#کرامات_شهدا
#پیام_ارسالی
سلام و احترام
🥀 از مدیران کانال شهدا تشکر ویژه را دارم که ما را با شهدا آشنا کردن و زندگیمون رو شهدایی کرد
پسرم (۴۵۰)میلیون از شخصی طلب داشت که از موعد مقررش هم گذشته اما نمیداد به شهید سید مجتبی صالحی متوسل شدم و باهاش درد و دل کردم
🥀 سهشنبه شروع کردم سوره یاسین خواندم و هدیه کردم به شهید شاید باورتون نشه هفته ی دوم شخص بدهکار اومد در خانه و گفت بدهی را بزودی میدم که چند شب بعدش نصف بدهی رو پرداخت کرد
🥀 راستش کمی ناراحت شدم که بعد چند ماه چرانصف پول را داده ی دفعه پروفایل خواهرم رو دیدم که عکس شهید سید مجتبی با عکس شهید حججی بود با هر دو شهید حرف زدم و خیلی ساده گفتم ای شهیدان عزیز با هم دعا کنید بقیه پول پسرم رو بده که خدا رو شکر ی هفته بعدش بقیه پول رو داد
🥀 واقعاً شهدا زنده اند و حرفهای ما رو میشنوند وچه خوب. حاجتمون رو میدن
ان شاالله شما عزیزان هم حاجت روا شوید🤲
💖 کانال مدداز شهدا 💖
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشقانه های دوقلو شهید مدافع حرم محمد پورهنگ
بخدا این لحظه قیمت نداره...😔
🌷شهید #محمد_پورهنگ🌷
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
20.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 حدود شش ماه بود که منتظر بودم اول مهر و روز بازگشایی مدارس برسه و این کلیپ رو براتون ارسال کنم.
♦️این یک داستان عاشقانه است. متأهل ها ببینند و یاد شهدای مدافع حرم و همه شهیدان اسلام را با ذکر صلواتی گرامی بدارند.
🔸ماجرای اعلام خبر شهادت شهید مدافع حرم علیرضا بابایی از اراک به دختر خردسالش در مدرسه و .....💔
💚 بسم الله الرحمن الرحیم 💚
🌷 شهید والامقام
#مصطفی_افتاده 🌷
💠 لبیک حق: ۱۹ سالگی
💠 مزار: روستای ملک بابو از توابع شهرستان بردسکن در استان خراسان رضوی
🍃✨🍃✨🍃✨🍃
💖 کانال مدداز شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
.
✨ شهید را آسمانیها بهتر میشناختند✨
💥چند سال بعد از شهادت ، بیآبی باعث شد که اکثر اهالی به دیگر روستاها مهاجرت کردند. پدر و مادر و خانواده شهید نیز به روستایی در ده کیلومتری رفتند و گرد غربت بر کل روستا نشست. منطقه کویری بود و بادهای شدید میوزید.
🌼هربار که به مزار مصطفی میرفتند، یک وجب خاک روی سنگ مزارش بود. همه میگفتند: مصطفی دیگر از یادها رفته، حیف شد و...
💥اما خدا چیز دیگری میخواست. وی را آسمانیها بهتر از ما میشناختند. نباید در دنیا هم گمنام بماند....
🌼سالها گذشت و تنها زائران مزار شهید، پدر و مادر پیر وی بودند که هرچند وقت یکبار توفیق مییافتند، ده کیلومتر را بروند و مزار پسرشان را زیارت کنند.
💥تا اینکه...
نوری از روستای بدون سکنه به سوی آسمان میرود!✨✨
خبری در روستاهای مجاور پیچید؛ اینکه برخی شبها نوری از روستای بدون سکنه ملک بابو به سوی آسمان میرود !
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
💥برخی دیگر گفتند ما در حال عبور از جاده کنار روستا که بودیم متوجه این نور شدیم.
🌼 اهالی یکبار متوجه شدند خانوادهای ناآشنا از یک روستای دیگر به سر مزار وی میآیند. سراغ آنها رفتند. میگفتند: مریض بدحالی داشتیم. توسل و دعا و... یک نفر خواب میبیند که حواله میدهند به شهید افتاده. پرس و جو میکنند تا به مزار وی میرسند.
مدتی بعد شخص دیگری از مسیری دورتر آمده بود. او نیز مطلبی همین گونه میگفت.
💥چیزی نگذشت که با شفا یافتن یک مریض دیگر و حل مشکل یک جوان و... مزار شهید مصطفی افتاده، باب حاجات مردم منطقه شد.
روز به روز زائران این جوان خالص بیشتر میشد. مردم در مناسبتها در آنجا جمع میشدند.
مأمن و ملجأ مردم منطقه
خلاصه، الان چند سال است که روزهای عاشورا و اربعین، مردم از روستاهای مجاور از چند جهت، پیادهروی به سوی مزار مصطفی را شروع میکنند و مراسم عزاداری را در جوار وی برگزار میکنند.
🌼مصطفی مصداق کلام امام عزیز ما شد که فرمودند: «همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.»
مزار شهید توسط اهالی [به صورت مسقف و بانمایی خاص] آماده شد و در بیشتر روزها و مناسبتها مردم با پخت آش و دیگر غذاها از زائران مصطفی پذیرایی میکنند.
💐اهلبیت پیامبر به دیدن شهید آمده بودند💐
🪴خواهر شهید مصطفی افتاده میگفت: یک بار در منطقه ما زلزله آمد. مردم ترسیده بودند و شب را در فضای باز بیرون از خانه بودند. ما سه خواهر هم بیرون خانه نشسته بودیم.
🪴مزار مصطفی از دور پیدا بود.
من دیدم سر مزار مصطفی، گویی دوتا چراغ، مثل گل لاله روشن است و چند مرد و زن در دو طرف مزار او نشستهاند. تعجب کردم.
🪴سابقه نداشت این موقع شب کسی سر مزار مصطفی برود. من کمی جلو رفتم و برگشتم و کنار خواهرها نشستم.
🪴شب بعد در عالم خواب مصطفی را دیدم. خیلی خوشحال شدم و کلی حرف زدیم. بعد از وی پرسیدم: دیشب مزار شما شلوغ بود، کسی آمده بود؟ من آنها را نشناختم. مصطفی با خوشحالی گفت: قربان آنها بروم. دیشب اهلبیت پیامبر به دیدنم آمده بودند؛ من هم با لباس سفید در خدمت آنها بودم. وی همینطور از مهمانانش تعریف میکرد.
🪴بعد، برادرم پرسید: دیشب شما سه تا خواهر تنها کنار در بودید، مادر کجا بود؟ گفتم: برادر مریض بود، مادر او را دکتر برده بود. بعد، با تعجب گفتم: مگر ما را دیدی؟ گفت: بله، ما شما را میبینیم.
💖 کانال مدداز شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج »