🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
🌷🌷🌷 🔅شهید محمدحسین عطری 🔅متولد: هشت مرداد ۱۳۵۵، تهران 🔅شهادت: چهارده خرداد ۱۳۹۲، سوریه 🌺🍃 @maba
#خاطرات_شهید ✨
✍بخشندگی و سخاوت شهید
محمد حسین در دوران نوجوانی و جوانی خود در پایگاه مسجد فعالیت میکرد❤️
در یڪی از شب های سرد زمستانے وقتے ڪه با هم به خانه برمیگشتیم،پیرمرد دستفروشے در ڪنار خیابان بساط پهن کرده بود و دستکش و کلاه و لباس زمستانے میفروخت.
محمد حسین با دیدن این صحنه به سمت پیرمرد رفت و تمام وسایل او را خرید تا آن پیرمرد مجبور نباشد در آن سرما در ڪنار خیابان تا آن موقع شب دستفروشی کند.♥️
بعد از اینڪار خوشحالے خاصے در چهره اش پیدا بود 😍
بعد فهمیدم ڪه شهید وسایلے که خریده بود را به مستمندان و نیازمندان داده بود💚
راوے : #دوست_شهید
#شهید_محمد_حسین_عطری
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
#جواز_کربلا
خیلی دوست داشتم اربعین کربلا باشم،اما هر بار که حرف از رفتن میشد باز پدرم راضی نمیشد. چند روز بیشتر به اربعین نمانده بود. دلم شکست و با همان حال به دانشگاه رفتم. در گوشهای باخودم خلوت کردم. عکس محمدرضا را روبرویم گرفتم و شروع به درد و دل کردم و از او خواستم دست مرا بگیرد. ظهر که شد، برادرم خبر داد پدر راضی شده، من زائر کربلا شدم.
راوی: دوست شهید
#کتاب_ابووصال
🌺🍃 @mabareshohada
097_Page.MP3
887.9K
🌹🕊🌹🕊🌹
#فایل_صوتی _بسیار_زیبا
#صفحه_97 قرآن کریم
✍مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
http://eitaa.com/joinchat/2660171777C6ca1d6a53e
#سروش
http://sapp.ir/mabareshohada
🌹🕊🌹🕊🌹
🔹همسر شهیدمدافع حرم کمیل قربانی:
برای شهدا نامه مینوشتیم تا کمکمان کنند در عروسیمان گناه نباشد
فردای عقدمان سر مزار شهید کاظمی رفتیم.
قبل از جشن عقدمان نگران بودیم حرامی داخل جشن عقد نشود.
نذر کردیم سه روز روزه بگیریم و برای تمام شهدایی که میشناختیم نامه نوشتیم که در مراسممان گناه نباشد.
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
🔹همسر شهیدمدافع حرم کمیل قربانی: برای شهدا نامه مینوشتیم تا کمکمان کنند در عروسیمان گناه نباشد ف
🌸﷽🌸
#شهید_کمیل_قربانی
#شهید_مدافع_حرم
راوی_نزدیکان_شهید
✅ گاهی تحمل وضعیت فرهنگی و محیط دانشگاه واقعا برایش سخت می شد
اما وظیفه اش درس خواندن و ارتقاء سطح علمی بود.
در کلاس که می نشست 👌
نزدیکترین صندلی به استاد را انتخاب می کرد
✅ یا سرش در کتاب بود یا نگاهش به استاد
بین کلاس ها هم بیشتر وقت ها می رفت سر مزار شهدای گمنام
🌷 جز در موارد ضروری وارد محوطه دانشگاه نمی شد
خوب یادمه که پیرزنی در همسایگی شان بود که به او خاله می گفتند
خاله هر کاری داشت به کمیل می گفت
و کمیل هم بی درنگ برایش انجام می داد
✅ در رفت و آمد های خانه ی خاله یک بار هم نشد سرش را بالا بیاورد نگاهی به صورت او کند.
خاله چند باری به شوخی گفته بود : من جای مادربزرگ تو هستم چرا اینقدر سرت رو پایین می کنی..!
👈 کمیل اما اعتقاد داشت نامحرم نامحرم است
و هیچگاه نظر به صورت کسی نمی انداخت
پیر و جوان هم برایش تفاوتی نداشت.
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺