eitaa logo
🥀اطلاع‌رسانی معبودیان🥀
518 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
640 ویدیو
11 فایل
فرعی ۱/۳۱نیروی هوایی- جنب حسینیه خوانساری‌ها ارتباط با ادمین: @La2868
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدری انرژی مثبت ،امید و حال خوب 😍😍😍 برای عزیزانتون بفرستید 🌹🌸🌹🌸 ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄ @mabudian ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
: ✨اگر چشم برای خدا کار کند 👈عین الله می‌شود ✨اگر گوش برای خدا کار کند 👈اذن الله می‌شود ✨اگر دست برای خدا کار کند 👈ید الله می‌شود ✨تا میرسد به قلب 👈که جای می‌شود 🌱 ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄                            @mabudian   ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت دوم : محبت پدر ✔️ راوی : رضا هادی 🔸درخانه اي کوچک و مستاجري درحوالي ميدان خراسان تهران زندگي ميكرديم. اولين روزهاي ارديبهشت سال 1336 بود. پدر چند روزي است كه خيلي خوشحال است. خدا در اولين روز اين ماه، پسري به او عطا کرد. او دائماً از خدا تشكر ميكرد. هر چند حالا در خانه سه پسر و يك دختر هستيم، ولي پدر براي اين پسر تازه متولد شده خيلي ذوق مي كند. البته حق هم دارد. پسر خيلي با نمكي است. اسم بچه را هم انتخاب كرد: «ابراهيم » 🔸پدرمان نام پيامبري را بر او نهاد كه مظهر صبر و قهرمان توكل و بود. و اين اسم واقعاً برازنده او بود. بستگان و دوستان هر وقت او را مي ديدند با تعجب مي گفتند: حسين آقا، تو سه تا فرزند ديگه هم داري، چرا براي اين پسر اينقدر خوشحالي ميكني؟! پدر با آرامش خاصي جواب مي داد: اين پسر حالت عجيبي دارد! من مطمئن هستم كه من، بنده خوب خدا م يشود، اين پسر نام من را هم زنده مي كند! راست مي گفت. محبت پدرمان به ، محبت عجيبي بود. هر چند بعد از او، يك پسر و يك دختر ديگر به خانواده ما عطا كرد،اما از محبت پدرم به چيزي كم نشد. ٭٭٭ 🔸 دوران دبستان را به مدرسه طالقاني در خيابان زيبا رفت. اخلاق خاصي داشت. توي همان دوران دبستان نمازش ترك نميشد. يكبار هم در همان سال هاي دبستان به دوستش گفته بود: باباي من آدم خيلي خوبيه. تا حالا چند بار امام زمان (عج) را توي خواب ديده. وقتي هم كه خيلي آرزوي زيارت داشته، حضرت عباس را در خواب ديده كه به ديدنش آمده و با او حرف زده. زماني هم كه سال آخر دبستان بود به دوستانش گفته بود: پدرم مي گه، آقاي كه شاه، چند ساله تبعيدش كرده آدم خيلي خوبيه. حتي بابام مي گه: همه بايد به دستورات اون آقا عمل كنند. چون مثل دستورات امام زمانه(عج) می مونه. 🔸دوستانش هم گفته بودند: ابراهيم ديگه اين حرف ها رو نزن. آقاي ناظم بفهمه اخراجت ميكنه. شايد براي دوستان ابراهيم شنيدن اين حرف ها عجيب بود. ولي او به حرفهاي پدر خيلي اعتقاد داشت. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم شهید ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄ @mabudian ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت پنجم : ورزش باستانی ( ۲ ) ✔️راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸از ديگر کارهائي که در مجموعه باستاني انجام ميشد اين بود که بچه ها به صورت گروهي به زورخانه هاي ديگر م يرفتند و آنجا ورزش ميکردند. يک شبِ ماه رمضان ما به زورخانه اي درکرج رفتيم. 🔸آن شب را فراموش نميکنم. شعر ميخواند. دعا ميخواند و ميکرد. مدتي طولاني بود که در كنارگود مشغول شناي زورخانه اي بود. چند سري بچه هاي داخل گود عوض شدند، اما همچنان مشغول شنا بود. اصلاً به کسي توجه نميکرد. 🔸پيرمردي در بالاي سكو نشسته بود و به بچه ها نگاه ميکرد. پيش من آمد. را نشان داد و با ناراحتي گفت: آقا، اين جوان كيه؟! با تعجب گفتم: چطور مگه!؟ گفت: «من كه وارد شدم، ايشان داشت شنا ميرفت. من با تسبيح، شنا رفتنش را شمردم. تا الان هفت دور تسبيح رفته يعني هفتصدتا شنا! تو رو خدا بيارش بالا الان حالش به هم ميخوره. » وقتی تمام شد اصلاً احساس خستگي نميکرد. انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته! البته اين کارها را براي قوي شدن انجام ميداد. هميشه ميگفت: 🔸براي خدمت به و بندگانش، بايد بدني قوي داشته باشيم. مرتب دعا ميکردكه: خدايا بدنم را براي خدمت كردن به خودت قوي كن. در همان ايام يك جفت ميل و سنگ بسيار سنگين براي خودش تهيه کرد. حسابي سرزبانها افتاده و انگشت نما شده بود. اما بعد از مدتي ديگر جلوي بچه ها چنين کارهائي را انجام نداد! ميگفت: اين کارها عامل غرور انسان می شه. ميگفت: مردم به دنبال اين هستند كه چه کسي قويتر از بقيه است. من اگر جلوي ديگران ورزشهاي سنگين را انجام دهم باعث ضايع شدن رفقايم ميشوم. در واقع خودم را مطرح کرده ام و اين کار اشتباه است. 🔸بعد از آن وقتي مياندار بود و ميديد که شخصي خسته شده وکم آورده، سريع را عوض ميکرد. اما بدن قوي يکبار قدرتش را نشان داد و آن، زماني بود که سيد حسين طحامي کشتي جهان و يکي از ارادتمندان حاج حسن به زورخانه آمده بود و با بچه ها ميکرد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄ @mabudian ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄