🔴 اقامه نماز جمعه این هفته به امامت رهبر معظم انقلاب خواهد بود.
قطعا بعد از این سخنرانی معادلات منطقه عوض خواهد شد
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
منتظر بودند ببینند حال مادر شهید چطور میشود، بی تاب میشود؟
گلهای؟ حرفی؟
اما مادر مصطفی چیزی نگفت و محکم ایستاده بود.
پرسیدند: حالا شما چه میکنید؟
به علیرضا نوهاش اشاره کرد و گفت: مصطفایی دیگر تربیت خواهم کرد...
#شهیدمصطفی_احمدی_روشن
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
❇️ بانو مجتهده امین یکی از سالکان الی الله بود که حدود ۴۰ سال قبل از دنیا رفت .اویک زن روحانی مطابق قرآن بود.
ایشان تالیفات و شاگردان بسیاری از خانم ها داشت.
او می گفت: هیچ ریاضت نفسی برای زن مانند خانه داری نیست .لذا بهترین خانه داری ها را می کرد.
دائماً می گفت: زن از خانه شوهر به بهشت می رود یا از خانه شوهر به جهنم می رود.
بانو امین چشم برزخی داشتند ، خیلی از اولیای خدا از جمله آیت الله ناصری این را گواهی دادند.
بانو مجتهده امین صاحب ۸فرزند بودند❤️
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔞 زایمان زیر آوار...
غزه، غزه، غزه...
✍ لعنت بر سازش گر 😡
➖➖➖➖➖
💟#سیره_شهدا
✨علی را وقتی باردار بودم خواب می دیدم که تو روضه هستم و علی یک بچه دو ساله است که من مرتب صداش می زدم علی بعد که به دنیا آمد اسمش را گذاشتم علی،علی نزدیک اذان صبح به دنیا آمد.
🌺علی ۶ و ۷ سالش بود که از خواب بیدار شد گفت مامان خواب محمد طباطبایی را دیده بود که اون موقع تو تلویزیون زیاد نشانش میدادند حافظ کل قرآن بود گفت:خواب دیدم با محمد طباطبایی قدم میزدیم که یک آقایی که شال سبز گردنش بود گفت من حضرت محمدم دست کشید روے سرم گفت من تو را به فرزندے قبول میکنم که اون موقع من گفتم:شاید اینا سادات باشند چون اول فامیلشان آقاعبداللهی هست.
🌸دو سالی روز عیدغدیر برای علی به اصطلاح مےنشستیم بعضی از همسایه هامون مےآمدند دیدنش بعد دنبال شجره نامشان رفتم گفتم شاید سادات باشند چون اول فامیلشان آقا هست که به نتیجه اے نرسیدم گفتم خوب شاید یک خواب کودکانه بوده ولے الان که ایشان شهید شد و گمنام این خواب را متوجه معنی اش شدم.
✍به نقل از:مادر شهید
💐گرچہ
تولد اصلی تو🎂
شھادت است
ڪہ مردان خدا
با شھادت زندہ می شوند . . .🕊
🌷#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_علی_آقاعبداللهی
╰═━⊰🍃🌷🕊🌷🍃⊱━═╯
این دختر نادیا مراد است؛
جزو دختران ایزدی که داعش از آنها به عنوان بردهی ....... استفاده میکرد. توانست از دست داعش فرار کند و خاطراتش را در کتاب «آخرین دختر» نوشت.
چندماه پیش خواندمش و میدانی کدام قسمت برای من از همه دردناکتر بود؟ اینکه تمام مردان ده کوچک آنها مسلح بودهاند و در خانه تفنگ داشتهاند اما وقتی داعش به نزدیکی آنها میرسد تصمیم میگیرند که جنگ نکنند و سلاحشان را به داعش تحویل دهند تا در تلهی تنش نیفتند! و بتوانند در صلح و آرامش زندگی کنند.
آنها اینقدر به این خیال خودشان اطمینان داشتند که وقتی چندین هفته داعش در ده آنها مستقر بوده حتی یک تیر به سمت آنها شلیک نکردند و سرانجام در یک صبح تا شب تمام اتفاقاتی که نباید، میافتد. مردان را میکشند و زنان و دختران را به بردگی ...... میبرند.
نادیا مراد در چنگال داعش دو دفعه اقدام به فرار میکند که دفعه اول موفق نمیشود و صاحبش به عنوان مجازات به تمام نگهبانان و سربازان موجود در خانه اجازه میدهد ........ این سرنوشت ناموس کسانی است که در برابر دشمن سر فرود میآورند.
#انتقام_سخت
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
🔴نیویورک تایمز : ایران در حال آمادهسازی حمله موشکی - پهپادی علیه 3 پایگاه هوایی و 1 مقر اطلاعاتی در شمال تل آویو است که ظرف 12 ساعت آینده رخ خواهد داد.
✍🏻این ها از کجا اینقدر مطمئن اطلاع دارند که میزنیم؟؟
اصلا از کجا میدانند کی، کجا و با چه چیزی میخواهیم بزنیم؟!!
آیا قرار است اشتباهی که سر عین الاسد مرتکب شدیم و قبل از حمله خبر دادیم تکرار شود؟
که از فردایش هم زدن فرماندهان سپاه در سوریه شروع و تبدیل به عادت اسرائیل شد...
شهید مصطفی خادمی
فرزند: احمدحسین
متولد: سال ۱۳۷۱ با تحصیلات راهنمایی...
کسی که از سنین کودکی از هوش بالایی برخوردار بود
و شجاعت، خوش اخلاقی و سادگی اش زبانزد بود...
کسی که تا جایی که توان داشت سعی در مساعدت دوستان و آشنایان و... میکرد
حتی علاقه وافرش به کودکان باعث شده بود از خودش بگذرد و همیشه جهت خوشحالی آنان برای شان خرید کند و....
در سن ۱۲ سالگی به همراه پدر و مادرش توفیق زیارت ارباب بی سر آقا امام حسین علیه السلام، (مولایی که در مسیر حق خود وخانواده اش را فدای اسلام کرد) را پیدا کرد..
مصطفی پس از ترک تحصیل مدتی مشغول به کار شد تا اینکه جنگ تکفیری ها علیه مسلمانان در سوریه آغاز شد...
او چندین بار بحث جهاد در سوریه را مطرح کرد
اما هربار با بهانه کم بودن سنش، بامخالفت مادر مواجه میشد...
تا اینکه یک شب در جواب مخالفت های مادر گفت:
بنظر من حال جهاد برای همه شیعیان واجب شده است و باید از حرم بی بی زینب سلام الله علیها دفاع کرد
تا مبادا دست تکفیری ها به آن برسد...
آخرین کلامش به مادر و دوستانش با این جمله که؛ دنیا هیچ ارزشی ندارد و بهترین مقام شهادست و آدم باید جایی برود که بدردش بخورد...
خاتمه پیدا کرده بود.
در نهایت برای ثبت نام راهی دفاتر اعزام می شود اما چون چشم سمت چپ مصطفی مشکل داشت
مسئولین به بهانه اینکه با یک چشم نمی تواند اعزام شود، با رفتن وی مخالفت کردند
که با جوابی از مصطفی با این مضمون که ؛
(یک چشمم نمی بیند اما چشم دیگرم که میبیند؟!
و می خواهم آن را هم فدای حضرت زینب کنم!
حالا که بی بی مرا طلبیده است شما مانع می شوید؟!
من بر می گردم اما آن دنیا باید جواب حضرت زینب را بدهید!)
رو به رو می شوند،
که تحت تاثیر قرار گرفته و با اعزام مصطفی موافقت میکنند
در نهایت مصطفی در تاریخ ۱۱مرداد۱۳۹۵ عازم جبهه های حق علیه باطل می گردد
و به مدت ۶۵ روز در سوریه می ماند
همیشه در تماس هایش از مادر حلالیت میگرفت و از ایشان خواهش میکرد که از سایرین هم برایش حلالیت بگیرد
اما در آخرین تماسش با مادر به ایشان گفته بود:
مادر جان نگران نباش من دوهفته دیگر باز می گردم اما....
سرانجام مصطفی در تاریخ ۱۰مهر۱۳۹۵ در عملیاتی در شهر حما به شهادت می رسد و به آرزوی خود جهت فدایی حضرت زینب شدن، می رسد
و درست طبق قولی که به مادرش داده بود دوهفته بعد بر میگردد
اما او دیگر فقط یک مصطفی نیست
او حالا فدایی حضرت زینب سلام الله علیها می باشد...
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴
*خب دوستان*
*امشب*
*مهمان 💕 شهید خادمی💕بودیم
*هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام*
*در هیاهوی محشر*
*فراموشمون نکنید*
* برادر شهید*
⚘