♡﷽♡
الّلهُمَ صَلِّ علیٰ علی بنِ موسَی الرّضَا المُرتَضیٰ
اَلاِمامِ التّقیِ النّقی و حُجّتِکَ علیٰ مَنْ فَوقَ الارضْ
و مَنْ تحتَ الثَّریٰ اَلصّدّیقِ الشّهیدْ صلاةً کثیرةً تامَةً
زاکیَةً مُتِواصِلَةً مُتِواتِرَةً مُتِرادِفةً کَاًفضَلِ ما صَلَّیتَ
علیٰ اَحَدٍ مِنْ اَولیاءک.
⚘❤️⚘
اسير تو شدم آخر ميان صحن آزادی
فقط رزق جنونم را من از ميخانه می گيرم
قسم بر چشم آهوها قسم بر اين هياهوها
تمام حاجت خود را ز سقاخانه می گيرم
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیهالسلام
⚘❤️⚘
دل های پاکتون رو به پنجره فولاد امام رضا گره بزنید
✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🍃🌺 @mabareshohada
1_53304877.MP3
1.03M
#فایل_صوتی_بسیار_زیبا
#صفحه_336_قرآن_کریم
✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🍃🌺 @mabareshohada
هر وقت گناه کردید
و سپس
توبه کردید ؛
اگر دیدید هنوز
محبت حضرت زهرا (س)
در قلبتان هست ،
امیدوار باشید !
#آیت_الله_شاه_آبادی
🍃🌹
@mabareshohada
💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...
خوندی و دلت شکست اشک ازچشمات سرازیر شد التماس دعا...😢💔
🔹شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد ....
🔹شهید سید مرتضی دادگر🌷
🔹می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.....
🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم....
🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان.... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم....
🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم.... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین... تا اینکه....
🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد... آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم....
🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم....
🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد....
🔹شهیدسیدمرتضیدادگر...🌷
فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من....
🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم.....
🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند....
🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم....
🔹"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم.... " گفتم و گریه کردم....
🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید... »
🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده...
🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.... به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم :
🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...
گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟
🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته .... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد....
🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود.... بخدا خودش بود.... کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.... به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم.... مات مات....
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم... مثل دیوانه ها شده بودم.... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم.... می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز.....؟
🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم...مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم....
🔹شهید سید مرتضی دادگر.... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری...
وسط بازار ازحال رفتم...
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
🍃🌹
@mabareshohada
🍃🕊🍃
🖋مادر شهید میگوید:
درد فراق و دوری احمد برایم رنجآور شده بود و گاهی سخنان اطرافیان بر دردم میافزود
تا اینکه شبی در عالم رویا، احمد را در کنار بانویی پوشیه زده، خوشحال و سبکبار دیدم. آن خانم علت بیتابی را جویا شد و خطاب به من گفت: فرزندت در جوار من و در آرامش قرار دارد و در همان لحظه با دستان خود، قلب سوزان مرا لمس کرد.
از آن پس آرامش و طمأنینه بر من غالب شد و قلبم التیام یافت.
🌹 #شهید_احمد_مکیان
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🌺 ﷽ 🌺
#طنـــــز_جبھـــــہ
🍀 #الهی_دستتان_بشكنه
🔴 يكبار در جبهه آقای «فخرالدين حجازی» آمده بود برای سخنرانی و روحيه دادن به رزمندگان.
🔹وسطهای حرفاش به يكباره با صدای بلند گفت: «آی بسيجیها !» همه گوشها تيز شد كه چی میخواهد بگويد. ادامه داد: «الهی دستتان بشكند»😳
🔸عصبانی شديم! میدانستيم منظور ديگری دارد اما آخه چرا اين حرف رو زد؟
يك ليوان آب خورد و گفت: « #گردنصدامرو»😁
⬅️ اينجا بود كه همه زدند زير خنده! 😂
#لبخندهای_خاکی
#شوخ_طبعیها
#طنز
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
♡﷽♡
الّلهُمَ صَلِّ علیٰ علی بنِ موسَی الرّضَا المُرتَضیٰ
اَلاِمامِ التّقیِ النّقی و حُجّتِکَ علیٰ مَنْ فَوقَ الارضْ
و مَنْ تحتَ الثَّریٰ اَلصّدّیقِ الشّهیدْ صلاةً کثیرةً تامَةً
زاکیَةً مُتِواصِلَةً مُتِواتِرَةً مُتِرادِفةً کَاًفضَلِ ما صَلَّیتَ
علیٰ اَحَدٍ مِنْ اَولیاءک.
⚘❤️⚘
اسير تو شدم آخر ميان صحن آزادی
فقط رزق جنونم را من از ميخانه می گيرم
قسم بر چشم آهوها قسم بر اين هياهوها
تمام حاجت خود را ز سقاخانه می گيرم
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیهالسلام
⚘❤️⚘
دل های پاکتون رو به پنجره فولاد امام رضا گره بزنید
✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🍃🌺 @mabareshohada
1_53305148.MP3
879.3K
#فایل_صوتی_بسیار_زیبا
#صفحه_337_قرآن_کریم
✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🍃🌺 @mabareshohada
#ساجد_لشکر
در لشکر دوستی داشتیم به ساجد لشکر معروف بود چون همیشه در حال سجده بود هر جای خلوت را که پیدا میکرد برای شکرگذاری به سجده میرفت...
یک شب که خود را برای عملیاتی آماده میکردیم نمیدانم چرا اما احساس کردم قرار است برای ساجد لشکر اتفاقی بیفتد بنابراین من پشت سر او به راه افتادم بالاخره عملیات تمام شد ما خط را شکسته بودیم، هوا آفتابی بود باید مسافتی بیست متر را میدویدم تا به یک خاکریز برسیم من صدای زوزهی گلولههایی را که از کنار سرم میگذشت میشنیدم آنقدر آتش زیاد بود که کلاه آهنیام از سرم افتاد یک دفعه ساجد لشکر را دیدم میان آن همه ترکش و آتش زانو زد و به #سجده افتاد
در همان حال که داشتم فیلم میگرفتم در ذهنم گفتم توی این اوضاع، سجده کردنت چیه آخه؟! که یک دفعه دیدم به عقب برگشت و کلاه از سرش افتاد
جلو رفتم یک گلوله وسط پیشانیاش خورده بود به طور طبیعی باید به عقب پرت میشد اما او به سجده در آمده بود بعدها در وصیتنامهاش خواندم که نوشتهبود: "خدایا! بچههای لشکر من را ساجد لشکر صدا میزنند من خجالت میکشم، اما اگر تو من را از کوچکترین سجده کنندگان قبول داری دلم میخواهد به حالت سجده به دیدارت بیایم"
و دیدم که دقیقا همین اتفاق افتاد...
#شهید_یوسف_شریف
#یاران_آخرالزمانی_سیدالشهدا_ع
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
هدایت شده از 🇮🇷فروشگاه حجاب کوثر🇮🇷
#موسسه_حجاب_فاطمی
#یک_قواره_چادر
فروشگاه فرهنگی حجاب کوثر
قیمت با طرح نذر حجاب فقط130هزارتومان😍🛍🎈
@foroshgah_koosar
♡﷽♡
الّلهُمَ صَلِّ علیٰ علی بنِ موسَی الرّضَا المُرتَضیٰ
اَلاِمامِ التّقیِ النّقی و حُجّتِکَ علیٰ مَنْ فَوقَ الارضْ
و مَنْ تحتَ الثَّریٰ اَلصّدّیقِ الشّهیدْ صلاةً کثیرةً تامَةً
زاکیَةً مُتِواصِلَةً مُتِواتِرَةً مُتِرادِفةً کَاًفضَلِ ما صَلَّیتَ
علیٰ اَحَدٍ مِنْ اَولیاءک.
⚘❤️⚘
اسير تو شدم آخر ميان صحن آزادی
فقط رزق جنونم را من از ميخانه می گيرم
قسم بر چشم آهوها قسم بر اين هياهوها
تمام حاجت خود را ز سقاخانه می گيرم
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیهالسلام
⚘❤️⚘
دل های پاکتون رو به پنجره فولاد امام رضا گره بزنید
✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🍃🌺 @mabareshohada
🔆لحظهای با شهدا...
🍃بایستی #شهادٺ را
در آغـــوش گرفٺ،
گــونه ها بایسـتی از
شـوقش #ســـرخ شــود
و #ضربان قلب تندتر بزند ...
#سردار_شهید_جاویدالاثر_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر_۳۱_عاشورا
@mabareshohada
🕊
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
338_Page.MP3
887.5K
#فایل_صوتی_بسیار_زیبا
#صفحه_338_قرآن_کریم
✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🍃🌺 @mabareshohada
🍃🌺🍃
گاهے بعضی نگاه ها
چشـــــم دل را
رو بسوی خـدا باز مےڪند!🕊
مخصوصاً اگر آن نگاه
از قابِ چشم های آسمانے شهید باشد😍
روحت جاودانه برادر شهیدم✨
#شهید_سید_محسن_قریشی 🌷
#روزتون_مزیݩ_به_نگاهشهید ❤️
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
🕊شهید مدافع حرم محمد آژند 🍃 ولادت: ۵۹/۴/۲۷ 🍂 شهادت: ۹۴/۱۰/۲۱ 🕊 محل شهادت: سوریه، خانطومان 🍁 نحوه شه
🌱 از زبان همسر شهید
🌹موقع رفتنش به او گفتم: «من هیچ وقت نگفتم نرو و هرگز در کارت برای رفتن به سوریه مانع تراشی نکردم. فقط بگو من که همه دل خوشیم و همه وجودم تو هستی، بگو چه کار کنم؟» آن قدر با اهل بیت عصمت و طهارت(علیه السلام) ارتباط عمیقی داشت و به آن ها دلداده بود، که گفت: «شما رو به حضرت زینب(سلام الله علیها) می سپارم.» و ادامه داد: «یادت هست اون شبِ قدری که من از مسجد برگشتم و شما از تلویزیون با مراسم شیخ حسین انصاریان احیاء گرفته بودی؛» من کامل یادم بود، آقای انصاریان گفت: «اگر در لحظه آخر عمر چند دقیقه به من فرصت بدهند تا من حرف بزنم، به حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) عرض می کنم: من نه به نمازهایم، نه به روزه هایم، نه به کتاب هایم و نه به اعمالم دل خوش نکرده ام و فقط به گریه هایی که برای شما کرده ام دل خوشم. خانم جان! من برای شما خیلی گریه کردم.» ...
🌹وصیتی برای من به صورت جداگانه نوشته اند ولی بازم هم در وصیت نامه کلیش سفارش کرده که به فکر خوشی ها باشم و بدی ها رو فراموش کنم. و سختی ها را پشت سر بگذار. آروم باش مثل زینب که سختی ها را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت. مثل کوه پشت سر می گذاشت و خم به ابرو نمی آورد. تو هم مثل او باش. قافله سالار زندگی مان تو هستی مراقب بچه هایمان باش. تقوا و معنویت را در عمق وجود فرزندانمان قرار بده. نماز اول وقت، پیروی از ولایت فقیه و احترام به پدر و مادر را سفارش کرده بود. تمام سفارشش به پیروی از خط ولایت نه جلوتر و عقب تر باشیم.
🌹از خصوصیات بارز اخلاقی این شهید می توان به مداومت در نماز اول وقت و امر به معروف و نهی از منکر، ولایت مداری سر سختانه، مهربانی، دست و دل بازی و خانواده دوست بودن ایشان اشاره کرد.
✔️منبع: کتاب «مسافر غربت» به روایت مادر و همسر شهید میباشد.
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
#وصیت_شهدا
من از این دنیا با همه زیباییاش میروم و همه آرزوهایم را رها میکنم اما به ولایت و حقانیت علی بن ابیطالب و خداوندی خدا یقهتان را میگیرم اگر امام خامنهای را تنها بگذارید.
اگر از سرهای ما کوه درست کنند هرگز نخواهیم گذاشت روزی نسل های بعدی در کتاب تاریخشان بخوانند ، امام خامنهای مثل جدش حسین(ع) تنها ماند.
سلام مرا به حضرت آقا برسانید و بگویید ، اگر دوباره زنده شوم از تکه تکه شدن در راه ایشان ابایی ندارم....
مدافع حرم
#شهیدمحمدامین_کریمیان
@mabareshohada
🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀