🌺 مدد از شهدا 🌺
#مدافع_عشق #قسمت_پنجاه_و_هشتم @madadazshohada هوالعشـــق ❤️ ❣❤️❣❤️❣❤️❣ _ خب حالا عروس خانوم رضایت
#مدافع_عشق
#قسمت_پنجاه_و_نهم
هوالعشـــق ❤️
❣❤️❣❤️❣❤️❣
در فاصله بین بحث های دوباره پدرم، من و فاطمه به طبقه بالا میرود و برای من چادر و روسری سفید می آورد. مادرم که کوتاه امده اشاره میکند به دستهای پر فاطمه و میگوید
_ من که دیگه چیزی ندارم برای گفتن...چادر عروستونم آوردید.
سجاد هم بعد از دیدن چادر و روسری به عجله به اتاقش میرود و با یڪ کت مشکی و اتو خورده پایین می آید.
پدرم پوزخند میزند
_ عجب!...بقول خانومم چی بگم دیگه...دخترم خودش باید به عاقبت تصمیمش فکر کنه!
حسین اقا که با تمام صبوری تا بحال سکوت کرده بود. دستهایش را بهم میمالد و میگوید: خب پس مبارڪه
و حاج اقا هم با لبخند صلوات میفرستد و پشت بندش همه صلواتی بلند تر و قشنگ تر میفرستند.
فاطمه و زینب دست مرا میگیرند و به آشپزخانه میبرند. روسری و چادر را سرم میکنند. و هر دو با هم صورتم را میبوسند. از شوق گریه ام میگیرد.هرسه با هم به هال می رویم. علی اکبر روی مبل نشسته با کت و شلوار نظامی! خنده ام میگیرد. #عجب_دامـــادی!
سروبه زیر کنار مینشینم. اینبار با دفعه قبل فرق دارد. میخندد و نزدیکم نشسته ...و من میدانم که دوستم داری! نه نه...بگذار بهتر بگویم
تو از اول دوستم داشتی!
خم میشودو درگوشم زمزمه میکند
_ چه ماه شدی ریحانم
با خجالت ریز میخندم
_ ممنون آقا شمام خیلی...
خنده اش میگیرد
_ مسخره شدم! نری برا دوستات تعریف کنیا
هردو میخندیم
حاج آقا مینشیند.ددفترش را باز میکند
+ بسم الله الرحمن الرحیم.
...
....@madadazshohada
هیچ چیز را نمیشنوم. تنها اشک و اشک و صدای تپیدن نبض هایمان کنارهم.
دیدی آخر برای هم شدیم؟
❣❤️❣❤️❣❤️❣
❣❤️❣❤️❣❤️❣
خدایا از تو ممنونم!
من برای داشتن حلالم جنگیدم...
و الان ....
با کنار چادرم اشکم را پاک میکنم. هر چه به آخر خطبه میرسیم. نزدیک شدن صدای نفسهایمان بهم را بیشتر احساس میکنم. مگر میشد جشن از این ساده تر! حقا که تو هم طلبه ای و هم رزمنده! ازهمان ابتدا سادگی ات راد وست داشتم.
به خودم می آیم که
_ آیا وڪیلم؟...
به چهره پدر و مادرم نگاه میکنم و با اشاره لب میگویم
_ مرسی بابا...مرسی ماما
و بعد بلند جواب میدهم
_ با اجازه پدرو مادرم ،بزرگترای مجلس و...و آقا امام زمان عج بله!
دستم را در دستش فشار میدهد.
فاطمه تندتند شروع میکند به دست زدن که حاج اقا صلوات میفرستد و همه میخندیم.
شیرینی عقدمانم میشود شکلات نباتی روی عسلی تان...
نگاهم میکند
_ حالا شدی ریحانه ی علی!
❣❤️❣❤️❣❤️❣
❣❤️❣❤️❣❤️❣
✍ ادامه دارد ...
💖 کانال مدداز شهدا 💖
@madadazshohada
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#مدافع_عشق
#قسمت_شصتم
#هوالعشـــق❤
❣❤️❣❤️❣❤️❣
گوشه ای از چادر روی صورتم را کنار میزنم و نگاهش میکنم. لبخندش عمیق است. به عمق عشقمان! بی اراده بغض میکنم. دوست دارم جلوتر بیایم و روی ریش بلندش را ببوسم. متوجه نگاهم میشود زیر چشمی به دستم نگاه میکند.
_ ببینم خانومی حلقه ات کجاست؟
لبم را کج میکنم و جواب میدهم
_ حلقه چه اهمیتی داره وقتی اصل چیز دیگس...
دستش را مشت میکند و میاورد جلوی دهانش
_ اِ اِ اِ...چه اهمیتی؟...پس وقتی نبودم چطوری یادم بیفتی؟
انگشتر نشونم را نشانش میدهم
_ با این..بعدشم مگه قراره اصن یادم بری که چیزیم یادآور باشه!
ذوق میکند
_ همممم...قربون خانوم !
خجالت زده سرم را پایین میندازم.
خم میشود و از روی عسلی یک شکلات نباتی از همان بدمزه ها که من بدم می آید برمیدارد و در جیب پیرهنش میگذارد. اهمیتی نمیدهم و ذهنم را درگیر او میکنم.
حاج اقا بلند میشود و میگوید
_ خب ان شاءالله که خوشبخت شن و این اتفاق بشه نوید یه خبر خوب دیگه!
با لحن معنی داری زیر لب میگوید
_ ان شاءالله!
نمیدانم چرا دلم شور میزند!اما باز توجهی نمیکنم و منم همینطور به تقلید از او میگویم ان شاءالله.
همه از حاج اقا تشکر و تا راهرو بدرقه اش میکنیم. فقط او تا دم در همراهش میرود. وقتی برمیگردد دیگر داخل نمی آیـد و از همان وسط حیاط اعلام میکند که دیر شده و باید برود. ماهم همگی به تکاپو می افتیم که حاضر شویم تا به فرودگاه بیاییم. یکدفعه میخندد و میگوید
_ اووو چه خبرشد یهو !؟میدویید اینور اونور ! نیازی نیست که بیاید. نمیخوام لبخند شیرین این اتفاق به اشک خداحافظی تبدیل شه اونجا.....
مادرم میگوید
_ این چه حرفیه ما وظیفمونه
او تبسم متینی میکند
_ مادر جون گفتم که نیازی نیست.
فاطمه اصرار میکند
_ یعنی نیایم؟....مگه میشه؟
_ نه دیگه شما بمونید کنار عروس ما!
باز خجالت میکشم و سرم را پایین میندازم.
با هر بدبختی که بود دیگران را راضی میکند و اخر سر حرف ،حرف خودش میشود. در همان حیاط مادرش و فاطمه را سخت در اغوش میگیرد. زهرا خانوم سعی میکند جلوی اشکهایش را بگیرد اما مگر میشد در چنین لحظه ای اشک نریخت. فاطمه حاضر نمیشود سرش را از روی سینه اش بر دارد. سجاد از او جدایش میکند. بعد خودش مقابلش می ایستد و به سر تا پایش برادرانه نگاه میکند، دست مردانه میدهد و چندتا به کتفش میزند.
_ داداش خودمونیما! چه خوشگل شدی!
میترسم زودی انتخاب شی!
قلبم میلرزد! "خدایا این چه حرفیه که سجاد میزنه!"
❣❤️❣❤️❣❤️❣
❣❤️❣❤️❣❤️❣
پدرم و پدرش هم خداحافظی میکنند.لحظه ی تلخی است... خودش سعی دارد خیلی وداع را طولانی نکند. برای همین هرکس که به آغوشش می آید سریع خودش را بعداز چند لحظه کنار میکشد. زینب بخاطر نامحرم ها خجالت میکشید نزدیکش بیاید برای همین در دو قدمی ایستاد و خداحافظی کرد. اما من لرزش چانه ی ظریفش را بین دو لبه چادر میدیدم...میترسیم هم خودش و هم بچه درون وجودش دق کنند! حالا میماند یک من...با او!
جلو می آیم. به سر تا پایم نگاه میکند. لبخندش از هزار بار تمجید و تعریف برایم ارزشمند تر است. پدرش به همه اشاره میکند که داخل خانه برگردند تا ما خداحافظی کنیم. زهراخانوم در حالیکه با گوشه روسری اش اشکش را پاک میکند میگوید
_ خب این چه خداحافظی بود؟
تا جلو در مگه نباید ببریمش!؟
تازه آب میخوام بریزم پشتش
بچم به سلامت بره...
حس میکنم خیلی دقیق شده ام چون یڪ لحظه با تمام شدن حرف مادرش در دلم میگذرد " چرا نگفت به سلامت بره و برگرده؟...خدایا چرا همه حرفها بوی رفتن میده....بوی خداحافظی برای همیشه"
حسین آقا با آرامش خاصی چشمهایش را میبندد و باز میکند
_ چرا خانوم...کاسه آبو بده عروست بریزه پشت علی...اینجوری بهترم هست! بعدم خودت که میبینی پسرت از اون مدل خداحافظی خوشش نمیاد.
زهراخانوم کاسه را لب حوض میگذارد تا آخر سر برش دارم.
آقاحسین همه را سمت خانه هدایت کرد. لحظه آخر وقتی که جلوی در ایستاده بودن تا داخل بروند صدایشان زد
_ حلال کنید...
یک دفعه مادرش داغ دلش تازه میشود و با هق هق داخل میرود. چند دقیقه بعد فقط من بودم و او. دستم را میگیرد و با خودش میکشد در راهروی آجری کوتاه که انتهایش میخورد به در ورودی. دست در جیبش میکند و شکلات نباتی را در می آورد و سمت دهانم می گیرد. پس برای این لحظه نگهش داشته! میخندم و دهانم را باز میکنم. شکلات را روی زبانم میگذارد و با حالتی بانمک میگوید
_ حالا بگو آممم...
و دهانش را میبندد! میگویم آممم و دهانم را میبندم...میخندد و لپم را آرام میکشد.
_ خب حالا وقتشه...
دستهایش را سمت گردنش بالا می آورد
❣❤️❣❤️❣❤️❣
❣❤️❣❤️❣❤️
✍ ادامه دارد ...
💖 کانال مدداز شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج »
🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃
🍃
🌹
اول صبح بگویید حسین جان رخصت✋
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد🤲
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین 🚩
و علی علی بن الحسین🚩
و علی اولاد الحسین 🚩
و علی اصحاب الحسین🚩 (علیهالسلام )
🌹
🍃@madadazshohada
🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃
💫♥️🍃♥️🍃💫
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
♥️با توسل به جمیع شهدا و شهدای گمنام و۷۲ شهید کربلا♥️
🍀قرار هست چهل روز بصورت ویژه با واسطه قراردادن شهدا، بریم در خانه خدا و اهلبیت و مدد بگیریم ازشون.....
🌸شهدای عزیز این چله🌸
شهدای عزیز❤️
1- 🌷سردار عزیزمون حاج قاسم سلیمانی✅
۲- 🌷شهید بهشتی و ۷۲ تن✅
۳- 🌷شهید رجایی وباهنر✅
۴- 🌷شهید صدر زاده ✅
۵- 🌷شهید صیاد شیرازی✅
۶_ 🌷شهید آوینی ✅
۷- 🌷شهید سرلشکر همدانی ✅
۸- 🌷شهید ابراهیم همت ✅
۹- 🌷شهید حسن باقری ✅
۱۰- 🌷شهید مجید ومهدی زین الدین✅
۱۱- 🌷شهید جواد الله کرم ✅
۱۲- 🌷شهید چمران ✅
۱۳--🌷شهید حمیدو مهدی باکری✅
۱۴--🌷شهید نوید صفری
۱۵-🌷شهیداحمد کاظمی
۱۶-🌷شهید خرازی
۱۷-🌷شهید امیر حاج امینی
۱۸-🌷شهید پلارک
۱۹-🌷شهید ابراهیم هادی
۲۰-🌷شهید سید مجتبی علمدار
۲۱-🌷شهید هادی ذو الفقاری
۲۲-🌷شهیداحمد علی نیری
۲۳-🌷شهید طهرانی مقدم
۲۴-🌷شهید سردار زاهدی
۲۵-🌷شهید یوسف قربانی
۲۶-🌷شهید ثابت وثاقب شهابی
۲۷-🌷شهید محمد خوانی
۲۸🌷-شهیدمحمد حسین یوسف اللهی
۲۹-🌷شهید سجاد زبر جدی
۳۰-🌷شهید محمد جواد حسن زاده
۳۱-🌷شهید رجبعلی ناطقی
۳۲-🌷شهید مرتضی عطایی
۳۳-🌷شهید محسن حججی
۳۴-🌷شهید آرمان علی وردی
۳۵-🌷شهید بابک نوری
۳۶-🌷شهید علی خلیلی
۳۷-🌷شهید محمد بلبا سی
۳۸-🌷شهید بابایی
۳۹-🌷شهید شیرودی
۴۰-🌷شهید مجید قربانخانی
روز اول👈🏼 ۱۵ اردیبهشت✅
روز دوم👈🏼 ۱۶ اردیبهشت✅
روز سوم👈🏼 ۱۷اردیبهشت✅
روز چهارم👈🏼 ۱۸ اردیبهشت✅
روز پنجم👈🏼 ۱۹ اردیبهشت✅
روز ششم👈🏼 ۲۰ اردیبهشت✅
روز هفتم👈🏼 ۲۱ اردیبهشت✅
روز هشتم👈🏼 ۲۲ اردیبهشت✅
روز نهم👈🏼 ۲۳ اردیبهشت ✅
روز دهم👈🏼 ۲۴ اردیبهشت✅
روز یازدهم👈🏼 ۲۵ اردیبهشت✅
روز دوازدهم👈🏼 ۲۶ اردیبهشت ✅
روز سیزدهم👈🏼 ۲۷اردیبهشت✅
روز چهاردهم👈🏼 ۲۸ اردیلهشت
روز پانزدهم👈🏼 ۲۹ اردیبهشت
روز شانزدهم👈🏼 ۳۰اردیبهشت
روز هفدهم👈🏼 ۳۱ اردیبهشت
روز هجدهم👈🏼 ا خرداد
روز نوزدهم👈🏼 ۲ خرداد
روز بیستم👈🏼 ۳ خرداد
روز بیست ویکم👈🏼 ۴ خرداد
روز بیست دوم👈🏼 ۵ خرداد
روز بیست وسوم👈🏼 ۶ خرداد
روز بیست وچهارم👈🏼 ۷ خرداد
روز بیست وپنجم👈🏼 ۸ خرداد
روز بیست وششم👈🏼 ۹ خرداد
روز بیست وهفتم👈🏼 ۱۰ خرداد
روز بیست وهشتم👈🏼 ۱۱ خرداد
روز بیست ونهم👈🏼 ۱۲ خرداد
روز سی ام 👈🏼 ۱۳ خرداد
روز سی ویکم👈🏼 ۱۴ خرداد
روز سی دوم👈🏼 ۱۵ خرداد
روز سی سوم👈🏼 ۱۶ خرداد
روز سی وچهارم👈🏼 ۱۷ خرداد
روز سی وپنجم👈🏼 ۱۸ خرداد
روز سی وششم👈🏼 ۱۹ خرداد
روز سی وهفتم👈🏼 ۲۰ خرداد
روز سی وهشتم👈🏼 ۲۱ خرداد
روز سی ونهم👈🏼 ۲۲ خرداد
روز چهلم👈🏼 ۲۳ خرداد
🌼روزتون شهدایی🌼
❤️هر روز ۱۰۰ صلوات ویک زیارت عاشورا هدیه به شهید همون روز ( زیارت عاشورا اختیاری هستش اجبار نیست)
🌼هر روز ، تاریخ می زنیم 🌼
🌷ثواب ختم را به نیابت از شهدا تقدیم می کنیم به آقا رسول الله صلی الله علیه وآله وخانم فاطمه زهرا سلام الله علیها🌷
❤️حاجت روا ان شالله❤️
🌷التماس دعا🌷
@madadazshohada
💫♥️🍃♥️🍃💫
💕معرفی شهید💕
نظامی ایرانی، که از فرماندهان میانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در طول جنگ ایران و عراق محسوب میشد و جانشینی فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا را برعهده داشت. وی برادر کوچکتر علی باکری و مهدی باکری میباشد. او در عملیاتهای رمضان، فتحالمبین،بیتالمقدس و والفجر ۲ بهصورت فعال حضور داشت و در حین اجرای عملیات والفجر ۱ به شدت مجروح گردید. حمید باکری در اسفندماه ۱۳۶۲ در خلال انجام عملیات خیبر، بر اثر اصابت مستقیم گلوله آرپیجی، در جزیره مجنون شهید شد و پیکر او در میدان نبرد باقی ماند و هیچگاه به کشور بازگردانده نشد.
🌷حمیدباکری🌷
متولد:۱۳۳۴/۹/۱ ارومیه
شهادت:۱۳۶۲/۱۲/۶ (۲۸ سال)
محل شهادت:جزیره مجنون،(مفقودالاثر)
طول خدمت۱۳۵۸–۱۳۶۲
#شهیدانه🌸
@madadazshohada
🌹چه رازی نهفته در شهادت برادران باکری؟! سه برادر، هر سه شهید، هر سه مفقود . . .🌷🍃🕊
👈 از راست: شهید علی باکری که در ایام انقلاب توسط ساواک دستگیر و تکه تکه شد و هیچگاه پیکرش بازنگشت،
👈نفر دوم شهیدمهدیباکری که در عملیات بدر در جزیره مجنون مجروح شد و وقتی او را در قایق گذاشتند که به عقب برگردانند قایق را با آر پی جی زدند و پیکر مهدی را دجله برای همیشه برد،
👈نفر سمت چپ هم شهیدحمیدباکری که در عملیات خیبر در جزیره مجنون شهید شد و وقتی خواستند فقط پیکر او را برگردانند، برادرش مهدی گفت: هر موقع سایر شهداء را برگرداندید او را هم بر میگردانیم و پیکر حمید تا به همین امروز مانده است در جزیره مجنون...
#ماه_رمضان
#امام_زمان
@madadazshohada
14.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیشنهاد میدم حتما نگاه کنید
صحبت های رهبر عزیزمون و حاج قاسم عزیز درباره شهید بزرگوار مهدی باکری 😭😭
╔══🌿•°🌹 °•🌿══╗
✨کانال مدداز شهدا
@madadazshohada
بهترین خیرات برای اموات خیرات های معنوی هستند.ذکر صلوات، قرائت فاتحه یا هر سوره دیگری از قرآن، خواندن نماز و به طور کلی اعمالی از این دست همگی جزء خیرات های معنوی برای اموات محسوب می شوند
آیا خیرات های ما باعث شادی اموات می شوند؟
قطعا بله،خیرات هایی که انجام می دهیم باعث شادی و آسایش اموات می شوند. چرا که به این مسئله در احادیث بسیاری از معصومین (علیهم السلام) اشاره شده است. در زیر برخی از آنها را آورده ایم:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): هر صدقه اى که براى میّت داده می شود، فرشتهاى آن را به مانند طبقى از نور می گیرد و به کنار قبر می آورد و می گوید: اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ الْقُبُور این هدیه را خانواده شما، براى شما فرستاده اند. آنگاه آن میّت این هدیه را تحویل می گیرد و وارد قبرش می کند که همین سبب فراخى قبرش (و آسایش و آسودگى او) می گردد.
صدقات وخیرات 👇
6037691638770875
(زهرا عزیزخانی)
لطفا بعد از واریز اطلاع بدید
برای سفارش ختم به این آیدی پیام بدید👇👇👇👇👇👇👇👇👇
@yazaahrah
گروه ذکر هدیه به شهدا واهل بیت....
https://eitaa.com/joinchat/3532783829C1350c5e044
🔴 اموات در شب های جمعه بسیار چشم انتظار هستند
🔵 در این مورد قطب راوندى در لب اللباب نقل می کند:
🌕 مردگان در هر شب جمعه مى آیند و هر یک از آنها به آواز گریان فریاد مى زند: اى فرزندان من. اى خویشان ! با خیرات خود به ما محبت کنید خدا شما را رحمت کند، ما را به خاطر بیاورید و ما را فراموشمان مکنید. بر غربت ما رحم کنید. ما در زندان تنگ و تاریک مانده ایم. به ما رحم کنید و دعا و صدقه از ما دریغ نکنید.
🔺 شاید پیش از آنکه شما مثل ما شوید به شما رحم فرماید، اى بندگان خدا! سخن ما را بشنوید و ما را فراموش مکنید. این ثروتى که در دست شما است روزى در دست ما بود، ما آنها را در راه خدا خرج نکردیم ، پس آنها براى ما وبال شد و منفعت براى دیگران . به ما مهربانى کنید ولو به یک درهم یا قرص نانى یا پاره اى از چیزى . پس فریاد مى کنند: چقدر نزدیک است که بر نفسهاى خود گریه کنید و به شما نفعى ندهد. چنانکه ما گریه مى کنیم و سودى براى ما ندارد؛ پس کوشش کنید پیش از آن که مثل ما شوید.
📚 سفینه البحار ج ۸ ص ۱۳۳
@madadazshohada
فرازی از وصیتنامه سردار شهید مهدی باکری
بدانید اسلام تنهاراه نجات وسعادت ماست
همیشه به یادخدا باشید وفرامین خدا راعمل کنید
پشتیبان واز ته قلب مقلد امام باشید
اهمیت زیاد به دعاها ومجالس یاد اباعبدالله وشهدابدهید که راه سعادت وتوشه ی آخرت است.
همواره تربیت حسینی وزینبی بیابید و سالت آنهارا رسالت خود بدانید وفرزندان خودرا نیز همانگونه تربیت کنید تا سربازانی با ایمان وعاشق شهادت وعلمدارانی صالح وارث حضرت ابوالفضل برای اسلام ببار آیند.
🌺 یاد شهدا با صلوات 🌺
#دفاع_مقدس
#شهید_مهدی_باکری
@madadazshohada