eitaa logo
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
540 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
835 ویدیو
30 فایل
ما اینجا جمع نشده ایم که تعداد اعضای #کانال و یا #بازدید از مطالب به هر نحوی برای ‌مان مهم شود! ما آمده ایم خود را #بسازیم؛ تا #نفس را از نَفَس در بیاوریم. از کانال #معبر_شهدا به کانال #شهدا؛ وصل شویم. ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14 تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ #کتاب_عارفانه 🌙(فوق العاده قشنگ) #قسمت_چهل_و_نهم یک دستگاه موتور سیکلت تر
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌙(فوق العاده قشنگ) |تابستان‌۶۴| «استاد محمدشاهی و برادر شهید» تهدیدش ڪرده بودند.گفته بودند تو را ترور مے ڪنیم. حتے به محل ڪار احمد آقا زنگ زده بودند و گفتند : تورا مےڪشیم❗️ آمده بود مسجد و براے بچه ها صحبت ڪرد. تقریباً اوایل تابستان سال 1364 بود. آن زمان احمد آقا در اوج بود. بعد از جلسه براے من و یڪے از بچه ها گفت : ظاهراً تقدیر خدا بر من است. توے همین چند روز آینده❗️ خیلے تعجب ڪردیم.آن موقع ما چهارده‌ساله بودیم.گفتیم: احمد آقا یعنے چے❓شما ڪه جبهه نیستے❗️ گفت : بله،اما من در تهران شهید مے شوم.به دست منافقین. ما به حرف های احمد آقا کاملاً اعتماد داشتیم.براے همین خیلے ناراحت شدیم. هر روز منتظر یڪ خبر ناگوار در محل بودیم. شب ها وقتی در مسجد،چشم ما به احمد آقا مےافتاد نفسی به راحتے مےکشیدیم و مےگفتیم : خدا را شڪر. تا اینڪه یڪ شب بعد از نماز،وقتے پریشانے را در چهره ام دید به من گفت : ناراحت نباش،قضا و قدر الهے تغییر ڪرده.من فعلاً شهید نمےشوم. بعد ادامه داد : من چند ماه دیگر در ڪنار شما خواهم بود. نمےدانید چقدر این خبر براے من خوشحال کننده بود. بعد ها از برادر احمد آقا شنیدم ڪه این قضیه خیلے جدے بوده و براے همین آن چند روز احمد آقا به صورت مسلح در محل حضور داشته. مسجد امین الدوله در ماه رمضان و در تابستان سال 1364 عجیب بود. نواے مناجات هاے مرحوم سید علےمیرهادے،سخنرانےهاے انسان ساز حاج آقا حق شناس،زندگے در ڪنار احمد آقا و... این ها شرایطے را پدید آورد ڪه یڪے از به یاد ماندنےترین ایام عمر من شد.حاضرم هر چه خدا مےخواهد بدهم و یڪ بار دیگر آن ایام نورانے تڪرار شود. سحرها بعد از خوردن سحرے دوباره به مسجد مےآمدیم و بعد از نماز با احمد آقا قرآن مےخواندیم. آن موقع من و ایشان تنها بودیم.بسیاری از نصیحت های انسان ساز ایشان مربوط به آن سحرهاے نورانے بود. در ایام تابستان☀️ و اوایل پاییز🍁🍂 1364 حال و روز احمد آقا بسیار تغییر ڪرده بود. نمازهاے او از قبل عجیب تر شده بود. در زمان اقامه‌ی نماز جماعت صورتش از خیس مےشد.بدنش به شدت مےلرزید. مانند پرنده اے شده بود ڪه دیگر توان ماندن در قفس دنیا را نداشت🕊. من با خودم مے گفتم:بعد از این احمد آقا چگونه مےخواهد زندگے ڪند؟ در همان ایام وقتے درباره‌ے کرامات و یا مشاهده‌ے اعمال افراد و... صحبت مےکردم کمتر جواب مےداد و مےگفت:براے ڪسے ڪه مےخواهد به سوے خدا حرڪت ڪند این مسائل سنگریزه‌هاے راه است❗️ یا مثال مےزد ڪه خداوند به برخے از سالڪان طریق و انسان هاے وارسته عنایاتے مانند و یا عطا ڪرده. اما آن ها با تضرع از خداوند خواستند ڪه این مسائل را از آن ها ❗️ چون این ها نشانه‌ی کمال انسان نیست❗️ احمد آقا مےگفت:بزرگان ما علاقه دارند زندگے عادے مانند بقیه مردم داشته باشند. یادم هست مےگفت:همین طی‌الارض ڪه برخے آرزوے آن را دارند از اولین کارهایے است ڪه یڪ مؤمن مےتواند انجام دهد اما اهل سلوڪ همین را هم از خدا نمےخواهد! یادم هست احمد آقا عینکے شده بود. گفتم:خب شما قرآن بیشتر بخوان. مےگویند:هر ڪس قرآن بخواند مشڪلات و درد چشمانش برطرف مےشود. لبخندے زد و گفت:مےدانم ڪه اگر به نیت شفاے چشم خودم قرآن بخوانم،حتماً ضعف چشمانم برطرف مےشود. بعد ادامه داد:اما نمےخواهم به این نیت قرآن بخوانم❗️ مےخواهم زندگےام روال عادی داشته باشد! آن ایام نورانے خیلے زود سپرے شد. با شروع پاییز مدارس باز شد و تابستان زیباے من به پایان رسید. اما نمےدانستم این آخرین فرصت هاے من در ڪنار احمد آقا است ڪه سریع طے مےشود... ✨✨✨ شهید ابراهیم هادی با کسب اجازه از انتشارات ومولف برای تایپ. @mabareshohada