•••[☘️]
#از_شهداء_بیاموزیم
#شهدا_اینجوری_بودند ❤️
#خاطرات_شهدا
یکی از دوستانم تعریف میکرد که سومین روز شهادت حامد بود و داشتم به مراسمی که در مسجد طوبای تبریز برپا بود، میرفتم، در مسیر، جوانی را دیدم که او هم در چهارراه طالقانی منتظر ماشین بود تا به سمت خیابان آبرسانی برود، به نظر میرسید معلول ذهنی و حرکتی باشد، سوارش کردم و از او پرسیدم: شما کجا میروید؟ گفت: به مراسم آقا حامد، پرسیدم: او را از کجا میشناسید؟ با گریه گفت: او ماهیانه برای منزل ما روغن و برنج میخرید و چون نمیتوانستم حملش کنم، خودش تا داخل خانه میآورد.
حامد درآمد چندانی نداشت؛ اما بعد از شهادتش فهمیدیم که پنهانی برای خانوادههای فقیر برنج و روغن و سایر اقلام ضروری زندگی را تهیه میکرده است.
🌷شهید حامد جوانی🌷
📚بریدهای از کتاب «در رکاب علمدار»
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀
#خاطرات_شهدا
#شهیدانه
#شهید_والامقام
#حاج_حسین_خـــــرازی
#بوسه_بر_پای_رزمندگان
#حاج_حسين رزمندهها را عاشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جوری نشان میداد كه انسان حيران میشد.
يك شـب تانكها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم . من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچهها داشتند . يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانكها راه میرود و با سرنشيــنها گفت و گوهای كوتاه میكند . كنجكـــــاو شدم ببينم كيست.
مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش .
همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم ، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد . گفت : به خدا سپردمتون !
تا صداش را شنيدم ، نفسم بريد .
گفتم : #حاج_حسين ؟
گفت: هيـــــس ؛ صدات در نياد ! و رفـــت سراغ تانک بعدی
#🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🌹🕊🥀
#خاطرات_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حاج_احمد_کاظمی
یک روز جمعه رفتم گلستان #شهدا نزدیکی های قبر #شهید_خرازی که رسیدیم ، خنده ام گرفت .
دیدم یکی آن جا نشسته است .
با خودم گفتم این طرف از ما اهل حال تره !
سرش راپایین انداخته ، ذکر می گوید و اشک می ریزد .
مرا که دید کنار #شهید_خرازی را نشان داد گفت ، این جا را میبینی ؟!
جای خوبی است ! خدا قسمت کنه
خندیدم و به شوخی گفتم شما #شهید بشوید ، ما توی همین یک ذره جا از #خجالت در می آییم .
چشمانش #برق زد و گفت #قول دادی !
راوی :
#دوست_شهید
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🌹🏴🕊🥀🕊🏴🌹
#خاطرات_شهدا
#شهدا_و_حضرت_زهرا_سلام الله علیها
#سردار_شهید
#احمد_کریمی
#امضای_شهادت
برای #شهید شدن
به هر دری زده بود؛
امّا #شهادت قسمتش نمیشد.
حتّی به هوای #شهادت
ازدواج کرد
ولی فایده نداشت.
بعد از عملیات کربلای چهار
حال و روز خوبی نداشت.
شب عملیات کربلای پنج
با #شهادت حضرت فاطمه (سلاماللَّهعلیها)
مصادف شده بود.
حاجی توی سنگر فرماندهی نشسته بود.
در آن اوضاع و احوال
که همه در تب و تاب عملیات بودند
سراغ مدّاح را گرفت.
راضی اش کرده بود
تا برایش روضه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بخواند.
مدّاح میخواند
و حاجی گریه میکرد:
وقتی که باغ می سوخت صیّاد بی مروّت
مرغ شکسته پر را در آشیانه میزد
گردیده بود قنفذ همدست با مغیره
او با غلاف شمشیر این تازیانه میزد
همان شب
بی بی #شهادتش را امضا کرد.
صبح عملیات
که برای سرکشی خط آمده بود،
خمپارهای کنارش خورد...
فقط دو تا ساق پایش سالم ماند...
راوی :
#همرزم_شهید
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴
#خاطرات_شهدا
#سردار_شهید
#حاج_حسین_خرازی
با اتوبوس میبرمت تا حالت جا بیاد
مرخصی داشتیم و قرار شد با #حاج_حسین بریم اصفهان .
#حاجی گفت : بیا با اتوبوس بریم .
بهشگفتم : با اتوبوس؟
توی اینگرما؟
#حاج_حسین تا این حرفم رو شنید ، گفت :
گرما ؟!!!
پس بسیجی ها توی گرما چیکار میکنن؟
من یه دفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم .
پس اونا چی بگن ؟
با اتوبوس میبرمت اصفهان تا حالت جا بیاد
📚یادگاران7 «کتاب #شهید_خرازی » ، صفحه 33
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🌼🌷🌼
#خاطرات_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#محمد_مهدی_خادم_الشریعه
#سه_جمعه_مقدس
سرنوشت محمد مهدی در سه جمعه مقدس رقم خورده بود.
سه جمعه ای که با یاد آقا امام زمان ((عج الله تعالی فرجه الشریف) و آرزوی ظهورشان شکل گرفت و سیر زندگی یکی از یاران آن حضرت را در خود خلاصه کرد.
🌺 جمعه اول، روز تولد مهدی که همزمان با بیست و پنجم ذیقعده (روز دحوالارض) بود.
🌺 دومین جمعه، روز بیست و هفتم رجب ، عید مبعث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله که به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
🌺 سومین جمعه ، روز تشییع و خاکسپاری اش که مصادف شده بود با چهارم شعبان و ایام میلاد مبارک سالار شهیدان و علمدار کربلا حضرت ابوالفضل (علیه السلام ) .
به امید آن جمعه ای که محمد مهدی و هزاران یار گلگون پیکرش به همراه صاحب الامر و الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)، زمین را از جور و ستم پاک گردانند .
#سالروز_شهادت
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
•••[☘️]
#از_شهداء_بیاموزیم
#شهدا_اینجوری_بودند ❤️
#خاطرات_شهدا
یکی از دوستانم تعریف میکرد که سومین روز شهادت حامد بود و داشتم به مراسمی که در مسجد طوبای تبریز برپا بود، میرفتم، در مسیر، جوانی را دیدم که او هم در چهارراه طالقانی منتظر ماشین بود تا به سمت خیابان آبرسانی برود، به نظر میرسید معلول ذهنی و حرکتی باشد، سوارش کردم و از او پرسیدم: شما کجا میروید؟ گفت: به مراسم آقا حامد، پرسیدم: او را از کجا میشناسید؟ با گریه گفت: او ماهیانه برای منزل ما روغن و برنج میخرید و چون نمیتوانستم حملش کنم، خودش تا داخل خانه میآورد.
حامد درآمد چندانی نداشت؛ اما بعد از شهادتش فهمیدیم که پنهانی برای خانوادههای فقیر برنج و روغن و سایر اقلام ضروری زندگی را تهیه میکرده است.
🌷شهید حامد جوانی🌷
📚بریدهای از کتاب «در رکاب علمدار»
#سالروز_شهادت
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🌷#خاطرات_شهدا
|سردار شهید عبدالحسین برونسی|
🌟 سهم خانواده من ...
📍همسر شهید: يك روز با دوتا از همرزماش آمده بود خانه. آنوقتها هنوز كوی طلاب مینشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد گرم. فصل تابستان بود و عرق همينطور شُرشُر از سرو رويمان میريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آبيخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی از دوستهای عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد میخواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بندهخدا، برای خانه خودتان واجبتر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچههای شما اينجا خيلي بيشتر گرما میخورند.
كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما كولر هم تقسيم میكند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه میگويد. خندهای كرد و گفت: اين حرفها چيه شما میزنيد؟ رفيقش گفت: جدی میگويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زنها! الان خانم ما باورش میشود و فكر میكند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. میدانستم كاری كه نبايد بكند، نمیكند. از اتاق آمدم بيرون.
🔻 بعد از شهادتش، همان رفيقش میگفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: میشود آن خانوادهای كه شهيد دادند، آن مادر شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را میتوانند تحمل كنند.
📚منبع: کتاب خاکهای نرم کوشک
🌹 #شهید_عبدالحسین_برونسی
🌹 #سالروز_شهادت
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🌼🌷🌼
#خاطرات_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#محمد_مهدی_خادم_الشریعه
#سه_جمعه_مقدس
سرنوشت محمد مهدی در سه جمعه مقدس رقم خورده بود.
سه جمعه ای که با یاد آقا امام زمان ((عج الله تعالی فرجه الشریف) و آرزوی ظهورشان شکل گرفت و سیر زندگی یکی از یاران آن حضرت را در خود خلاصه کرد.
🌺 جمعه اول، روز تولد مهدی که همزمان با بیست و پنجم ذیقعده (روز دحوالارض) بود.
🌺 دومین جمعه، روز بیست و هفتم رجب ، عید مبعث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله که به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
🌺 سومین جمعه ، روز تشییع و خاکسپاری اش که مصادف شده بود با چهارم شعبان و ایام میلاد مبارک سالار شهیدان و علمدار کربلا حضرت ابوالفضل (علیه السلام ) .
به امید آن جمعه ای که محمد مهدی و هزاران یار گلگون پیکرش به همراه صاحب الامر و الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)، زمین را از جور و ستم پاک گردانند .
#سالروز_شهادت
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
•••[☘️]
#از_شهداء_بیاموزیم
#شهدا_اینجوری_بودند ❤️
#خاطرات_شهدا
یکی از دوستانم تعریف میکرد که سومین روز شهادت حامد بود و داشتم به مراسمی که در مسجد طوبای تبریز برپا بود، میرفتم، در مسیر، جوانی را دیدم که او هم در چهارراه طالقانی منتظر ماشین بود تا به سمت خیابان آبرسانی برود، به نظر میرسید معلول ذهنی و حرکتی باشد، سوارش کردم و از او پرسیدم: شما کجا میروید؟ گفت: به مراسم آقا حامد، پرسیدم: او را از کجا میشناسید؟ با گریه گفت: او ماهیانه برای منزل ما روغن و برنج میخرید و چون نمیتوانستم حملش کنم، خودش تا داخل خانه میآورد.
حامد درآمد چندانی نداشت؛ اما بعد از شهادتش فهمیدیم که پنهانی برای خانوادههای فقیر برنج و روغن و سایر اقلام ضروری زندگی را تهیه میکرده است.
🌷شهید حامد جوانی🌷
📚بریدهای از کتاب «در رکاب علمدار»
#سالروز_شهادت
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🌷#خاطرات_شهدا
|سردار شهید عبدالحسین برونسی|
🌟 سهم خانواده من ...
📍همسر شهید: يك روز با دوتا از همرزماش آمده بود خانه. آنوقتها هنوز كوی طلاب مینشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد گرم. فصل تابستان بود و عرق همينطور شُرشُر از سرو رويمان میريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آبيخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی از دوستهای عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد میخواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بندهخدا، برای خانه خودتان واجبتر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچههای شما اينجا خيلي بيشتر گرما میخورند.
كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما كولر هم تقسيم میكند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه میگويد. خندهای كرد و گفت: اين حرفها چيه شما میزنيد؟ رفيقش گفت: جدی میگويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زنها! الان خانم ما باورش میشود و فكر میكند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. میدانستم كاری كه نبايد بكند، نمیكند. از اتاق آمدم بيرون.
🔻 بعد از شهادتش، همان رفيقش میگفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: میشود آن خانوادهای كه شهيد دادند، آن مادر شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را میتوانند تحمل كنند.
📚منبع: کتاب خاکهای نرم کوشک
🌹 #شهید_عبدالحسین_برونسی
🌹 #سالروز_شهادت
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🍃🌹
#خاطرات_شهـــــدا
💢 شهیدی که بعد از #شهادت شناخته شد
▫️شهید مدافع حرم اکبر شهریاری حافظ کل قران و مداح اهل بیت بود
▫️مادر شهید : من نمیدانستم که وی مداح اهل بیت حافظ و قاری قرآن کریم است اما پس از شهادت فهمیدم که قاری و مداح اهل بیت علیه السلام بوده است در واقع من فرزندم را پس از شهادت شناختم
▫️همسر شهید : او حافظ کل قرآن بود اما از آنجایی که انسان متواضعی بود نگذاشت کسی این قضیه را بداند.
#مدافـــع_حــــرم
#شهید_اکبر_شهریاری 🌹
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》
یادش با ذکر #صلوات
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada 🌺