🌹مادرش میگفت:
یادم مے آید یک روز خوابیده بودم، دیدم کف پایم مےخارد.
بلند شدم دیدم محمد، صورتش را به کف پایم میمالد.
خیلے ناراحت شدم. پایم را سریع کشیدم و با عصبانیت گفتم:" این کارها چه معنی میدهد؟"
گفت:" مگر بهشت زیر پاي مادر نیست؟! میخواهم چشمهایم نور بگیرد؛ نور بهشت.
#شهید_محمد_عبدے
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🍃میگفت: اگر ادعای #شیعه ی حضرت زهرا(س) رو دارم، باید از ناحیه سینه یا #پهلو شهید بشم، اگه یکی از این دو نشونه رو نداشتم، بدونید #شهید نیستم، یه مردهام مثل همه مرده های دیگه، فقط ادای شیعه ها رو در میارم همین😞
🍃این اواخر، دست به دامن #حاجی شدی، که برای شهادتت دعا کند و او گفت: دعا میکنم که شهید نشی، تو باید بمونی و بچه های مردم و سر و سامان بدی. ولی تو بیتاب و تشنه بودی، تشنه سعادت، بیتاب #شهادت.
🍃این حرف ها سرت نمیشد، آدم #عاشق نمیتواند دوری معشوق را تحمل کند و تو عاشق شده بودی، عاشق #معبودت، بیقرار بودی برای #وصال...
آرزو داشتی مانند مادر پر بکشی یا از ناحیه سینه یا پهلو😓
🍃و چه خوب مادر تو را خرید، شدی شیعه واقعی حضرت مادر همانطور که میخواستی. بالاخره به معشوقت رسیدی، راستی مادر را دیدی🥺
🍃اگر دیدی سلام ما را هم برسان بگو که جا مانده ایم و بیقراریم...
بگو که شفاعتمان را کند این #حضرت_مادر.
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_محمد_عبدی
📅تاریخ تولد : ۲۷ اردیبهشت ۱۳۵۵
📅تاریخ شهادت : ۱۶ بهمن ۱۳۷۷. سیستان
@mabareshohada
🔹توي بيابان ميرفتيم که رد يک ماشين که جاده اصلي را قطع کرده بود توجه ما را جلب کرد. ساعتها به دنبال رد بوديم که يکباره چشمهاي من روي یک تپه، سياهي زد. احساس کردم آدمي ايستاده. ديدم که يک نفر با آر پي جي، ماشين ما را نشانه رفته است. سريع از ماشين پريديم پايين، بعد از چند ثانيه ماشين نيروي انتظامي با انفجار مهيبي منهدم شد و اَتش انواع سلاحها بر سرمان باريدن گرفت. هر لحظه انتظار مرگ را داشتیم؛ توی این چنین وضعیتی که نه راه پس داشتیم و نه پیش؛ محمد دو نفر از بچه ها را بلند کرد و با ذکر "الله اکبر" از یک طرف، صحنه نبرد را باز کردند و به طرف اشرار حمله بردند. شهامت او باعث شد چند نفر دیگر از بچه ها، از یک محور به اشرارحمله کنند. صحنه عجیبی بود. محمد در دامنه تپه تکبیر می گفت و بالا میرفت هر تکبیر او روحیه ای بود در بچه ها و وحشتی بود در دل آن نامردان.
🌸ناگهان دیدیم محمد در چندمتری گرینف دشمن خیز برداشته و منتظر فرصت بود تا در یک یورش دیگر مهمترین سنگر استراتژیک دشمن را فتح کند. اما آنان متوجه حضورش شدند و به طرفش شلیک کردند. صدای بلند یا حسین(ع) از حنجره محمد تمام دشت را پر کرد. او توانست کارش را به انجام برساند و در یک چشم بههمزدن، هدف را از پا در بیاورد؛ اما صد حیف که پیکر پاکش چند لحظه بعد روی دشت از پا افتاد.
🕊وقتی جلوتر رفتیم دیدیم که فقط یک تیر به محمد خورده، آن هم درست در سینهاش...
🌷یاد حرفش افتادیم که: اگر ادعایم می شود که شیفته خانم حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) هستم، باید از سینه یا پهلو شهید شوم.
✍از همرزمان شهید
#شهید_محمد_عبدی
#سالروز_ولادت
🌺🍃 @mabareshohada