🍃 #حرفهای_مادرانه
سفره را دوتایی با هم میانداختیم؛
یک سرش را من میگرفتم،
یک سرش را خودش
خرما چیدن هم که
وظیفهی دختر خانه بود، یعنی من
🍲 اما درست کردن حلوا،
تخصص خودش بود...
تخصص خودش بود که
هِل را چقدر و زعفران را چقدر
💤 بریزد که عطر حلوا، خانه را پر کند....
حلوا را هم میزد و
برایم حرف میزد؛ میگفت:
هروقت گِرهی به زندگیت افتاد
حضرت سیدالشهدا را
❤️ به رقیهشان
قسم بده
به رقیه (سلام الله علیها ) متوسل شو...
از این دستهای کوچک... از این
سه سالهی دردانه،
آدمهای بزرگ
حاجتهای بزرگ گرفتهاند...
رقیه(سلام الله علیها )، هوای عاشقهای پدرش را دارد . . . 💚💜
#کپی_با_ذکر_صلوات 🌸
ڪلیڪ ڪنید 👇 📥
گنجینه داستان معبر شهدا👇👇
____🍃🌸🍃____
🆔https://eitaa.com/dastanemabareshohada
💌 #حرفهای_مادرانه
همهی حرفش همین بود
میگفت ناامیدی برا چه...؟
اصلا چه معنی دارد
که آدم فکر کند تنهاست!
یعنی چه که
فکر کند قرار نیست گرهها باز شود! ⛅️
خودش بیقرار که میشد
متوسل میشد به
#حضرت_عباس (علیه السلام )
نذر میکرد چندتا صلوات،
🌸 هدیه کند به علمدار عاشورا
مادر میگفت
حضرت عباس(علیه السلام )
🌴 باب الحوائج است؛
بخاطر بیتابی کودکان کربلا
خودش را
به آب و آتش زد...
🌱 مگر میشود امیدوارانه
نامش را بخوانی و بیجواب بمانی...؟
مادر
راست میگفت
اصلا چه معنی دارد آدم
حضرت عباس(علیه السلام ) را
بشناسد و امیدوار نباشد . . . ؟! 💚💜
📥ورُودبِه کانال مَـــــعـــــبَـــــر شُـــــهَــــدا 👇
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺