✨♥️✨♥️✨
🌷 #خاطــــرات
🔶زیاد نذر و نیاز میکردم که طوریش نشه و اتفاقی برایش نیفته.
عباس میگفت مامان این نذرو نیازها رو نکن،نذر کن آدم زیر ماشین نره ،برق نگیرش، دزد نشه، بی دین نشه ، مال مردم خور نشه، اگه آدم در راه خدا بره شکر داره،افتخاره.
یکبار رو به رویم نشست و گفت:ببین مامان،اینقدر تو رو دوست دارم که دنیا در مقابلش هیچی نیست اما #شهید شدن را هم دوست دارم، دست از سر ما بردار،این شیری که به ما دادی ماستش میکنیم و بهت میدیم.
من آرزو ندارم زن بگیرم، پیر بشم ، 4 تا بچه داشته باشم که وقتی مُردم زیر تابوتم لا اله الا الله بگن.نه جونم،من دوست دارم شهید بشم.
وقتی دیدم اینطوری داره التماس میکنه و قسمم میده، دیگه نذرو نیاز نکردم...
🌷 #شھیـد_تفحص_عباس_صابری
سـالروزشھــــادتــ♥️✨
شادی روحش #صلوات
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
#خاطره
#خاطرات
حاجتش را از امام رضا (علیه السلام) گرفت
کارهای اعزامش جور نمی شد،
احساس من این بود که همه یک جوری دست به سرش می کنند از این موضوع خیلی ناراحت بود،
یکبار گفت:
دیگر به هیچ کس برای رفتن به #سوریه رو نمی زنم.
آن روز وقتی به #حرم_حضرت_رضا (علیه السلام) وارد شدیم
حال عجیبی داشت.
چشم هایش برق خاصی داشت.
وارد #صحن که شدیم رو به #حرم #سلام داد،
تا #پنجره_فولاد #گریه کنان با حالت تند راه می رفت،
خودش را چسباند به پنجره فولاد،
از قسمت خانم ها می دیدمش که زار می زد و می گفت:
ببین آقا دیگه #سرگردون شدم،
برای #دفاع از حرم #آواره ی شهرها شدم،
#رسوا شدم،
تو #مزار_شهدا انگشت نما شدم.
طاقت نیاوردم رفتم داخل حرم،
دلم خیلی برایش سوخت، یک #زیارت_نامه از طرف خودم برایش خواندم.
آمدم داخل صحن دیدم کمی آرام شده است.
نشسته بود رو به روی پنجره فولاد،
نزدیکش شدم بهم #لبخند زد، #تعجب کردم،
گفت:
حاجتم را گرفتم تا ماه دیگر #اعزام می شوم،
شک نکن.
بعد گفت:
امام رضا (علیه السلام) پارتی ام شد.
درست ماه بعد اعزام شد همانطور که گفته بود.
#شهید_حسین_محرابی
#سالروز_ولادت
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
چه خنده های قشنگی
به لب نشانده ای
ای #یـــار
چه #خاطرات که مانده
ماندگار افق های ناکجا آباد ..
و من انگار #بیدارم
و شعر شهــــادت می خوانم!!
مرا به خود برسان
دلم برای تبسم هایت تنگ است..
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#صبحتون_شهدایی
🌷🌷🌷🌷🌷
@mabareshohada
✅شهيد حامد جواني (شهيد مدافع حرم)🌹🍃
🔷جمعی لشگر 31 عاشوراء
✳️ تولد 1369 استان آذربایجان شرقی
#خاطرات _ناب
🌱وقت درجه اش رسیده بود.آن روزها داشت آماده می شد دوباره برگردد سوریه.هم قطارهایش قبل تر رفته بودند دنبال کارهای ترفیع و بیشتر آنها درجه شان روی دوش شان نشسته بود.یک بار یکی از دوستان صمیمی اش پا پی اش شد که"چرا نمی روی سراغ کارهای درجه ات؟"
🌷گفت:"عجله نکن عبدالله!درجه دادن و درجه گرفتن؛بازی دنیاست.اصلش آن است که درجه را خدا به آدم بدهد.خدا بخواهد ؛می بینی که درجه ام را توی سوریه از دست خود خدا می گیرم"
#شادی_ارواح _طیبه_شهدا __صلوات
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهاده_فی_سبیلک
🌹🍃🌻🍃🌹
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺