eitaa logo
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
543 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
833 ویدیو
30 فایل
ما اینجا جمع نشده ایم که تعداد اعضای #کانال و یا #بازدید از مطالب به هر نحوی برای ‌مان مهم شود! ما آمده ایم خود را #بسازیم؛ تا #نفس را از نَفَس در بیاوریم. از کانال #معبر_شهدا به کانال #شهدا؛ وصل شویم. ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14 تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 همیشه میگفت: بعد از توکل به خداوند، توسل به حضرات معصومین؛ خصوصا حضرت زهرا "سلام الله علیها" حلال مشکلات است... | #شهیدابراهیم_هادی | @mabareshohada
🌹 ❄🌼❄🌼❄🌼❄🌼❄ نام: 🍀تولد: ۶۷/۱۱/۱۳ 🍀 : ۹۳/۱۱/۲۶ 🍃محل تولد:تهران 🍃محل شهادت:سامرا 🌷محل دفن: ،وادی السلام،سمت هود و صالح بعد از سید علی قاضی تیر ۳۹۴ شهید هادی ذوالفقاری علاقه ی زیادی به داشت و همیشه جلوی موتورش یک عکس بزرگ از ابراهیم هادی نصب داشت....ودر ها خود را خیلی به ابراهیم نزدیک کرده بود... 🍀@mohammad_ebrahim🌷
🌹 ❄🌼❄🌼❄🌼❄🌼❄ نام: 🍀تولد: ۶۷/۱۱/۱۳ 🍀 : ۹۳/۱۱/۲۶ 🍃محل تولد:تهران 🍃محل شهادت:سامرا 🌷محل دفن: ،وادی السلام،سمت هود و صالح بعد از سید علی قاضی تیر ۳۹۴ شهید هادی ذوالفقاری علاقه ی زیادی به داشت و همیشه جلوی موتورش یک عکس بزرگ از ابراهیم هادی نصب داشت....ودر ها خود را خیلی به ابراهیم نزدیک کرده بود... 🍀@mabareshohada
💕 ❄🌸❄🌸❄🌸 همیشہ میگفت : 🔷در زندگی ، آدمی تر است ڪه در برابر دیگران " " باشد 🔸 و ڪار بی منطق انجام ندهد و این رمز او در برخوردهایش بود.. 🍀mabareshohada🌷
همیشه می گفت : زیباترین شهادت را میخواهم ! یک بار پرسیدم : شهادت خودش زیباست ، زییاترین شهادت چگونه است ؟! در جواب گفت : زیباترین شهادت این است که جنازه ای هم از انسان باقی نماند..... @mabareshohada
یک روز ابراهیم را در بازار دیدم که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود. گفتم ، آقا ابراهیم برای شما زشته !! ، این کار باربرهاست نه شما ، نگاهی کرد و گفت: نه این برای خودم بهتره ، مطمئن میشوم که هیچی نیستم!! گفتم ، کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست ، تو ورزشکاری و.... ابراهیم خندید و گقت: ای بابا همیشه کاری کن که خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم... 📕 سلام بر ابراهیم 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ @mabareshohada
🍃🌹🍃🌹🍃 ورزش و رزم و ... براےرسیدن بہ ... راه زیاد است فقط باید در باشے... 🌷 🌺 🌴کانال مَـــــعـــــبَـــــر شُـــــهَــــدا 🌴👇👇 🌺🍃 @mabareshohada 🌺🍃
نامش را فراموش كردم ، اما پسری سيزده ساله بود كه پدرش راننده بود و در يك سانحه از دنيا رفت. ابراهيم خیلی مراقب اين پسر بود. برايش خرج می كرد ، او را باشگاه برد و وقتش را پر كرد بعد متوجه شد كه اينها مستأجر هستند و چند ماهی است اجاره منزلشان عقب افتاده . روز بعد همان پسر در جمع ما گفت ، خدا اين همسايه روبرویی ما رو حفظ كن ، تموم اجاره های عقب افتاده را پرداخت كرد و به صاحبخانه ما گفته كه از اين به بعد اجاره ها را او پرداخت می كند ! او خوشحال بود و ابراهيم هم ساكت ، اما من می دانستم كه ابراهيم با همسايه صحبت كرده و هزينه ها را پرداخت كرده!! خدای ابراهیم فرموده است ، فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ و اما ( به شکرانه این همه نعمت كه خدا به تو داده ) یتیم را خوار و رانده و تحقیر مکن.... (ضحی/9) 📕 خدای خوب ابراهیم 🍃🌹 @mabareshohada
باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند ، همان موقع ابراهیم از راه رسید ، پاچه شلوار را بالا زد ، با کول کردن پیرمردها ، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد. ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد ، هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود!... 📕 سلام_بر_ابراهیم 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ @mabareshohada 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
وقتی به منزل ابراهیم رفتیم بعد از تعارف معمول ، ابراهیم شروع به صحبت کرد و گفت ، استاد ( علامه جعفری ) ما توی جبهه به خیلی از مسائل یقین پیدا می کنیم !! بعد دستش را شبیه یک دایره کرد و گفت ، اگر دنیا مثل کُره باشد ، امام زمان (عج) مانند این دست های من به دنیا احاطه دارد. خداوند نیز بر تمام دنیا شاهد و ناظر است... 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
💐🍃💐 رفیق دستت را همیشه به سوی اهل بیت بگیر حتی اگر احساس بی نیازی داشتی حتی اگر مشکلی نداشتی همیشه وصل باش... مخصوصا به مادرت حضرت زهرا (سلام الله علیها ) فرزند که نباید بیخیال مادرش باشه... #شهیدابراهیم_هادی #شهدایی _زندگی کنیم -------------------------- 📥ورُودبِه معبر ‌شُّہَدٰاء👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
🍃🌺 به کوچکترین چیزهایی که ما توجه نداشتیم دقت می کرد. اسراف در زندگیش راه نداشت. ‌ تا می توانست ، در هر شرایطی به مخلوقات خدا کمک می کرد . از هر لحظه ی عمر خودش بهترین استفاده را می کرد. یادم هست پشت باشگاه صدری ، دور هم نشسته بودیم. کنار ابراهیم ، یک تکه نان خشک شده افتاده بود. نان را برداشت و گفت ، ببین نعمت خدا رو چطور بی احترامی کردند؟! نان خیلی سفت بود ، بعد یک تکه سنگ برداشت ، و همینطور که دور هم نشسته بودیم ، شروع به خُرد کردن نان نمود. حسابی که ریز شد ، در محوطه باز انتهای کوچه پخش کرد! چند دقیقه بعد کبوتر ها آنجا جمع شدند. پرنده ها مشغول خوردن غذایی شدند که ابراهیم برایشان مهیا نموده بود..... 📕 سلام برابراهیم۲ ، ص۱۴۷ 🍃🌺 @mabareshohada