محمد ابوی سانی | قیام🇮🇷🇵🇸
و حکایتِ این مارهای خوش خط و خال... 👇👇👇
جامعیتِ یک روایت تاریخی؛
سریال تاریخی #سرزمین_مادری بعد از سالها به پایان فصل دوم رسید. سریالی که شروعش با فرار رضاخان از کشور و پایان فصل دومش سال 1344 است. سریالی که قرار است در فصل سوم به وقایع انقلاب اسلامی در سالها 1356 – 1357 بپردازد. تلویزیون در سه دهه اخیر بیشتر از آنکه در سریال های تاریخی به وقایع دوره پهلوی بپردازد، قاجار را دستمایه قرار داده است و سریالهای مؤثر و پرقدرتی که به پهلوی بعنوان جریان مستقیم و معارض داخلی انقلاب اسلامی بپردازد، بسیار کم ساخته شده است. این اشتباه استراتژیک باعث شده که من تنها سریال کیف انگلیسی را در این زمینه به یاد داشته باشم. اما سرزمین مادری یکی از مجموعه هاییست که با وجود چالشهای بسیار در پخش، در سالهای آینده ماندگار خواهد شد. ابعاد تاریخی سرزمین مادری و مسائل فرمی، قصه و شخصیت هایش جای تحلیل و بررسی های مفصلی دارد. اما بنده تنها به یک نکته قابل توجه در این سریال می پردازم.
در سالهای دور، برخی گمان می کردند که معارضین انقلاب اسلامی، محدود به جریانات غربگرا و شرق گرا است. از دربار و خانواده ی منحوس پهلوی تا روشنفکران وابسته به دربار و هنرمندان و ادبای دهان شیرین شده با بنیادهایی مثل فرح پهلوی یا حتی اساتید دانشگاه و دانشجویانی که تحت تأثیر آموزه های دانشگاهیِ غرب قرار داشتند، تا حزب توده و سازمان مجاهدین خلقِ مارکسیست شده و حتی گروه های معارضی که در سالهای نزدیک و سالهای پس از آن، در مقابل انقلاب اسلامی قرار گرفتند. بطور طبیعی ایستادگی امام، شاگردانش و مردم در مقابل این جریاناتِ معارض در همه ی سالهای نهضت، بطور دائم ادامه داشت و هنوز هم در نزدیک نیم قرن پس از پیروزی انقلاب اسلامی ادامه دارد. این بخش از قصه ی انقلاب اسلامی را ما در فصل اول سرزمین مادری می بینیم. اما سرزمین مادری وقتی جذابتر می شود که در فصل دوم سراغ جریان معارضِ دیگری نسبت به انقلاب اسلامی رفته است.
امام خمینی در همه سالهای نهضت به خصوص پس از سال 1341 با جبهه ای جدید و متفاوت از جریانات معارضِ مرسوم مواجه بود. یک جبهه ی داخلی پیچیده و چند لایه که از نظر صوری، قرابت زیادی با طرفداران اسلام انقلابی داشت! اما خطرناکتر از جریان غربگرا در مقابل آن ایستاد. جریان «تحجر» یا «مقدس نمایان مخالف نهضت» گروهی در ابتدا بزرگ بین حوزویان و بازاریان که دخالت دین در سیاست را حرام می دانستند. امام خمینی در پیام منشور روحانیت، سوم اسفند 1367 چند ماه پیش از ارتحال، در شرحِ مبسوطی از معارضه ی این جریان با انقلاب اسلامی می نویسند: « اولین و مهمترین حرکت، القاى شعار جدایى دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهاى کارگر شده است»
این گروه در سالهای شروع نهضت مخالفت با شاه را با این عنوان که شیعه است و سلطنتش مطابق قانون اساسی، مشروع است، حرام می دانستند: « در شروعِ مبارزات اسلامى اگر مى خواستى بگویى شاه خائن است، بلافاصله جواب مىشنیدى که شاه شیعه است! عدهاى مقدس نماى واپسگرا همه چیز را حرام مىدانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلى که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهاى دیگران نخورده است.»
یکی دیگر از ویژگی های این گروه، مخالفت طوطی وار وکورکورانه با فلسفه بود: « در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از کوزهاى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه مىگفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مى یافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهاى قرون وسطى مىشد»!!
مقدس نماهای انجمن حجتیه ای و شبه انجمنی یکی از دلایل مخالفتشان را با نهضت امام خمینی انتظار برای ظهور می دانستند: «اوضاع مثل امروز نبود، هرکس صد در صد معتقد به مبارزه نبود، زیر فشارها و تهدیدهاى مقدس نماها از میدان به در مىرفت؛ ترویج تفکر «شاه سایه خداست» و یا با گوشت و پوست نمى توان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسى مىدهد و از همه شکنندهتر، شعار گمراه کننده حکومت قبل از ظهور امام زمان- علیه السلام- باطل است و هزاران «إن قُلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایى بودند که نمىشد با نصیحت و مبارزه ی منفى و تبلیغات، جلوى آنها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیلهاش را آماده نمود. علماء و روحانیتِ متعهد، سینه را براى مقابله با هر تیر زهرآگینى که به طرف اسلام شلیک مىشد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند.»
هر یک از این مفاهیم که در کلام حضرت امام مطرح شده، در فصل دوم سریال سرزمین مادری بازخوردِ دراماتیک دارد. گویی نویسنده پیام منشور روحانیت را مقابل خود گذاشته و قصه را پرداخته است.
هدایت شده از محمد ابوی سانی | قیام🇮🇷🇵🇸
جامعیتِ یک روایت تاریخی؛
سریال تاریخی #سرزمین_مادری بعد از سالها به پایان فصل دوم رسید. سریالی که شروعش با فرار رضاخان از کشور و پایان فصل دومش سال 1344 است. سریالی که قرار است در فصل سوم به وقایع انقلاب اسلامی در سالها 1356 – 1357 بپردازد. تلویزیون در سه دهه اخیر بیشتر از آنکه در سریال های تاریخی به وقایع دوره پهلوی بپردازد، قاجار را دستمایه قرار داده است و سریالهای مؤثر و پرقدرتی که به پهلوی بعنوان جریان مستقیم و معارض داخلی انقلاب اسلامی بپردازد، بسیار کم ساخته شده است. این اشتباه استراتژیک باعث شده که من تنها سریال کیف انگلیسی را در این زمینه به یاد داشته باشم. اما سرزمین مادری یکی از مجموعه هاییست که با وجود چالشهای بسیار در پخش، در سالهای آینده ماندگار خواهد شد. ابعاد تاریخی سرزمین مادری و مسائل فرمی، قصه و شخصیت هایش جای تحلیل و بررسی های مفصلی دارد. اما بنده تنها به یک نکته قابل توجه در این سریال می پردازم.
در سالهای دور، برخی گمان می کردند که معارضین انقلاب اسلامی، محدود به جریانات غربگرا و شرق گرا است. از دربار و خانواده ی منحوس پهلوی تا روشنفکران وابسته به دربار و هنرمندان و ادبای دهان شیرین شده با بنیادهایی مثل فرح پهلوی یا حتی اساتید دانشگاه و دانشجویانی که تحت تأثیر آموزه های دانشگاهیِ غرب قرار داشتند، تا حزب توده و سازمان مجاهدین خلقِ مارکسیست شده و حتی گروه های معارضی که در سالهای نزدیک و سالهای پس از آن، در مقابل انقلاب اسلامی قرار گرفتند. بطور طبیعی ایستادگی امام، شاگردانش و مردم در مقابل این جریاناتِ معارض در همه ی سالهای نهضت، بطور دائم ادامه داشت و هنوز هم در نزدیک نیم قرن پس از پیروزی انقلاب اسلامی ادامه دارد. این بخش از قصه ی انقلاب اسلامی را ما در فصل اول سرزمین مادری می بینیم. اما سرزمین مادری وقتی جذابتر می شود که در فصل دوم سراغ جریان معارضِ دیگری نسبت به انقلاب اسلامی رفته است.
امام خمینی در همه سالهای نهضت به خصوص پس از سال 1341 با جبهه ای جدید و متفاوت از جریانات معارضِ مرسوم مواجه بود. یک جبهه ی داخلی پیچیده و چند لایه که از نظر صوری، قرابت زیادی با طرفداران اسلام انقلابی داشت! اما خطرناکتر از جریان غربگرا در مقابل آن ایستاد. جریان «تحجر» یا «مقدس نمایان مخالف نهضت» گروهی در ابتدا بزرگ بین حوزویان و بازاریان که دخالت دین در سیاست را حرام می دانستند. امام خمینی در پیام منشور روحانیت، سوم اسفند 1367 چند ماه پیش از ارتحال، در شرحِ مبسوطی از معارضه ی این جریان با انقلاب اسلامی می نویسند: « اولین و مهمترین حرکت، القاى شعار جدایى دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهاى کارگر شده است»
این گروه در سالهای شروع نهضت مخالفت با شاه را با این عنوان که شیعه است و سلطنتش مطابق قانون اساسی، مشروع است، حرام می دانستند: « در شروعِ مبارزات اسلامى اگر مى خواستى بگویى شاه خائن است، بلافاصله جواب مىشنیدى که شاه شیعه است! عدهاى مقدس نماى واپسگرا همه چیز را حرام مىدانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلى که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهاى دیگران نخورده است.»
یکی دیگر از ویژگی های این گروه، مخالفت طوطی وار وکورکورانه با فلسفه بود: « در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از کوزهاى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه مىگفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مى یافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهاى قرون وسطى مىشد»!!
مقدس نماهای انجمن حجتیه ای و شبه انجمنی یکی از دلایل مخالفتشان را با نهضت امام خمینی انتظار برای ظهور می دانستند: «اوضاع مثل امروز نبود، هرکس صد در صد معتقد به مبارزه نبود، زیر فشارها و تهدیدهاى مقدس نماها از میدان به در مىرفت؛ ترویج تفکر «شاه سایه خداست» و یا با گوشت و پوست نمى توان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسى مىدهد و از همه شکنندهتر، شعار گمراه کننده حکومت قبل از ظهور امام زمان- علیه السلام- باطل است و هزاران «إن قُلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایى بودند که نمىشد با نصیحت و مبارزه ی منفى و تبلیغات، جلوى آنها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیلهاش را آماده نمود. علماء و روحانیتِ متعهد، سینه را براى مقابله با هر تیر زهرآگینى که به طرف اسلام شلیک مىشد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند.»
هر یک از این مفاهیم که در کلام حضرت امام مطرح شده، در فصل دوم سریال سرزمین مادری بازخوردِ دراماتیک دارد. گویی نویسنده پیام منشور روحانیت را مقابل خود گذاشته و قصه را پرداخته است.