eitaa logo
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
543 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
833 ویدیو
30 فایل
ما اینجا جمع نشده ایم که تعداد اعضای #کانال و یا #بازدید از مطالب به هر نحوی برای ‌مان مهم شود! ما آمده ایم خود را #بسازیم؛ تا #نفس را از نَفَس در بیاوریم. از کانال #معبر_شهدا به کانال #شهدا؛ وصل شویم. ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14 تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
❄️🍃🌹🍃❄️ 🌹طرح ختم قران کریم🌹 به نیت سلامتی و تعجیل در فرج صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🍃🌺 @mabareshohada 🍃🌺 ❄️🍃🌹🍃❄️
396_Page.mp3
816.9K
☘️🌺☘️ #فایل_صوتی_بسیار_زیبا #صفحه_396_قرآن_کریم ✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا ڪلیڪ ڪنید 👇 🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
💔 سڪوت ڪرده‌ام و خیره به ضریح توام ڪه بِشنود دلتاݩ، التماس باراݩ را .. صبحتون حسینی ⛅️🌹 🏴 @mabareshohada
محسن همیشه میگفت ، غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند !! محسن چیزی زیباتر از دنیا را دید ، شهادت ، خدا و زیبایی را دیده بود که حاضر شد ، دنیا را رها کند و برود... 📕 سرمشق 🏴 @mabareshohada
🌷🍃🌹 همراهان آسمانے🌹 در دنیای _اضطراب امروز، آرامش و راحتی خیال، است که بسیاری آرزوی آن را دارند، اما برای رسیدن تنها آرزو کافی نیست، بلکه باید قدم پیش نهاد و کاری کرد. برای بدست آوردن آرامش 💟 با حرکات آرام و صحبت کردن شمرده، احساس آرامش را به جمع منتقل کنیم. 🗣 💗💚💗 💟 اعتقاادات مذهبی و معنوی رو قوی کنیم ،که عمل از پر افتخارترین روش های رسیدن به آرامش خاطراست، آنگاه می توانیم بگوییم💓 « الا بذکر الله تطمئن القلوب »❤️ اگر از خدا دور افتاده اید، اکنون زمان آشتی است. داشتن یک تکیه گاه معنوی و همیشگی موجب آرامش می شود. 👌 ┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا ڪلیڪ ڪنید 👇 🌺🍃@mabareshohada 🍃🌺
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ #کتاب_عارفانه 🌙(فوق العاده قشنگ) #قسمت_پنجاه_و_پنجم «صبحانه فانوسی» [رحی
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌙(فوق العاده قشنگ) «آخرین‌ حماسہ» (رحیم‌اثنی‌عشرے) خدا را شڪر میڪنم.‌ من‌ در‌ آن‌روز‌ها ‌یڪ‌ دفترچه‌📒 همراهم‌ داشتم ‌ڪه‌کوچڪترین‌وقایع‌ را‌ یادداشت‌ میڪردم❗️ حدود‌ سه‌دهہ‌ از‌ آن‌زمان‌ گذشته‌ اما‌ گویی‌ همین‌ دیروز‌ بود‌ ڪہ… اواسط‌ بهمن‌ از‌ منطقہ‌ پدافندۍ‌ مهران ‌به‌ دو کوهہ‌ برگشتیم. بوے‌عملیات‌ را همه‌ حس‌ میڪردند یڪ‌شب‌ برادر‌مظفری‌ جانشین‌ گردان برای‌ ما‌ صحبت‌ڪرد. ایشان‌ گفت‌ که‌ با‌‌ پایان‌‌یافتنِ‌ زمان‌ حضور‌ شما‌ در‌ جبهه، میتوانید‌ تسویہ‌ڪنید و‌ برگردید اما‌ عملیات‌ نزدیڪ‌ است‌،اگر‌ بمانید‌ بهتر‌ است اڪثرِ‌بچہ‌ها‌گفتند‌: اما چند‌نفرے‌ از‌ ما‌ جداشدند ‌که‌ هیچ‌بویی‌ از‌ معنویت‌‌ نداشتند:( یادم‌ هست‌ کہ ۱۵بهمن🗓 ،ما را‌ به‌ اردوگاه‌ عملیاتی بردند، یڪ‌هفتہ‌ آنجا‌ بودیم‌. ‌خبر‌ شروع‌ عملیات‌ والفجر 8️⃣ را در بیستم‌ بهمن همان‌ جا‌ شنیدیم. دو روز‌ بعد‌ ما بہ‌ ابادان‌ رفتیم. روزِ‌ بعد‌ ما را‌ به سولہ‌ کنارِ‌اروند‌ آوردند. روز ۲۴بهمن‌ ما را‌ بہ‌‌ آن‌سوے‌‌ اروند‌ منتقل‌ ڪردند دوشب‌ در‌ سنگرهاۍ‌پشتیبانی‌ حضور‌ داشتیم بہ‌ ما‌ گفتند‌ مرحلہ‌ دوم‌ عملیات‌ در راه‌ است این‌ مرحلہ‌ بسیار‌ سخت‌تر‌ از‌ مرحلہ‌اول‌ است چون‌ دشمن‌ در‌ هوشیارے‌ کامل‌ است. شبِ ‌۲۷بهمن‌ بود. برادر‌نیری،وصیت‌نامہ‌ خود‌ را‌ نوشت✍️ موقع‌ غذا‌ یڪ‌ حلوا‌ شڪری‌ را‌ باز‌ ڪرد و‌ گفت: بچه‌ها‌ بیایید‌‌ حلواے‌ خودمان‌ را‌ تا‌ قبل‌ از‌ شهادت‌ بخوریم نماز‌ مغرب‌ و‌ عشاء‌ ڪہ‌ تمام‌شد‌ آماده‌ حرڪت‌ شدیم فرمانده‌گردان‌ و‌ مسئولِ‌محور‌ براے‌ ما‌ صحبت‌ ڪردند گفتند: شما‌ از‌پشتِ‌ منطقہ‌ عملیاتی‌‌ باید‌حرکتِ‌خود‌راآغاز‌ڪنید❗️ شما‌ مسیرِ‌جادہ‌ خور‌ عبدالله‌ را‌ جلو‌ می‌روید از‌ ڪار باتلاق‌ها‌ عبور‌ میڪنید‌ و‌ از‌ مواضعِ‌گردان‌ حمزه‌ هم‌رد‌ میشوید. ڪمی‌جلوتر‌،به‌ یک‌‌ پُلِ‌ مهم‌ میرسید این‌ پُل‌ باید‌ منهدم‌ شود❗️ چون‌ در‌ ادامه‌ عملیات‌ احتمال‌ دارد ‌ڪہ‌ نیروهاے‌ زرهی‌ دشمن‌ باعبور‌ از این‌پل‌،نیروهاے‌ مارا‌ محاصره‌ڪنند… صحبتهاے‌فرمانده‌ 👤 بہ‌ پایان‌رسید اما‌‌ باتوجہ‌ بہ‌ هوشیارۍِ‌دشمن‌ و شدتِ‌آتش☄️، احتمال‌ موفقیتِ‌ ما‌ ڪم‌ بود. برای‌ همین‌گردان‌ دیگرے‌برای‌ پشتیبانی‌ گردان‌ ما‌ آماده‌شد. شراطِ‌ بدے‌ در‌ خود‌ احساس‌ میڪردم. مسئول‌دسته‌ما، رو بہ‌ من‌ ڪرد و گفت: دوست‌داری‌ ⁉️ گفتم: هرچۍ‌خدابخواد، من‌ اومدم‌ که‌ وظیفم‌ رو‌ انجام‌بدم. گفت: پس‌هیچی، مطمئن‌ باش‌ براے‌ شهادت‌ باید‌ کسی‌ همینطورۍ‌ شهید‌ نمیشه❗️ حرڪتِ‌گردان‌ آغاز‌ شد‌. هیچڪس‌ نمی‌دانست‌ تا‌ ساعاتِ‌ دیگر‌⏳ چه‌ اتفاقی‌‌می‌افتد. ✨✨✨ شهید ابراهیم هادی با کسب اجازه از انتشارات ومولف برای تایپ. @mabareshohada
🔹هنگام اعزام به سوریه همه مایحتاج منزل به غیر از خرما را خریده بود. گفتم «حسن آقا فقط خرما نخریدید که آن را خودم تهیه می‌کنم.» با هم خداحافظی کردیم و رفت. اما چند دقیقه بعد بازگشت، دو جعبه خرما خریده بود. گفت: «این هم آخرین خرید من برای شما و بچه‌هایم.» 🔸قرآن آوردم و گفتم «حالا که بازگشتید، از زیر قرآن رد شوید» گفت: «اول شما و بچه‌ها رد شوید»، رد شدیم. گفتم «حالا نوبت شماست» 🔹گفت: «می‌ترسم، می‌ترسم نکند خداوند حاجت دل من را ندهد». گفتم «به خاطر دل من از زیر قرآن رد شوید»؛ از زیر قرآن ردشان کردم و همسفر زندگی‌ام را به خداوند سپردم و گفتم: «خدایا هرچه خیر است، برای من بفرست.» 🔸 همیشه می‌گفت: «دوست دارم با زبان روزه و تشنه‌لب مثل آقا اباعبدالله (علیه السلام) شهید شوم». همان شد که حسن می‌خواست؛ در ماه رمضان اعزام و با زبان روزه و بر اثر اصابت ترکش خمپاره شهید شد. ✍️ به روایت همسر بزرگوار شهید 🌷 @mabareshohada
🕊💔🕊 گفتی ڪه به دل‌ شڪستگان نزدیڪم ما نیزدل شڪسته داریم ای دوست...💔 سفارش یاران آسمانیان #نماز_اول_وقت #التماس_دعا @mabareshohada
💕🕊💕 💌 ✋ نگاهم کن دلم یک خلوت جانانه می‌خواهد کبوتر وار آمد روی گنبد،دانه می‌خواهد عطش دارم،تو درجریانی و دیریست می‌دانی دلم یک جرعه از دریای سقاخانه می‌خواهد 💐السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام💐 ☀️💫☀️💫☀️💫☀️💫☀️ 🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةًمُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ماصَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ🌸 ❤️زندگیتون امام رضایی❤️ 👈 🌹 📥ورُودبِه معبر ‌شُّہَدٰاء👇 🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
🌹شهید گمنامی که نشانی مزارش را به خانواده اش داد🌹 (یکی از شهدای گمنام مدفون در بوستان نهج البلاغه تهران) سالها بود خانواده شهید ملاحسنی منتظر بودند تا عزیزشان از سفر بازگردد... ۲سال پیش برادران شهید تصمیم می گیرند مقبره ای را به صورت نمادین برای ایشان برپا کنند ولی شهید به خواب برادر می آید و می گوید دست نگه دارید... شهید ملاحسنی از دوستان و همرزمان شهید پلارک بوده... خواهر شهید ملاحسنی ، شهید پلارک را به بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) قسم میدهند که به برادرم بگو که یه نشانه ای چیزی از خودش به ما بدهد… که بعد خواهر شهید خواب می بیند که شهید می گوید من در بوستان نهج البلاغه واقع در میدان پونک در ردیف وسط هستم.. بعد از سالها قبر شهید حمیدرضا ملاحسنی پیدا میشود... در تاریخ ۱۲ دی سال (۱۳۸۹)هم مراسم تعویض سنگ قبر ایشان انجام می شود… 🌹 @mabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❄️🍃🌹🍃❄️ 🌹طرح ختم قران کریم🌹 به نیت سلامتی و تعجیل در فرج صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🍃🌺 @mabareshohada 🍃🌺 ❄️🍃🌹🍃❄️
397_Page.MP3
894.6K
☘️🌺☘️ ✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا ڪلیڪ ڪنید 👇 🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
صبحدم دل را مقیم خلوت جان یافتم از نسیم صبح بوی زلف جانان یافتم. @mabareshohada
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ #کتاب_عارفانه 🌙(فوق العاده قشنگ) #قسمت_پنجاه_و_ششم «آخرین‌ حماسہ»
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌙(فوق العاده قشنگ) «شهادت» [رحیم اثنی عشری] گردان ما با عبور از نخلستان ها خودش را به جاده مهم خور عبدالله رساند. حرکت نیروها پشت سرهم در یک ستون آغاز شد. برادر میرکیانی جانباز بود و نمی توانست پا به پای بچه ها حرکت کند برای همین برادر مظفری گردان را هدایت میکرد.👌 رسیدیم به مواضع بچه های گردان حمزه. بارش خمپاره در اطراف ما شدت یافته بود. اکثر خمپاره ها داخل منطقه باتلاقی می خورد و منفجر نمیشد❗️ آن شب دسته سی نفره ما در سر ستون گردان حرکت میکرد. برادر نیری هم که جانشین مسئول دسته بود جلوتر از بقیه قرار داشت. ما به سلامت از این مرحله گذشتیم. ساعتی بعد با سکوت کامل خودمان را به مواضع دشمن نزدیک کردیم. صدای صحبت عراقی ها را می شنیدم. در زیر نور منورها🎇🎇 سنگرهای تیربار دشمن را در دو طرف جاده می دیدم. نفس در سینه من حبس شده بود. بچه ها همین طور از راه می رسیدند وپشت سرهم می نشستند. یاد ساعتی قبل افتادم که همه بچه ها از هم حلالیت مےخواستند. یعنی کدام یک از بچه ها امشب به دیدار مولایشان نائل می شوند⁉️ در همین افکار بودم که یک منور 🎆 بالای سرِ ما روشن شد❗️ تیربارچی عراقی فریاد زد : قِف قِف(ایست) همه بچه ها روی زمین خیز رفتند. یکباره همه چیز بهم ریخت. هر دو تیربار دشمن ستون بچه های ما را به رگبار بستند. شدت آتش بسیار زیاد بود.☄️💥 صدای آه و ناله بچه ها هر لحظه بیشتر میشد. در همین گیر و دار سرم را بلند کردم. دیدم برادر روی زانو نشست و با اسلحه کلاش به سمت تیربارچی سمت چپ نشانه گرفته. چند گلوله شلیک کرد. یکدفعه دیدم تیربار دشمن شد❗️ برادر مظفری خودش را به جلوی ستون رساند وفریاد زد : بچه ها امام حسین‌(علیه السلام) منتظر شماست.الله اکبر... خودش به سمت دشمن شلیک کرد و شروع به دویدن نمود. همه روحیه گرفتند. یکباره از جا بلند شدیم و دنبال او دویدیم. خط دشمن شکسته شد. بچه ها سریع به سمت پل حرکت کردند. اما موانع دشمن بسیار زیاد بود. درگیری شدت یافت. بارانی از گلوله و خمپاره و نارنجک روی سر ما باریدن گرفت. ما به نزدیک پل مهم منطقه رسیدیم. *** هنوز هوا روشن نشده بود که به ما دستور دادند برگردید. گردان دیگری برای ادامه کار جایگزین ما شد. وقتی شدت آتش دشمن کم شد،آن ها که سالم بودند از سنگر ها بیرون آمدند. در مسیر برگشت،نگاهی به جمع بچه ها کردم. آن ها که بازمےگشتند کمتر از شصت نفر بودند❗️ یعنی نفرات گردان سیصدنفره ما در کمتر از چند ساعت به یک پنجم رسید❗️ همین طور که به عقب برمیگشتیم به سنگر های تیربار دشمن رسیدیم. جایی که از همان جا کار را شروع کردیم. جنازه تیر بار چی عراقی روی زمین افتاده بود. از آن جا عبور کردیم. هنوز چند قدمی دور نشده بودم که در کنار جاده پیکر یک جلب توجه کرد❗️ جلو رفتم. قدم هایم سست شد. کنار پیکرش نشستم. هنوز عینک👓 بر چهره داشت. در زیر نور ماه 🌓خیلی نورانی تر شده بود. خودش بود. برادر نیری. همان که از همه ما در معنویات جلوتر بود. همان که هرگز او را نشناختیم. کمی که عقب تر آمدم پیکر مهدی خداجو را دیدم. بعد طباطبایی(مسئول دسته). بعد میرزایی. خدای من چہ شده⁉️ همه بچه های دسته ما رفته اند. گویی فقط من مانده ام❗️ نمیدانید چه لحظات سختی بود. وقتی به اردوگاه برگشتیم سراغ بچه های دسته را گرفتم. از جمع سی نفره ما که سه ماه شب و روز باهم بودیم فقط هشت نفر برگشته بودند❗️ نمی دانید چه حال و روزی داشتم. یاد صحبت های مسئول دسته افتادم که می گفت: (شهادت را به هرکسی نمی دهند.بایدالتماس کنی) بعد ها شنیدم که یکی از بچه ها گفت : برادر نیری وقتی گلوله خورد روی زمین افتاد. بعد بلند شد و دستش را روی سینه نهاد و گفت : السلام علیک یا ابا عبدالله...بعد روی زمین افتاد و رفت.😔 ✨✨✨ شهید ابراهیم هادی با کسب اجازه از انتشارات ومولف برای تایپ. @mabareshohada
🌷هدایت🌷 از زندان بوشهر زنگ زد. گفت: در مورد شهید هادی باید مطلبی بگویم: من مدتهاست در زندان هستم و به نماز و... بی توجه بودم. یکبار کاغذی در زندان پیدا کردم که چند خاطره زیبا و کوتاه از این شهید نوشته بود. آنها را خواندم و دوست داشتم از این شهید بیشتر بدانم. از خاطرات او یاد گرفتم که همه چیز دست خداست. از خدا خواستم بقیه خاطرات او را به من برساند. گفتم انشالله باعث هدایت من به سوی نماز و دین شود. روز بعد مرا به بند دیگری منتقل کردند. تا وارد شدم دیدم روی طاقچه دو جلد کتاب سلام بر ابراهیم قرار دارد‌! نمی دانید چقدر خوشحال شدم‌و از خدا تشکر کردم. سه ماه از آن روز گذشته. ابراهیم حجت مسلمانی من شد. نمازهای من همیشه اول وقت است و هیچکدام در این مدت قضا نشده. روزها برایش قرآن می خوانم. عجب رفیقی است این ابراهیم... @mabareshohada
💠🍃💠🍃💠 من مطمئن هستم چشمی که به نگاه حرام عادت کنه ،خیلی چیزها رو از دست می ده چشم گناهکار لایق شهادت نمیشه. 🌹 شهید ‌‌ ‌ هادی ذوالفقاری #کلام_شهدا @mabareshohada
✨ 💓🍀نماز خواندن وقت خداست.... ان را به دیگران ندهیم. #حَےِ‌عَلیْ‌الَصلاة 🌱 #نماز_اول_وقت @mabareshohada
گنجشکی که نشانی از شهدا آورد 🌷🌷🌷 شهید علیرضا خاکپور از سرداران شهید «لشکر پنج نصر خراسان» از خطه گلستان، روستای پیرواش، متولد سال ۱۳۴۵، از خانواده ای روستائی و کشاورز، متاهل، وقتی «سمانه» تنها دخترش، «هشت ماهه» بود، در ششم اسفند سال «۱۳۶۵»در عملیات «کربلای پنج» مظلومانه شهید شد. 📝 شهید علیرضا خاکپور؛ در دفترچه خاطراتش آورده است: منطقه ای چند بار بین ما و عراقی ها، توی شلمچه دست به دست شد. نشسته بودم جلوی سنگر که گنجشکی آمد، چند متری ام روی تل خاکی نشست. برُّ و بر نگاهم می کرد. به یکی از بچه ها که کنارم نشسته بود، گفتم: این گنجشک گرسنه است. بلند شدم چند دانه نان خشک شده را بردم یک متری اش، ریختم و برگشتم. نخورد. یکی از بچه ها سنگی به طرفش پرتاب کرد که، گنجشکک من، برو خمپاره می خوری ها، پرید. چرخی زد و دوباره برگشت، همان نقطه نشست. یکی دیگر از بچه ها سنگی دیگر برداشت، به طرفش پرتاب کرد. پرید و رفت، چند لحظه بعد، باز دوباره برگشت. همان نقطه نشست. پریدم داخل سنگر، گفتم: بچه ها سر نیزه، یکی بیلچه آورد، یکی با سر نیزه زدیم به زمین، چند لحظه بعد، پوتین خون گرفته ای، پیدا شد، بیشتر کندیم…. بعثی‌های ملعون، چهل و هشت شهید مظلوم بسیجی را یک جا روی هم دفن کرده بودند.🌷🌷🌷 @mabareshohada
🌹شهیدی که دوست داشت حرّ امام حسین علیه السلام باشد🌹 #شهید_محمد_تقی_شمس خواندن زیارت عاشورا شده بود کار هر روزش... شلمچه بود که چشماش مجروح شد. کم کم بیناییش رو از دست داد، با این حال زیارت عاشورا خواندنش ترک نشد.. با ضبط صوت هم زیارت عاشورا گوش می داد هم روضه.... توی ماه #محرم حالش خراب شد. پدرش می گفت : « هرروز می نشستم کنار تخت برایش زیارت عاشورا می خواندم... اما روز عاشورا یه جور دیگه زیارت عاشورا خواندیم... 10 صبح بود که از من پرسید: بابا! حرّ چه روزی #شهید شد؟گفتم: روزعاشورا... گفت : دعاکن من هم امروز حٌرّ امام حسین علیه السلام بشم... ظهرکه شد.گفت: بابا! بی قرارم... بگو مادر بیاد... بعدهم گفت :برایم سوره ی فجر بخون، سوره ی امام حسین(علیه السلام)... شروع کردم به خوندن ... به آیه «یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» که رسیدم، خیلی گریه کرد.. گفت: دوباره بخوان... 13 یا 14 بار براش خواندم... همین جورگریه می کرد... هنوز سیر نشده بود، خجالت کشید دوباره اصرار کنه... گفت: بابا! مادر نیومد؟ گفتم: نه هنوز... گفت:پس خداحافظ... قرآن روگذاشتم روی میز برگشتم... انگار سالها بود که جون داده... تازه ظهرشده بود...ظهرعاشورا... @mabareshohada
🍃🕊 سـلام آقا سہ شنبہ شب دلم در آرزوے دیدنت گیرد بهانہ به سوے جمڪرانت مے شود هر دم روانہ چه مے شد ڪه ز ڪویت یابن الزهرا تو مے دادے به ما قدرے نشانہ #سه_شنبه_های_جمکرانی @mabareshohada
💕🕊💕 💌 ✋ نگاهم کن دلم یک خلوت جانانه می‌خواهد کبوتر وار آمد روی گنبد،دانه می‌خواهد عطش دارم،تو درجریانی و دیریست می‌دانی دلم یک جرعه از دریای سقاخانه می‌خواهد 💐السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام💐 ☀️💫☀️💫☀️💫☀️💫☀️ 🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةًمُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ماصَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ🌸 ❤️زندگیتون امام رضایی❤️ 👈 🌹 📥ورُودبِه معبر ‌شُّہَدٰاء👇 🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
گریه ڪن امام حسین عليه السلام بود. از اونایے ڪہ گریه ڪردنش با بقیه فرق مےکرد. وقتے از مجلس روضه امام حسین مےآمد بیرون چشمانش سرخ شده بود، از بس گریه مےڪرد. ڪارهاش طورے تنظیم می شد ڪہ به روضه امام حسین عليه السلام برسہ ، هر جا روضه بود مےدیدیش.. روزے چندبار زیارت عاشـورا مےخوند، همیشه هم مےگفت: «من توی بغل تو شهیـد مےشم.» حرف اون شد. تو بغل من شهیـد شد اونم با گلـوی بریده روی سنگ قبرش با خط درشت نوشتند: « هذا محب الحسین عليه السلام ». راوی: @mabareshohada
قبل از خواب زمزمه کنیـم👇 اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً خدایـا آخر و عاقبت ما را ختم به خیر کن ☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷🍀🌷🍀 @mabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا