🌺 مدد از شهدا 🌺
#مدافع_عشق #قسمت_سی_ام ❤️ هوالعشـــق ❣❤️❣❤️❣❤️❣ با چهره ای درهم پشتش را بہ من میڪند و میرود سمت ن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 مدد از شهدا 🌺
#مدافع_عشق #قسمت_سی_ام ❤️ هوالعشـــق ❣❤️❣❤️❣❤️❣ با چهره ای درهم پشتش را بہ من میڪند و میرود سمت ن
#مدافع_عشق
#قسمت_سی_و_یکم
❤️ هوالعشـــق
❣❤️❣❤️❣❤️❣
_ نه عزیزم! اتفاقا نیای دلخور میشم.اخر هفتس...یہ ذره ام پیش شوهرت بیشتر میمونی دیگه!
درضمن امشب نه سجاد خونس.نه باباشون....راحت ترم هستی
💞
گیره سرم راباز میکنم و موهایم ۸ روی شانه ام میریزد. مجبور شدم لباس از فاطمه بگیرم.شلوار و تےشرت جذب! لبه تختش مینشینم...
_ بنظرت علےاکبر خوابید؟
_ نه!مگه بدون زنش میتونه بخوابه؟
_ خب الان چیکارکنیم؟ فیلم میبینے یا من برم اونور؟
_ اگه خوابت نمیاد ببینیم!
_ نچ!نمیاد!
جیغے از خوشحالے میڪشد، لب تابش را روی میز تحریر میگذارد و روشنش میکند.
_ تا تو روشنش کنی من برم پایین کیف و چادرمو بیارم.
سرش را به نشانه " باشه " تکان میدهد. آهسته از اتاق بیرون میروم و پله ها را پاورچین پاورچین پشت سرمیگذارم. تاریکی اطراف وادارم میکند که دست به دیوار بکشم و جلو بروم.کیفم و چادرم را در حال گذاشته بودم. چشمهایم را ریز میکنم و روی زمین دنبالش میگردم که حرکت چیزی را در تاریکی احساس میکنم. دقیق میشوم...قد بلند و چهارشانه! تو اینجا چیکار میکنی؟ پشت پنجره ایستاده است و به حیاط نگاه میکند.کیفم را روی دوشم میندازم و چادرم را داخلش میچپانم. آهسته سمتش مے روم. دست سالمم را بالا مےآورم و روی شانه اش میگذارم که همان لحظه او را درحیاط میبینم!!! پس...
فرد قد بلند برمیگردد نگاهم میکند!سجاد!!! نفس هر دویمان بند مےآید.من با وضعیتےڪه داشتم و سجاد که نگاهش بہ من افتاده بود و او که درحیاط لبه حوض نشسته است و نگاهمان میکند!! سجاد عقب عقب میرود و در حالیکه زبانش بند آمده از حال بیرون میرود و به طرف پله ها میدود. یخ زده نگاهم سمت حیاط میچرخد...نیست!!!!همین الان لبه حوض نشسته بود!
برمیگردم و از ترس خشک میشوم.باچشمهایـےعصبـے بہ من زل زده است ڪےاینجا اومدی؟نفسهایش تند و رگ های گردنش برجسته شده.مچ دستم رامیگیرد...
_ اول ته دیگ و تعارف!بعد دوغ و دلسوزی...الانم شب و همه خواب...خانوم خودشو زیاد خواهر فرض کرده..آره؟
تقریباً داد میزنـد...دهانم بسته شده و تمام تنم میلرزد!
_ چیه؟؟چرا خشک شدی؟؟..فکر کردی خوابم آره؟نه!!..نمیدونم چه فکری کردی؟...فکر کردی چون دوست ندارم بی غیرتم هستم؟؟؟؟
_ نه..
_ خب نه چی....دیگه چی!!!بگو دیگه..بگووو...بگو میشنوم!
_ دا..داری اشتباه...
مچم را فشار میدهد..
_ عهه؟اشتباه؟؟...چیزی که جلو چشمه کجاش اشتباس؟
انقدر عصبی بود ڪه هر لحظه از ثانیه بعدش بیشتر میترسم! خون به چشمانش دویده و عرق به پیشانی اش نشسته.
_ بهت توضیح...م..میدم
_ خب بگو راجب لباست...امشب..الان...شونه سجاد!شوکه شدنت...جاخوردنت..توضیح بده
_ فکرکردم...
چنان درچشمانم زل زده که جرات نمیکنم ادامه بدهم.ازطرفی گیج شده ام...چقدر مهم است برایت!!
_ فک کردم..تویی!
_ هه !...یعنی قضیه شام پارکم فکر کرده بودی منم اره؟
این دیگر حق باتوست!گندی است که خودم زده ام.نمیخواستم اینقدر شدید شود...
❣❤️❣❤️❣❤️❣
بگذاشتــےام!!..غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادار تر است
❣❤️❣❤️❣❤❣
✍ ادامه دارد ...
💖 کانال مدداز شهدا 💖
@madadazshohada
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
❣❤️❣❤️❣❤️
#مدافع_عشق
#قسمت_سی_و_دوم
❤️ هوالعشـــق
❣❤️❣❤️❣❤️❣
دیگر کافی بود! هر چه داد و بیداد کرد! ڪافیست هر چه مرا شکست و من هنوز هم احمقانه عاشقش هستم! نمیدانم چه عکس العملی نشان میدهد اما دیگر ڪافیست برای این همه بی تفاوتی و سختی! دستهایم را مشت میکنم و لبهایم را روی هم فشارمیدهم. کلمات پشت هم از دهانش خارج میشود و من همه را مثل ضبط صوت جمع میکنم تا به توان بکشانم و تحویلش دهم. لبهایم میلرزد و اشک به روی گونه هایم میلغزد...
_ تو بخاطر تحریک احساسات من حاضری پا بزاری روی غیرتم؟؟؟
این جمله اش میشود شلیک آخر به منی که انبوهی از باروتم! سرم را بالا میگیرم و زل میزنم به چشمانش!
دست سالمم ر ا بالا می آورم و انگشت اشاره ام را سمتش میگیرم!
_ تو؟؟؟!!! تو غیرت داری؟؟؟داشتی که الان دست من اینجوری نبود!!...آره ...آره گیرم که من زدم زیر همه چیز زدم زیر قول و حرفای طی شده...تو چی!توام بخاطر یہ مشت حرف زدی زیر غیرت و مردونگے؟؟
چشمهایش گرد و گردتر میشوند. و من در حالیکه از شدت گریه به هق هق افتاده ام ادامه میدهم
_ تو هنوز نفهمیدی ! بخوای نخوای من زنتم!شرعاً و قانوناً... شرع و قانون حرفای طی شده حالیش نیست! تو اگر منو مثل غریبه ها بشکنی تا سرکوچه ام نمیبرنت چه برسه مرز برا جنگ!...میفهمی؟؟ من زنتم...زنت! ما حرف زدیم و قرار گذاشتیم که تو یہ روزی میری...اما قرار نزاشتیم که همو له کنیم...زیر پا بزاریم تا بالا بریم! توکه پسر پیغمبری..آسید آسید از دهن رفیقات نمیفته! تو که شاگرد اول حوزه ای...ببینم حقی که ازمن رو گردنته رو میدونی؟اون دنیا میخوای بگی حرف زدیم؟؟؟ اا؟؟چه جالب!
چهره اش هرلحظه سرخ تر میشود صدایش میلرزد و بین حرف میپرد..
_ بس کن!..بسه!
_ نه چرا!! چرا بس کنم حدود یک ماهه که ساکت بودم...هر چی شد بازم مثل احمقا دوست داشتم ! مگه نگفتی بگو...مگه عربده نکشیدی بگو توضیح بده...اینا همش توضیحه...اگر بعداز اتفاق دست من همه چیو میسپردم به پدرم اینجور نمیشد. وقتی که بابام فهمید تو بودی و من تنها راهی کلاس شدم بہ قدری عصبانی شد که میگفت همه چی تمومه! حتی پدرمم فهمید از غیرت فقط اداشو فهمیدی... ولی من جلوشو گرفتم و گفتم که مقصر من بودم.بچه بازی کردم...نتونستی بیای دنبالم...نشد! اگر جلوشو نمیگرفتم الان سینتو جلو نمیدادی و بهم تهمت نمیزدی! حتی خانواده خودت چند بار زنگ زدن و گفتن که تو مقصر بودی...آره تو!اما من گذشتم باغیرت! الان مشکلت شام پارکو لباس الان منه؟؟؟ تو که درس دین خوندی نمیفهمی تهمت گناه کبیرس!!! آره باشه میگم حق باتوعه
❣❤️❣❤️❣❤️❣
❣❤️❣❤️❣❤️
✍ ادامه دارد ...
@madadazshohada
💖 کانال مدداز شهدا 💖
@madadazshohada
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃
🍃
🌹
اول صبح بگویید حسین جان رخصت✋
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد🤲
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین 🚩
و علی علی بن الحسین🚩
و علی اولاد الحسین 🚩
و علی اصحاب الحسین🚩 (علیهالسلام )
🌹
🍃@madadazshohada
🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃
تاکۍدلمن
چشمبهدرداشتهباشد؟
اۍڪاشڪسۍازتوخبرداشتهباشد
آنبادڪهآغشتهبهبوۍنفستوست•••
ازڪوچهماڪاشگذرداشتهباشد
#صاحبنا_جانم_بفدایت 🌱
صبحتون مهدوی...التماس دعای فرج
❤️🌱@madadazshohada
سـ🌸ـلام
روزتون پراز خیر و برکت 💐
🗓 امروز پنجشنبه
☀️ ۱۳ اردیبهشت ١۴٠۳ ه. ش
🌙 ۲۳ شوال ١۴۴۵ ه.ق
🌲 ۲ می ٢٠٢۴ ميلادی
@madadazshohada🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیرین ترین توت ها
پای درخت میریزد در حالی که ما
برای چیدن توت های کال
چشم به بالا ترین شاخه ها دوخته ایم...
"این است حکایت ندیدن بهترین ها"
برای صدقه دادن، توي جیبهایمان
بدنبال کمترین مبلغ میگردیم...
اونوقت ازخـداونـد بالاترین
درجه نعمتها را هم میخواهیم
چـه نـاچـیز می بخشیم...
و چـه بزرگ تمنـا میکنیم...🌸🍃
🌸🍃@madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸هيچ وقت باور اينكه
اتفاقاي خوب در راه هستند 🌺
رو كنار نگذاريد 🙂
🌷چون معجزه ها هرروز
اتفاق مي افتن!🕊
@madadazshohada🌸🍃
🔴 اموات در شب های جمعه بسیار چشم انتظار هستند
🔵 در این مورد قطب راوندى در لب اللباب نقل می کند:
🌕 مردگان در هر شب جمعه مى آیند و هر یک از آنها به آواز گریان فریاد مى زند: اى فرزندان من. اى خویشان ! با خیرات خود به ما محبت کنید خدا شما را رحمت کند، ما را به خاطر بیاورید و ما را فراموشمان مکنید. بر غربت ما رحم کنید. ما در زندان تنگ و تاریک مانده ایم. به ما رحم کنید و دعا و صدقه از ما دریغ نکنید.
🔺 شاید پیش از آنکه شما مثل ما شوید به شما رحم فرماید، اى بندگان خدا! سخن ما را بشنوید و ما را فراموش مکنید. این ثروتى که در دست شما است روزى در دست ما بود، ما آنها را در راه خدا خرج نکردیم ، پس آنها براى ما وبال شد و منفعت براى دیگران . به ما مهربانى کنید ولو به یک درهم یا قرص نانى یا پاره اى از چیزى . پس فریاد مى کنند: چقدر نزدیک است که بر نفسهاى خود گریه کنید و به شما نفعى ندهد. چنانکه ما گریه مى کنیم و سودى براى ما ندارد؛ پس کوشش کنید پیش از آن که مثل ما شوید.
📚 سفینه البحار ج ۸ ص ۱۳۳
@madadazshohada
بهترین خیرات برای اموات خیرات های معنوی هستند.ذکر صلوات، قرائت فاتحه یا هر سوره دیگری از قرآن، خواندن نماز و به طور کلی اعمالی از این دست همگی جزء خیرات های معنوی برای اموات محسوب می شوند
آیا خیرات های ما باعث شادی اموات می شوند؟
قطعا بله،خیرات هایی که انجام می دهیم باعث شادی و آسایش اموات می شوند. چرا که به این مسئله در احادیث بسیاری از معصومین (علیهم السلام) اشاره شده است. در زیر برخی از آنها را آورده ایم:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): هر صدقه اى که براى میّت داده می شود، فرشتهاى آن را به مانند طبقى از نور می گیرد و به کنار قبر می آورد و می گوید: اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ الْقُبُور این هدیه را خانواده شما، براى شما فرستاده اند. آنگاه آن میّت این هدیه را تحویل می گیرد و وارد قبرش می کند که همین سبب فراخى قبرش (و آسایش و آسودگى او) می گردد.
صدقات وخیرات 👇
6037691638770875
(زهرا عزیزخانی)
لطفا بعد از واریز اطلاع بدید
برای سفارش ختم به این آیدی پیام بدید👇👇👇👇👇👇👇👇👇
@yazaahrah
گروه ذکر هدیه به شهدا واهل بیت....
https://eitaa.com/joinchat/3532783829C1350c5e044
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🍃من زندگی را دوست دارم
ولی نه آنقدر که آلودهاش شوم...
@madadazshohada
🕊شهید محمدابراهیم همت
حکایت «سَر»
حکایت گوش ابراهیم هم آن بود ولی گوش و چشم با سر بود، سر چه شد؟ رفته بود کمی جلوتر سرک بکشد به خطمقدم، در جزیره مجنون در عملیات خیبر. دیده بود سربازانش، رفقای عزیزتر از جانش آب گلآلود میخورند از تشنگی؛ آب نهرهای اطراف مجنون که پیکرها در آن افتاده بود و هجوم خمپارهها گل آلودش کرده بودند. قمقمهها را به کمر بست و رفت جلوتر و نهفقط یکی از رزمندگان، همه دیدند: «من به چشم خودم دیدم که وقتی شهید همت برای سرکشی به خط آمدند و این صحنه را دیدند 5 تا قمقمه خالی را به فانوسقه وصل کردند و دور کمرشان محکم بستند و از خاکریزی که در تیررس عراقیها بود بالا رفتند. این صحنه را تنها من ندیدم. اول خدا دید و هزاران سرباز و رزمندگان لشکر 27 دیدند و گواهی میدهند که چطور فرمانده لشکر از خاکریز خطمقدم به سمت آب سرازیر شد و از جنازهها و آلودگیها و تلههای انفجاری و سیم خاردارها عبور کرد و خود را بهوسیله یک یونولیت شکسته به قسمت آبهای تمیزتر رساند و قمقمهها را پر از آب کرد درحالیکه هزاران تیر در کنارش میخورد دوباره از خاکریز بالا آمد و آب را به بچهها رساند. این حرکت فرمانده انرژی مضاعفی به بچه های لشکر داد.»
آنموقع که در پی آب میرفت لابد نیتی داشته و یاد بزرگی بوده از میان بزرگواران. و همین یاد بوده لابد که خدا نظر کرده به ابراهیمش و خدا که نظر کند کار تمام است و خدا کند خدا نظر کرده باشد به آدم. یک گلوله توپ آمد حوالی ابراهیمی که خدا نظر کرده بود به او و یک ترکش از گلوله جدا شد و دنبال سَر سرداری گشت که آب آورده بود؛ ساقی شده بود در ره منزل جانان. و بوسه زد به ابراهیم؛ بوسهای بود آنقدر جانانه که نهفقط گونه را و چشم را و گوش را که سَر را!
#دفاع_مقدس
#شهادت
@madadazshohada
شهیدمحمدابراهیم همت🕊
«چشم»
«تو بالاخره از طریق همین چشمهایت شهید میشوی» این را همسر شهید همت گفته بود به او و این روایت ماجرا در کتاب «نیمه پنهان ماه»: چشمهایش زیبا بود و از حرف او در آنها دلواپسیای نشست. خواست سر به سر حاجی بگذارد... اما از دهانش پرید که «تو بالاخره ازطریق همین چشمهایت شهید میشوی». چشمهای حاجی درخشید. پرسید «چرا؟» و در نگاهش چنان انتظاری بود که او دلش نیامد، بگوید:«ولش کن! حرف دیگری بزنیم.»
دلش نیامد، بگوید:«من نماز میخوانم، دعا میکنم که تو بمانی، شهید نشوی». آه کشید. گفت: «چون خدا به این چشمها هم جمال داده هم کمال. این چشمها در راه خدا بیداری زیاد کشیده، اشک هم زیاد ریخته.»
#دفاع_مقدس
#شهادت
@madadazshohada
🌷شهیدمحمدابراهیم همت
حکایت «گوش»
حکایت چشم ابراهیم آن بود ولی حکایت گوش چه بود؟ همانجا، در همان کتاب روایت گوش هم هست: «خبر را داخل مینیبوس از رادیو شنیدم.» این بار اشک هم آمد. گفت: «نگهدارید! مگر نشنیدید؟ شوهرم شهید شده»... «شوهرم نبود. اصلاً هیچ وقت در زندگی برایم حالت شوهر نداشت. همیشه حس میکردم رقیب من است و آخر هم زد و برد.»... «وقتی میرفتیم سردخانه، باورم نمیشد. به همه میگفتم: من او را قسم داده بودم هیچوقت بدون ما نرود. همیشه با او شوخی میکردم. میگفتم: اگر بدون ما بروی، میآیم گوشَت را میبرم!». بعد کشوی سردخانه را میکشند و میبینی اصلاً سری در کار نیست. میبینی کسی که آن همه برایت عزیز بوده، همهچیز بوده…
#دفاع_مقدس
#شهادت
@madadazshohada
یک شب قبل از عملیات «والفجر »4 بود. در یکی از خانه های سازمانی پادگان «الله اکبر » اسلام آباد بودیم.
به خانه که آمد، کاغذی را به من نشان داد. سیزده نفری می شدند، اسامی همسنگرانش را نوشته بود، اما جلوی شماره چهارده را خالی گذاشته بود. پرسيدم: «اینها چیه؟ »
گفت: «لیست شهداست. »
گفتم: «کدام شهدا؟ » گفت: «شهدای عملیات آینده ».
گفتم: «از کجا میدانی؟ » 🤔
گفت: «ما میتوانیم بچه هایی را که قرار است شهید بشوند از قبل شناسایی کنیم. »
گفتم: «علم غیب دارید؟ »
گفت: «نه، شواهد این جوری نشان میدهد. صورت بچه ها، حرف زدنشان، کارهایی که میکنند، درد دلهایشان، دل تنگی هایی که دارند، کلی علامت می بینیم. »😊
گفتم: «این که سیزده تاست، چهاردهمی کیست؟ » گفت: «این یکی را شما باید دعا کنی قبول بشود حاج خانم »
منظور حاجی را فهمیدم. اما چرا من؟ چه طور می توانستم برای او آرزوی رفتن کنم. من حاجی را بی اندازه دوست داشتم.💔
راوی: ژیلا بدیهیان – همسر شهید محمد ابراهیم همت🌹
🔰 کلام ماندگار سربازِ #امام_زمان(عجل الله)، سردار شهید حاج محمدابراهیم همت:
«جهاد یکی از درهای بهشت است، قشنگ تر، مأنوس تر و با شکوه تر از کلمهٔ #شهادت در تاریخ سراغ نداریم، وقتی به کلمهٔ شهید می رسیم می بینیم که در روز قیامت و زمان بازخواست اعمال انسان ها در محضر ربّ العالمین، خداوند چه احترامی به انسانِ مؤمنِ مجاهدِ شهید می گذارد. بنابر روایات رسیده از معصومین(علیه السلام)، اولین قطرهٔ خونی که از رگ های بدن انسانِ مجاهد در میدان رزم، بر زمین چکیده می شود تمامی گناهان او به امر خداوند بخشوده میشوند.»
شهید حاج محمد ابراهیم همت
@madadazshohada
به یاد معلم بسیجی
#شهیدحاجمحمدابراهیمهمت
حقیر؛ #محمدابراهیمهمت ؛ دانشجوی دانشگاه اصفهان و معلم مدارس راهنمایی و دبیرستان های شهرضا هستم از آنجا که به لباس مقدس پاسداری عشق زیادی داشتم، بعد از پیروزی انقلاب دانشگاه را کنار گذاشتم، از اداره آموزش و پرورش ماموریت گرفتم ولباس پاسداری را به تن کردم✌️
قسمتی از مصاحبه
با #شهیدحاجمحمدابراهیمهمت دوشنبه ۱۰ خرداد ۶۱🌸
نثار ارواح مطهر شهدا که همگی معلم بشر هستند صلوات🌹
کانال مدداز شهدا
@madadazshohada
🌹یک سوره حمد و توحید ، هدیه به محضر مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه)🌹
❤️ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد❤
#امام_زمان
#پنجشنبه
@madadazshohada
💚دائم سوره قلهو اللهاحد را بخوانید
و ثوابش را هدیه کنید به #امام_زمان
💔این کار عمر شما را با برکت میکند
و
💔 مورد توجه خاص حضرت
قرار میگیرید•
#آیتالله_بهجت رحمه الله علیه⚘
❌ختم ۴۰ زیارت عاشورا هدیه به شهید محمد ابراهیم همت🌺
هر کس دوست داره شریک بشه بسم الله...
🍃شب جمعه است شهدارو یاد کنید🌷
تا آنها هم شمارو در جوار اربابمون یاد کنند
وارد گروه زیر بشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3532783829C1350c5e044
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قول میدم مثل حاج همت
منم محبوب خدا بشم...❤️
@madadazshohada
کانال مدداز شهدا