4_6043854597129245829.mp3
12.67M
❌چکیده تحولات آخرالزمانی بر اساس کتاب #سقوط_اسرائیل
🎤به روایت حجتالاسلام امینیخواه
👌کدهای زیادی درونش هست؛ ناامیدیها رو بشوره ببره
شاید تمام حقوق ماهانه اش:
«یاسین اجازه نمی داد هیچ کس از کار خیری که انجام می دهد خبردار شود، به همین خاطر هم هیچ کس از رفتن او به سوریه خبر نداشت و با اسم دیگری برای دفاع از حرم رفته بود. یادم می آید برای عید خرید کرده بود، چند جعبه میوه و شیرینی اضافه هم گرفته بود و عقب یک وانت گذاشته بود. روز تشییع پیکر یاسین، راننده ای که میوه ها را برده بود تعریف می کرد که یاسین آن میوه ها را برای یک خانواده بی بضاعت و چند یتیم فرستاده بود. بعد از چند روز فهمیدیم یاسین کارت بانکی اش را به یک خانواده بی بضاعت داده و هر ماه مبلغی برای گذران زندگی آن ها به کارت واریز می کرده، مبلغی که شاید تمام حقوق ماهانه اش بود.
یادش همیشه جاودان
هدیه نثار روح مطهرش صلوات
شهید #یاسین_رحیمی
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴
*خب دوستان*
*امشب*
*مهمان 💕 شهیدرحیمی💕بودیم
*هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام*
*در هیاهوی محشر*
*فراموشمون نکنید*
* برادرشهید*
⚘
🌺 مدد از شهدا 🌺
✍️ رمان #سپر_سرخ #قسمت_ششم ▫️خودروی وانت باری مقابل درِ بیمارستان پارک بود و به نظرم اراّبه مرگم ه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 مدد از شهدا 🌺
✍️ رمان #سپر_سرخ #قسمت_ششم ▫️خودروی وانت باری مقابل درِ بیمارستان پارک بود و به نظرم اراّبه مرگم ه
📕 رمان #سپر_سرخ
🔻قسمت هفتم
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
▫️اما او به هیچ قیمتی دست از این غنیمت نمیکشید که پیشنهاد همپیالهاش را به ریشخند گرفت: «اگه قراره کسی به خاطر پول از این حوری بگذره، تو بگذر! من یه پولی بهت میدم، دهنت رو ببند و همینجا سر پستت بمون!» و همین حرفش جانم را گرفت که سدّ صبرم شکست و بیاختیار ناله زدم: «یا صاحبالزمان!»
▪️از سر بی کسی به همه کسم پناه برده بودم و آنها با همین کلمه شیعه بودنم را فهمیدند و نمی دانستم حالا چه نقشه ای برای زجرکش کردنم خواهند کشید که فریادی مثل پتک در سرم کوبیده شد: «خفه شو مرتد نجس!» و فریاد بعدی را افسر تفتیش کشید: «والله اگه همین الان تحویلش ندی، میکُشمت!»
▫️نمیدیدم چه میکند اما دیگر حتی نفس مرد داعشی هم شنیده نمیشد و به گمانم با تهدید اسلحه جانش را گرفته بود که بیصدا زوزه کشید: «اسلحه رو از رو سرم ببر عقب! مال تو!» و افسر تفتیش این بازی را برده و صاحب من شده بود که با لحنی محکم حکم کرد: «بیا پایین! در رو باز کن پیاده شه!»
▪️هنوز با هر نفس میان گریه حضرت را صدا میزدم تا به فریادم برسد که صدای باز شدن درِ ماشین پرده گوشم را لرزاند. مرد از ماشین پیاده شده بود، درِ عقب را باز کرد و مأمور بازرسی سرم فریاد کشید: «بیا پایین!»
▫️با دستان و چشمان بسته، خودم را روی صندلی میکشیدم و زمینِ زیر پایم را نمیدیدم که قدرتی زنجیر دستم را گرفت، با یک تکان بدنم را از ماشین بیرون کشید و ظاهراً همان افسر تفتیش بود که دوباره رو به مرد داعشی تشر زد: «برو سوار شو!»
▪️میشنیدم هنوز زیر لب نفرین میکند و حسرت این غنیمت قیمتی، جان جهنمیاش را به آتش کشیده بود که رو به هممسلکش شعله کشید: «من اگه جا تو بودم این رافضی رو همینجا مثل سگ میکشتم!»
▫️اما ظاهراً حالا هوسم به دل این افسر افتاده بود که در جواب پیشنهاد دیوانهوارش، با لحنی خفه پاسخ داد :«گمشو برگرد فلوجه!»
▪️شاید هم مقام نظامیاش از این پلیس مذهبی بالاتر بود که در برابر فرمانش، داعشی تنها چند لحظه سکوت کرد و از صدای درِ ماشین فهمیدم سوار شده است.
▫️نمیتوانستم سرِ پا بمانم، ساق هر دو پایم به شدت میلرزید و دستانِ بسته به زنجیرم، مقابل بدنم از وحشت به هم میخورد.
▪️دلم میخواست حالا به او التماس کنم تا از خیر زیباییام بگذرد و دیگر نفسی برایم نمانده بود که پارچه را از مقابل چشمانم پایین کشید و تازه هیبت وحشتناکش را دیدم.
▫️سراپا پوشیده در لباسی سیاه و نقاب نظامی سیاهی که فقط دو چشم مشکی و برّاقش پیدا بود و سفیدی چشمانش به کبودی میزد.
▪️پارچه را تا زیر چانهام کشید و با نگاهش دور صورتم میچرخید که چشمانم در هم شکست و مثل کودکی ضجه زدم: «تورو خدا بذار من برم!»
▫️نگاهش از بالای سرم به طرف ماشین کشیده شد و نمیدید فاصلهای با مردن ندارم که با صدایی گرفته دستور داد: «برو عقب!» و خودش به سمت ماشین رفت.
▪️دسته پولی از جیب پیراهنش کشید، از همان پنجره پولها را به سینه داعشی کوبید و مقتدارنه اتمام حجت کرد: «اینم پول کنیزی که ازت خریدم، حالا برگرد فلوجه! نه من چیزی دیدم، نه تو چیزی دیدی!»
▫️و هنوز از خیانت چشمان زشتش میترسید که دوباره اسلحه را روی شقیقهاش فشار داد و با تیزی کلماتش تهدیدش کرد: «میدونی اگه والی فلوجه بفهمه یه دختر رو دزدیدی و بیرون شهر به من فروختی، چه بلایی سرت میاره؟ پس تا وقتی زندهای خفهخون بگیر!» و او دیگر فاتحه به دست آوردن این دختر را خوانده بود که با همه حرصش استارت زد و حرکت کرد تا من با شیطان دیگری تنها بمانم.
▪️در سرخی دلگیر غروب آفتاب و تنهایی این بیابان، تسلیم قدرتش شده و از هجوم گریه نفسم بند آمده بود.
▫️برق چشمان سیاهش در شکاف نقاب نظامی، مثل خنجر به قلبم فرو میرفت و میدید تمام تنم از ترس رعشه گرفته که با دستش فرمان داد حرکت کنم.
▪️مسیر اشاره دستش به سمت بیابان بود و میدانستم حالا او برایم خرابهای دیگر در نظر گرفته که رمق از قدمهایم رفت و همانجا روی زمین زانو زدم...
📖 ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥در کتاب حضرت الیاس که برای ۲۸۰۰ سال پیش است چه پیشبینیهای دقیقی در مورد اسرائیل و فلسطین آمده است
برید حال کنید از اینکه شیعه اید و بیشتر ذوق کنید که تو ایران زندگی میکنید.
#جهاد_تبیین
#وعده_صادق۲
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
امام جواد فرمودن هر کس در روز اول ماه صدقه بده،سلامتی رو تو اون ماه از خداوند خریداری کرده😍
صدقه ی اول ماه رو اول به نیت سلامتی امام زمان ،و بعد به نیت سلامتی خودمون و خانواده هامون بزاریم🥰
ان شاالله ماه ربیع الثانی ماهی پر از خیر وبرکت باشه براتون❤️
🍁6037۶۹۱۶۳۸۷۷۰۸۷۵
(زهرا عزیزخانی)
بعد از واریز اعلام کنید
@madadazshohada
🌸🍃 _با خواندن این سوره ها د ر اول هر ماه قمری بلا را ازخود دور کنید
🌛 ماه محرم👈سوره الرحمن
🌛 ماه صفر 👈سوره الشوری
🌛 ماه ربیع الاول 👈سوره مجادله
🌛ماه ربیع الثانی👈سوره تبارک❤️
🌛ماه جمادی الاول👈سوره مزمل
🌛ماه جمادی الثانی👈سوره النباء
🌛ماه رجب 👈سوره یاسین
🌛ماه شعبان👈سوره صاد
🌛ماه رمضان 👈سوره محمد
🌛ماه شوال👈سوره الفتح
🌛ماه ذی القعده 👈سوره نسا
🌛ماه ذی الحجه👈سوره الحجر
زمان خواندن هریک از سوره ها از زمان ديدن هلال ماه نو تا غروب روز اول ماه
بحار الأنوار جلد ٣ صفحه ٨٠