#معرفی_شهدا 🌹
❄🌼❄🌼❄🌼❄🌼❄
نام:#شهیدمحمدهادی_ذوالفقاری
🍀تولد: ۶۷/۱۱/۱۳
🍀#شهادت : ۹۳/۱۱/۲۶
🍃محل تولد:تهران
🍃محل شهادت:سامرا
🌷محل دفن:#نجف ،وادی السلام،سمت هود و صالح بعد از سید علی قاضی تیر ۳۹۴
شهید هادی ذوالفقاری علاقه ی زیادی به #شهیدابراهیم_هادی داشت و همیشه جلوی موتورش یک عکس بزرگ از #شهید ابراهیم هادی نصب داشت....ودر #خصلت ها خود را خیلی به ابراهیم نزدیک کرده بود...
#سالروزشهادت ❤
#شهیدمدافع_حرم
🍀@mohammad_ebrahim🌷
#معرفی_شهدا 🌹
❄🌼❄🌼❄🌼❄🌼❄
نام:#شهیدمحمدهادی_ذوالفقاری
🍀تولد: ۶۷/۱۱/۱۳
🍀#شهادت : ۹۳/۱۱/۲۶
🍃محل تولد:تهران
🍃محل شهادت:سامرا
🌷محل دفن:#نجف ،وادی السلام،سمت هود و صالح بعد از سید علی قاضی تیر ۳۹۴
شهید هادی ذوالفقاری علاقه ی زیادی به #شهیدابراهیم_هادی داشت و همیشه جلوی موتورش یک عکس بزرگ از #شهید ابراهیم هادی نصب داشت....ودر #خصلت ها خود را خیلی به ابراهیم نزدیک کرده بود...
#سالروزشهادت ❤
#شهیدمدافع_حرم
🍀@mabareshohada
#کلام_شهدا 💕
❄🌸❄🌸❄🌸
همیشہ میگفت :
🔷در زندگی ، آدمی #موفق تر است ڪه
در برابر #عصبانیت دیگران " #صبور " باشد
🔸 و ڪار بی منطق انجام ندهد
و این رمز #موفقیت او در برخوردهایش بود..
#شهیدابراهیم_هادی ❤
#صبر
🍀mabareshohada🌷
همیشه می گفت :
زیباترین شهادت را میخواهم !
یک بار پرسیدم :
شهادت خودش زیباست ،
زییاترین شهادت چگونه است ؟!
در جواب گفت :
زیباترین شهادت این است که جنازه ای هم از انسان باقی نماند.....
#شهیدابراهیم_هادی
@mabareshohada
#سیره_شهدا
یک روز ابراهیم را در بازار دیدم که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود.
گفتم ، آقا ابراهیم برای شما زشته !! ، این کار باربرهاست نه شما ،
نگاهی کرد و گفت:
نه این برای خودم بهتره ، مطمئن میشوم که هیچی نیستم!!
گفتم ، کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست ، تو ورزشکاری و....
ابراهیم خندید و گقت:
ای بابا همیشه کاری کن که خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم...
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ @mabareshohada
🍃🌹🍃🌹🍃
ورزش و رزم و #مناجات...
#سبقت براےرسیدن بہ #خدا...
راه #رسیدن زیاد است
فقط باید در #صراط_مستقیم باشے...
#شهیدابراهیم_هادی🌷
#سلام_صبحتون_شهدایی 🌺
🌴کانال مَـــــعـــــبَـــــر شُـــــهَــــدا 🌴👇👇
#فوروارد_یادتون_نره
🌺🍃 @mabareshohada 🌺🍃
#سیره_شهدا
نامش را فراموش كردم ، اما پسری سيزده ساله بود كه پدرش راننده بود و در يك سانحه از دنيا رفت. ابراهيم خیلی مراقب اين پسر بود. برايش خرج می كرد ، او را باشگاه برد و وقتش را پر كرد بعد متوجه شد كه اينها مستأجر هستند و چند ماهی است اجاره منزلشان عقب افتاده .
روز بعد همان پسر در جمع ما گفت ، خدا اين همسايه روبرویی ما رو حفظ كن ، تموم اجاره های عقب افتاده را پرداخت كرد و به صاحبخانه ما گفته كه از اين به بعد اجاره ها را او پرداخت می كند !
او خوشحال بود و ابراهيم هم ساكت ، اما من می دانستم كه ابراهيم با همسايه صحبت كرده و هزينه ها را پرداخت كرده!!
خدای ابراهیم فرموده است ،
فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ
و اما ( به شکرانه این همه نعمت كه خدا به تو داده ) یتیم را خوار و رانده و تحقیر مکن.... (ضحی/9)
#شهیدابراهیم_هادی
📕 خدای خوب ابراهیم
🍃🌹
@mabareshohada
#سیره_شهدا
باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود.
چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند ، همان موقع ابراهیم از راه رسید ، پاچه شلوار را بالا زد ، با کول کردن پیرمردها ، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.
ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد ، هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت.
مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود!...
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام_بر_ابراهیم
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ @mabareshohada
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#خاطرات_شهدا
وقتی به منزل ابراهیم رفتیم
بعد از تعارف معمول ، ابراهیم شروع به صحبت کرد و گفت ،
استاد ( علامه جعفری ) ما توی جبهه به خیلی از مسائل یقین پیدا می کنیم !!
بعد دستش را شبیه یک دایره کرد و گفت ،
اگر دنیا مثل کُره باشد ، امام زمان (عج) مانند این دست های من به دنیا احاطه دارد.
خداوند نیز بر تمام دنیا شاهد و ناظر است...
#شهیدابراهیم_هادی
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
💐🍃💐
رفیق دستت را همیشه به سوی اهل بیت بگیر
حتی اگر احساس بی نیازی داشتی
حتی اگر مشکلی نداشتی همیشه وصل باش...
مخصوصا به مادرت حضرت زهرا (سلام الله علیها )
فرزند که نباید بیخیال مادرش باشه...
#شهیدابراهیم_هادی
#شهدایی _زندگی کنیم
--------------------------
📥ورُودبِه معبر شُّہَدٰاء👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
🍃🌺
#سیره_شهدا
به کوچکترین چیزهایی که ما توجه نداشتیم دقت می کرد. اسراف در زندگیش راه نداشت.
تا می توانست ، در هر شرایطی به مخلوقات خدا کمک می کرد .
از هر لحظه ی عمر خودش بهترین استفاده را می کرد.
یادم هست پشت باشگاه صدری ، دور هم نشسته بودیم. کنار ابراهیم ، یک تکه نان خشک شده افتاده بود.
نان را برداشت و گفت ،
ببین نعمت خدا رو چطور بی احترامی کردند؟!
نان خیلی سفت بود ، بعد یک تکه سنگ برداشت ، و همینطور که دور هم نشسته بودیم ، شروع به خُرد کردن نان نمود.
حسابی که ریز شد ، در محوطه باز انتهای کوچه پخش کرد! چند دقیقه بعد کبوتر ها آنجا جمع شدند.
پرنده ها مشغول خوردن غذایی شدند که ابراهیم برایشان مهیا نموده بود.....
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام برابراهیم۲ ، ص۱۴۷
🍃🌺
@mabareshohada