد سخاوتمند و گشاده دست، مقایسه کنید. در حقیقت در جمله اخیر، از صفت، حالت و ملکه ای ثابت خبر داده شده است و این جمله از شخصی حکایت می کند که همیشه و از اول اهل سخاوت و بخشش بوده است. می گوییم انسان سخاوتمندی است نه اینکه سخاوتمند شده است. اما در جمله اول یعنی «أطلق یده بالخیر»، یعنی متکلم از کسی خبر می دهد که یا قبلا او بی اطلاع است یا نسبت به حالت سابق او ساکت است و می گوید الان دارد کار خیر می کند. یا اینکه می داند این شخص ید مغلوله داشته و اهل خیر نبوده است و بعدا دست خودش را به خیر و نیکی باز کرده است. پس این دو مورد با هم فرق می کند.
آیا ببینیم چنین چیزی بر بحث اطلاق صدق می کند یا خیر؟
⏪ مقدمه دوم: (سیر تاریخی اقوال اطلاق)
ما عالمی داریم که به سلطان العلماء مشهور است. از آنجا که در حال حاضر در حوزه های علمیه معالم خوانده نمی شود، آشنایی با ایشان کمتر شده است. معمولا کسانی که معالم می خوانند با تعلیقه سلطان العلماء آشنا هستند. زیرا دقیق ترین و فنی ترین تعلیقه بر معالم همین تعلیقه است. اسم ایشان مرحوم سید حسین بن رفیع الدین محمد آملی اصفهانی است. پدرش هم جزء علماست. از فقهای شیعه در قرن یازدهم می باشد. ایشان داماد و نیز وزیر شاه عباس صفوی می باشند. بعدا وزیر شاه عباس دوم هم می شود. ظاهرا مرحوم آیت الله مرعشی از نسل ایشان هستند. جناب سلطان العلماء از شاگردان شیخ بهائی است و شهرت علمی ایشان به خاطر تعلیقاتشان است. و عمر شریف ایشان حدود 61 سال شمسی می باشد که در بین علماء عمر زیادی محسوب نمی شود.
در برخی از بحث های علمی، دو دوره تاریخی ذکر می شود. یکی از آن بحث ها، بحث اطلاق است. یعنی تا قبل از سلطان العلماء در بحث عموم و اطلاق در لسان علما خلط های زیادی صورت می گرفت. دقت این مطلب ناشی از زحمات سلطان العماء است. یکی دیگر از مطالبی که سلطان العماء آن را عوض کرد، حقیقت بحث اطلاق بود.
تا قبل از ایشان، نظر علما این بود که اطلاق مدلول لفظی است. یعنی اسم جنس به دلالت لفظی بر اطلاق دلالت می کند. یعنی اطلاق در معنای موضوع له اسم جنس قرار دارد.یعنی وقتی می گویید انسان، منظور طبیعت مطلق است.
اما سلطان العلماء گفت، ما از مقدمات حکمت اطلاق را می فهمیم و بعد از ایشان همه فقها همین نظر را قبول کرده اند.
یعنی اسم جنس بر طبیعتی دلالت می کند که محفوظ است هم در حالتی که به نحو مطلق است و هم در حالتی که به نحو مقید است.
اگر بخواهیم این قول را بر لحاظ های ماهیت تطبیق کنیم، می گوییم همان طبیعت بشرط شیء، بشرط لا، لا بشرط (لا بشرط قسمی) می باشد. یعنی اطلاق نه مشروط به وجود و نه مشروط به عدم است. لحاظ طبیعت انسان بین هر سه مشترک است و اسم جنس بر طبیعت انسان است.
در حقیقت مرحوم سلطان علماء اینگونه می فرمایند که اسم جنس برای طبیعت وضع شده است.
حال شما می خواهید عاری یا مقید به قیدی در نظر بگیرید. لذا نتیجه این می شود که همچنان که تقیید قرینه می خواهد، اطلاق هم قرینه می خواهد. تقیید قرینه خاصه می خواهد ولی اطلاق قرینه عامه می خواهد. یعنی یک قرینه کلی که در همه اطلاق ها استفاده می شود.اما قبل از سلطان العماء می گفتند که اسم جنس برای «طبیعت مطلق» وضع شده است.
ثمره این دو قول این می شود که، در قول قدمای قبل از سلطان العلماء اگر اسم جنس را در معنای مطلق به کار ببرید، حقیقت می شود ولی در معنای مقید به کار رود مجاز گویی می شود.
اما اگر گفتیم اسم جنس برای ذات طبیعت وضع شده است و طبیعت آن چیزی است که در هر دو مورد بشرط شیء و بشرط لا ملحوظ است، زمانی که به خودی خود رها شود، شامل همه افراد می شود. بنابراین انسان شامل انسان فقیر، انسان عالم، انسان شاعر و... می شود. یعنی انسان در همه این موارد وجود دارد. به عبارت دیگر، همانگونه که انسان عالم، انسان است به همین شکل انسان جاهل نیز انسان است.
حال اگر بخواهم انسان یا هر اسم جنس دیگری را به کار ببریم و منظورمان اطلاق باشد، فقط کافی است بگوییم اکرم الانسان و رهایش کنیم.
از آنجایی که اثباتا قید نیاورده ایم، منظور مطلق انسان بوده است. در حقیقت به نظر سلطان العماء و بعد از ایشان آن چیزی را که ما به آن مطلق می گوییم، عبارت است از عدم لحاظ القید، نه لحاظ عدم القید؛ اگر به شکل فرمول بگوییم می شود، طبیعت + یک امر عدمی؛ یعنی 1+0=1 اگر هر عددی را با صفر جمع کردیم، همان باقی می ماند. جایی که می خواهید یک چیز، همان بماند فقط باید به حال خودش رها کرد.
پس کافی است طبیعت را به حال خودش رها کنید، خودش طبیعت است. به بیان دیگر ما اینجا رهاسازی نمی خواهیم بلکه رهاگذاری می خواهیم.
اما قدما می گفتند لحاظ عدم القید یعنی طبیعت + یک امر وجودی که عبارت باشد آزاد سازی، موضوع له ایجاد می شود.
⏪ نتیجه گیری: (اتخاذ قولی میان قدمای قبل از سلطان العماء و مشهور بعد از ایشان)
با بیان این دو مقدمه، می خواهیم بگوییم، اصطلاح اطلاق غلط است. زیرا اطلاق در جایی به کار می رود که مسبوق به تقیید باشد. لکن این موارد مقید نبوده است. اسم جنس دال بر طبیعت است. نه اینکه حکم کننده، این طبیعت را از قید آزاد کرده باشد. به عبارت دیگر متکلم، اسم جنس را آزادی و رهایی نمی بخشد. یعنی اقدام و عمل خاصی نسبت به او انجام نمی دهد بلکه آن را به حال خودش باقی می گذارد تا همانگونه که آزاد و رها بود، به حال خودش باقی بماند. به این حالت عدم لحاظ قید می گویید.
شما چه طور در بحث عام و خاص از عبارت عموم استفاده می کنید و نمی گویید، تعمیم؛ نمی گویید معمم و می گویید عام؛ در اینجا هم بهتر است به جای تعبیر اطلاق و مقید از تعبیر طلق یا کلمات هم معنای آن استفاده کنیم.
ما در لغت طَلق، طُلق، طِلق، طُلُق و طلیق همه به معنای آزاد و رها استفاده می شود. هر کدام را می خواهید بگویید. لا اقل در مقام ثبوت این درست نیست. بلکه همان طبیعت آزاد و رها و طلق را فقط تصور می کنیم. پس اطلاق در مقام ثبوت معنا ندارد. حتی اگر تقیید وجود داشته باشد اطلاق وجود نداریم.
در مقام اثبات نیز می گوییم، کان من شأنه که تقیید بشود.
حال قرینه حکمت اینجا چه می شود؟
اگر سر این بحث را بگیرید، مطالب بزرگی دارد. اصلا تمام ساختار بحث اطلاق را در علم اصول را متحول می کند.
پس قرینه حکمت یعنی چه؟ یعنی من هیچ دستی در معنای موضوع له نبرده ام.
یعنی با این عرض، ما بین نظر قدما و سلطان العلماء ایستاده ایم. یعنی ما می گوییم، همان معنای وضعی کافی است. می خواهیم بگوییم، اطلاق در معنای وضعی نیست اما طلق بودن در آن وجود دارد. در مقام توضیح می گوییم این طبیعت، طبیعت طلق است و نه اینکه ما این طلق بودن را در معنای طبیعت در نظر بگیریم. اشکال قدما این بود که خود این طلق بودن را در معنای موضوع له لحاظ می کردند. ما می گوییم این رهایی در خود طبیعت هست و نیاز به لحاظ ندارد. یعنی اگر به طبیعت خودش رها کنید، او کار خودش را می کند. قرینه حکمت یعنی ول کردن؛ یعنی دست در اسم جنس نبرده است. در عین حال گرفتار لحاظ عدم قید نمی شویم.
استاد ملک زاده
@mabaheth
✅ تدریس #المرسل_الرسول_الرسالة
⏮ اثبات اصول اعتقادی به طریق فلسفی و علمی با روش #دلیل_استقرائی مبتنی بر حساب احتمالات
⏮ جلسه #دو
تعیین روش و گامهای پنجگانه آن؛
استاد ملک زاده 👇👇👇
@mabaheth