eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
5.5هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2.6هزار ویدیو
29 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۷ مهر ۱۴۰۱
۱۷ مهر ۱۴۰۱
۱۷ مهر ۱۴۰۱
دوستان نفری یکبار بخونید برای نابودی دشمنان ومنا فقین اسلام
۱۷ مهر ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۷ مهر ۱۴۰۱
داداشم اینجاست میدونی بابای تو و داداش من ، آدمای خیلی خوبن الان تبدیل شدن به فرشته الانم دور همین حرم میچرخن چون فرشتن فقط میشه تو خواب دیدشون🕊 دیگه گریه نکنیا😉 گریه که کنی هم بابایی هم مامانی ناراحت میشن حنانه: یعنی بابایی الان منو میبینه؟😢 -آره ولی شب میاد پیشت که آدم بدا خوابن، دیگه نمیتونن عمه جون رو اذیت کنن حنانه :اوهوم اوهوم ادامه دارد.... کانال مدد از شهدا https://eitaa.com/madadazshohada
۱۷ مهر ۱۴۰۱
هوالمحبوب 🕊رمان قسمت الحمد لله دور حرم خیلی امن بود . با بهار راه میرفتیم و از و دیگه حرف میزدیم -بهار حسین چقدر اینجاها راه رفته بهار : خداروشکر خیلی آروم تر شدی😊 -کاش یه فیلم بود ازش می‌دیدیم 😔 محسن:خانم عطایی فر ببخشید صداتون رو ناخود آگاه شنیدم من یه فیلم از حسین دارم روزی که اومدیم حرم وداع -میشه ببینمش؟ محسن : بله بهار :ببخشید مامان داره منو صدا میکنه -بهار کجا میری عه!😒 بهار نامرد بد بدی منو با آقای چگینی تنها گذاشت.😕😒 محسن : خانم عطائی فر میدونم درست نیست نه مکانش نه اینکه خودم بیان کنم ولی اگه اجازه میدید با خانواده برای امر مزاحمتون بشیم چند دقیقه سکوت کردم بعد گفتم هرچی خانواده بگن ببخشید... وقتی رسیدم پیش بهار صورتم قرمز بود🙈 بهار :خخخ مبارک باشه😁😉 یه مشت زدم به شانه اش و گفتم خیلی نامردی بهار😒 واییی😬😬 گوشیش موند دستم بهار : خخخخخخ ببر بده بهش بدوووووو😀😉😁 -وای نه من روم نمیشه🙈 عصری رفتیم مقبره حجر بن عدی رو دیدیم همون جایی که داعش😡 برای نشان دادن اینکه شجره خبیثه است هتک حرمت کرده😔 اینجا همون جاییه که وقتی هتک حرمت کردن خون هزاران شهید و محب علی به جوش اومد مثل 🌷 که با این اتفاق راهی سوریه شد و ار حرم بی بی زینب دفاع کرد چون خان طومان هنوز کاملا پاکسازی نشده بود ما از دور مقتل عزیزانمان را دیدیم چقدر از فاصله دور جیغ زدم😫 ،گریه کردم😭 ، نوحه خوندم برای عزیزدلم❤️💔😔😭 سفر تمام شد و من حالا خیلی میدونم عزیزدلم چرا دل کند و رفت.. وقتی رسیدیم کارت عروسی عطیه اومد😍😁 ادامه دارد... نام نویسنده؛بانومینودری هوالمحبوب 🕊رمان قسمت 🍀راوی عطیه🍀 روبروی آینه نشسته بودم و به خودم نگاه میکردم.. موهای بلوند شده، لباس عروس صدای گوشی بلند شد سید بود سید:سلام عروس نازم😍 -سلام آقای داماد من کجایی؟عروس خسته شد☺️ سید:نیم ساعت دیگه پیشتم نازگلم کتم رو پوشیدم به یک سال و سه ماه پیش فکر میکردم زمانی که تو خواب ابراهیم هادی منت برد کربلای زمان اباعبدالله اونجا که دیدم بی بی زینب حسین،عباس و علی اکبر رو داد ولی چادرش نداد و محجبه شدم به حال برگشتم و شنلم رو پوشیدم -خانم آرایشگر میشه کمکم کنید چادرم رو سر کنم آرایشگر: حیف نیست این خوشگلی رو بذاری زیر چادر؟ -حیف اینکه به جز شوهرم کس دیگه از این خوشگلی بهره ببره😊 سید که اومد منو با چادر دید سرش رو آورد زیر گوشم و گفت : تمام دنیام رو به پات میمونم😍عاشقتم عطیه که منی دستم رو به دست مرد غیرتمندم دادم و سوار ماشین عروس شدیم -سیدم سید :وای عطیه رحم کن پشت فرمانم به جون خودت رحم کن خانم گلم😁 -خب باشه.. 😬میخواستم بگم بریم پیش شهید میر دوستی و شهید هادی سید:محمد فدای لپ آویزانت بشه چشم خیلی حس خوبی بود با لباس عروس و کت و شلوار دامادی رفتیم پیش شهدا بهترین جای عروسیم اونجا بود که زینب دو تا بلیط کربلا بهمون داد و گفت هدیه از طرف حسین😭😍 یه جایی من میخواستم سرخودانه زندگی کنم ولی شهدا به حرمت دعای مادرم و لقمه حلال مادرم دستم رو گرفتن و هدایتم کردن سید:خانم گلم به خونه خودت خوش اومدی عروس مادرم😍❤️ هوالمحبوب 🕊رمان قسمت دو روز از عروسیمون میگذره.. و امروز قراره به سمت میعادگاه عاشقان "کربلا" پرواز کنیم😍 تو فرودگاه نشسته بودیم چشمم همش به تابلو اعلانات پرواز بود سید: _بیا این آب هویج رو بخور آنقدر زل زدی به اون تابلو میترسم چشمات ضعیف شه😁 -سید پس چرا اعلام نمیشه پرواز😢 سید: خانمم باید یه ۴۵ دقیقه صبر کنی یهو صدای تو سالن انتظار ۱ مسافرین محترم پرواز تهران -نجف لطفا به سالن انتظار ۲ حرکت کنید راه افتادم برم.. یهو سید گفت : _خیلی ممنون که منو همین جا تو فرودگاه تهران جا گذاشتی😐 -ببخشید هول شدم😅 بالاخره سوار هواپیما شدیم تا هواپیما اوج گرفت سید دستم رو گرفت و گفت : عطیه من از پنج سالگی سالی یکی دو بار به لطف خدا اومدم زیارت جدم ولی این بهترین سفرمه.. خدا یه همسر بهم داد که شهدا عطیه اش کردن😊 -منم افتخار میکنم که عروس حضرت زهرا شدم😍 بعد از نیم ساعت در فرودگاه نجف به زمین نشستیم -سید الان باید چیکار کنم سید : _الان هیچی همراه بقیه میریم هتل غسل زیارت میکنیم.. بعد میریم ان شاالله زیارت حضرت امیر علیه السلام دست به دست سید وارد حرم حضرت علی علیه السلام شدم اشکام با هم مسابقه میدن ،😭روبروی صحن طلایی آقا زانوهام رو بغل کردم و گفتم.. فقط شما می تونستید زندگیم و یهو اونقدر عوض کنید😭 سرم رو گذاشتم روی شونه محمد و به نوای مداحی که برای منو خودش میخوند گوش دادم اینجا حرم اول مظلومه عالمه.. مردی که در خیبر شکست.. ولی یک روزی برای از هم نپاشیدن اسلام سکوت کرد.. و انتقام همسر جوا
۱۷ مهر ۱۴۰۱
نش را نگرفت.. از روزی که تغییر کردم میفهمم چقدر سخته برای یه مرد هر روز با قاتل همسر جوانش چشم به چشم بشه.. اونم نه یه مرد عادی یک مرد مثل علی دلم میخواد معتکف این بارگاه بشم ولی نمیشه دو روز از اومدنمون و بودنمون در جوار علی ابن ابیطالب میگذره و من فقط دلم میخواد ساکن این سرزمین الهی باشم به قصد خوردن شام از حرم خارج میشیم که محمد میگه : _عطیه جان فردا باید حداقل به نیت تبرکی هم شده یه چیزایی برا مادر پدرمون خواهرِ حسین ، خانم رضایی بخریم -محمد عاشق این اخلاقتم که هیچوقت اسم نامحرم رو به زبون نمیاری☺️ سید : اینو یادم داد😊 آخرین روز سفرمون بود ، ما امروز چند ساعتی بازار بودیم و بعد از زیارت آخر، به سمت کوفه حرکت کردیم و قراره از اونجا بریم کوفه کوفه رو باید دید ، نمیتوان آن را توصیف کرد، سوار اتوبوس برای کربلا دل و قلبم بی تاب دیدن کربلاست بالاخره وارد کربلا میشویم.. انگار خوابم و منگ😥 ادامه دارد.. هوالمحبوب 🕊رمان قسمت راهی حرم میشویم... و بین الحرمین.. تو بین الحرمین جیغ زدم و گریه کردم😭 من یک بار با ابراهیم هادی اینجا آمدم.. من میدانم در کربلا چه گذشت.. من چادری شدم.. چون دیدم حتی تو اسارت میان گله گرگان تکانی نخورد محمد : عطیه جان عزیزم حواست باشه تو عزاداریات صدات به گوش نخوره😊 دفعه دوم که رفتیم حرم خیلی آرومتر بود محمد : خانمم یه خبر خوب بهت بدم -چی شده ؟😳 محمد : محسن و خواهرِ حسین نامزد شدن.. الانم رفتن مزار شهید دهقان😊 -واااااای خدا عزیزدلم😍 محمد : الان عزیز دلت کی بود؟خواهر حسین یا محسن؟🤔 -عه سید اذیت نکن🙃 "کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود" و اهالی این سرزمین غافل میماندن اگر نبودن ادامه دارد... هوالمحبوب 🕊رمان قسمت 🍀راوی زینب🍀 دو روزی از عروسی عطیه میگذره و امروز دارن میرن کربلا ، دلم بی نهایت هوای رو کرده.😔 لباسام رو عوض میکنم و وارد پذیرایی میشم . رو به مرتضی که داشت با پلی استشن بازی میکرد گفتم : _داداش جون من میاد با آبجیش بره بهشت زهرا؟ سریع از جا میپره میگه آخ جون الان حاضر میشم دستای کوچولوش رو تو دستم میگیرم مرتضی که حالا کمی از دل تنگی های ما برای حسین گمناممون پر کرده روزی که حضرت آقا فرمودن : _اسرائیل تا ۲۵ سال دیگه محو میشه با اون که حساب کتاب بلد نبود با کمک بابا فاصله ولی شهید آزاد سازی قدس مرتضی : آجی گل نمیخوای بخری؟ -یادم نبود بریم بخریم وقتی دستم تو کیفم کردم تا پول حساب کنم مرتضی با یه غرور مردانه گفت: _یه خانم وقتی مرد پیششه دست تو جیبش نمیکنه😇 -الهی من فدای این مرد بشم😍 سر مزار رفتیم از توش نبود.. حتی پلاکش.. ما نمیدونیم پیکر عزیزمون چی شد ..پیکر عزیزِ من تو خاک سوریه موند مثل👇 🕊مجید قربانخانی ، 🕊مرتضی کریمی ، 🕊زکریا شیری ، 🕊الیاس چگینی 🕊محمد بلباسی ، 🕊علی بریری و ده شهید مدافع حرم حال جواب تمام انتظار ها چیه؟ چه میدونن از دل که.. شب عروسیش به جای اینکه از آغوش برادرش بیاد بیرون میاد سر مزار برادرش؟😣 کجان اون جاهلانی که نیمه شب که با گریه وقتی خواب میبینی پیکر عزیزت برگشته بیدار میشی و میبینی همش خواب بوده ؟😭 کجا بودن اون لحظه ای که پیکر تفحص شده علی اصغر شیر دل برگشت؟😭 با صدای مرتضی که با ترس میگه : _آجی خوبی ؟😰 مجبور به دل کندن از مزار خالی برادرم میشم.. و به سمت مزار شهید میردوستی میرم. تنها تسلی دل بی قرارم تو این ۱۴ ماه گمنامی بعد از حدود سه ساعت بر میگردیم خونه که با قیافه خندون مامان بابا رو به رو میشم -چیزی شده؟😕 مامان : خانم چگینی زنگ زده بود برای خواستگاری طبق حرفی که تو حرم خانم حضرت زینب بهم گفتی.. گفتم فردا شب بیان😄 پیش بابا از خجالت آب میشم 🙈 فردا خیلی زود میرسه.. طبق سفارش برادر شهیدم ، همون چادر سفیدی که خودش برام خریده و بدون اینکه خودش برگرده سر میکنم خانواده چگینی راس ساعت ۹ تو خونه ما حاضر بودن. بعد صحبت های دو نفره که تابلو بود همو دوست داریم😅 تا ۲۵ مرداد به موقتی هم در میایم تا اون روز عقد و عروسیمون رو یک حا بگیریم و محسن ۱۶ شهریور اعزام بشه سوریه با مهریه یک جلد کلام الله مجید، یک جفت آینه و شمدان ، ۱۴ سکه بهار آزادی و ۲۵۰ شاخه گل رز هدیه به ۲۵۰ شهید گمنام به مدت ۵ ماه به عقد موقت محسن دراومدم با وارد شدن انگشتر نامزدی تو دستم اطمینان میکنم همه چیز واقعیه💍😍.. ادامه دارد... کانال مدداز شهدا https://eitaa.com/madadazshohada
۱۷ مهر ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۷ مهر ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۸ مهر ۱۴۰۱
💫♥️🍃♥️🍃💫 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 ♥️با توسل به شهدای گمنام و۷۲ شهید کربلا♥️ 🌸شهدای این چله🌸 ۱🌷شهید ابراهیم همت ۲🌷شهیدسید محمد حسین میر دوستی ۳🌷شهید سجاد زبرجدی ۴🌷شهید حسین میر عطایی ۵🌷شهید سید رضا طاهر روز اول👈🏼۱۲ مهر✔ روز دوم👈🏼۱۳ مهر✔ روز سوم👈🏼۱۴ مهر✔ روز چهارم👈🏼۱۵ مهر✔ روز پنجم👈🏼۱۶ مهر✔ روز ششم👈🏼۱۷ مهر✔ روز هفتم👈🏼۱۸ مهر✔ روز هشتم👈🏼۱۹ مهر روز نهم👈🏼 ۲۰ مهر روز دهم👈🏼 ۲۱ مهر روز یازدهم👈🏼۲۲ مهر روز دوازدهم👈🏼۲۳ مهر روز سیزدهم👈🏼۲۴ مهر روز چهاردهم👈🏼۲۵ مهر روز پانزدهم👈🏼۲۶ مهر روز شانزدهم👈🏼۲۷ مهر روز هفدهم👈🏼۲۸ مهر روز هجدهم👈🏼۲۹ مهر روز نوزدهم👈🏼۳۰ مهر روز بیستم👈🏼 ۱ آبان روز بیست ویکم👈🏼۲ آبان روز بیست دوم👈🏼۳ آبان روز بیست وسوم👈🏼۴ آبان روز بیست وچهارم👈🏼۵ آبان روز بیست وپنجم👈🏼۶ آبان روز بیست وششم👈🏼۷ آبان روز بیست وهفتم👈🏼۸ آبان روز بیست وهشتم👈🏼۹ آبان روز بیست ونهم👈🏼۱۰ آبان روز سی ام👈🏼 ۱۱ آبان روز سی ویکم👈🏼۱۲ آبان روز سی دوم👈🏼۱۳ آبان روز سی سوم👈🏼۱۴ آبان روز سی وچهارم👈🏼۱۵ آبان روز سی وپنجم👈🏼۱۶ آبان روز سی وششم👈🏼۱۷ آبان روز سی وهفتم👈🏼۱۸ آبان روز سی وهشتم👈🏼۱۹ آبان روز سی ونهم👈🏼۲۰ آبان روز چهلم👈🏼 ۲۱ آبان 🌼روزتون شهدایی🌼 ❤️هر روز ۱۰۰ صلوات ( یک دور تسبیح برای هر ۵ شهید) 🌼هر روز ، تاریخ می زنیم 🌼 🌷ثواب ختم را به نیابت از شهدا تقدیم می کنیم ب خانم ام البنین سلام الله علیها🌷 ❤️حاجت روا ان شالله❤️ 🌷التماس دعا🌷 💫♥️🍃♥️🍃💫
۱۸ مهر ۱۴۰۱
z: 💫♥️🍃♥️🍃💫 ♥️ 🍃 ♥️ 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 ❤️ختم توسل ب شهدا 🌷شروع ختم : ۱۲ مهر 🌷✅هر روز ۱۰۰ صلوات( یک دور تسبیح برای ۵ تا شهید باهم_ فقط یک دور تسبیح برای ۵ شهید با هم_ نه ۵ دور تسبیح _ 🌷✅حق الناس نیستند ختم ها، نگران حق الناس نباشید ب هیچ وجه 🌷✅اگر یک روز فوت یا فراموش شد، فردا ب جا آورید. 🌷۴۰ روز، برای ۵ شهید تکرار می شود و ثواب ختم فقط ب همین ۵ شهید بزرگوار می رسد. 🌷✅ ان شاالله دراین چله ، چند تا حاجت روایی داشته باشیم 🌷چله سوم و چهارم و ..... هم در پیش داریم. 🌷✅نیازی ب اسم نویسی عزیزان گروه و حضوری زدن در گروه و پی وی من نیست( صرف حضور در گروه کافیست) 🌷ب اندازه ارادتت ب شهدا لینک رو ب اشتراک بزار 🌷اگه احساس دین می کنی ب شهدا ، تا حد توانت یک " یا علی" بگو و لینک رو ب اشتراک بگذار...." یا علی" 🌷مواقعی که دوستان نذر ۴۰ یس و۴۰ زیارت عاشورا ویا......ویا نذر ختم قران دارند ویا حاجت رواشدن ان شاالله میتونن بانی ختم در گروه باشند 🌷✅پس از حضور در گروه، در گروه بمانید تا شروع را اعلام کنم، برنامه و شرایط رو کامل شرح دادم، لطفا ب پی وی من مراجعه نکنید ، صرف حضور در گروه، ب معنای مشارکت در چله است 🌷✅تاریخ شروع را اعلام می کنم. 🌷✅هر روز یادآوری می کنم. 🌷راس همه دعا هامون تعجیل در امر فرج مولامون ان شاالله 🌷✅گروه فقط ویژه بانوان( ورود آقایان ممنوع) 🌷✅برای هر چله، میتوانید یک حاجت در نظر بگیرید یا هزار تا حاجت. 🌷آرامش قلبی دل من ب اینکه، ب هر شهید( یک شهید ثابت) ، چهل روز متوسل بشم. ویا به هر ۵ شهید متوسل بشم 🌷لطفا هر عزیزی حاجت روا شد، حتما حتما ب من اطلاع بده ک در گروه بزارم. 🌷ب اندازه ارادت به شهدا لینک رو منتشر کن🌷 🌷روز های پنج شنبه هر هفته ختم ثابت هدیه به جمیع شهدا وشهدای مدافع حرم واموات دست جمع داریم حالا هر هفته یک ختم یس الرحمن حشر و.... که هر کس دوست داشته باشه میتونه به نیت حاجت ویا به نیت امواتش بانی بشه 🌷در طی این ۴۰ روز مطلب از این ۵ شهید در گروه گذاشته میشه تا شما انس بیشتری با شهدای اون چله داشته باشید 🌷عزیزان برای نزدیکی بیشتر با شهدا وجلب نظر شهدا هر روز با شهدای اون چله انس داشته باشید در اعمال مستحبی تون مثل زیارت و..... ودرعبادت های مستحبی تون شهدا رو شریک کنید در کارهای روزانه مثل پختن غذا آب دادن به گل محبت به عزیزانتون حتی در ثواب دادن یک لیوان آب به عزیزانتون شهدا رو شریک کنید به نیابت از شهدا تمام این اعمال رو هدیه کنید یا به امام اون روز یا به ۱۴ معصوم ع محبت به شهدا دوطرفه است شهدا مدیون هیچ کس نمی مونن اون وقته که معجزه اشو در زندگیتون می بینید ان شاالله 🌷حتما عنایت شهدا به زندگیتون رو برام بفرستید تا من در گروه بزارم وهمه بهره ببرن 🌷به اندازه ارادت به شهدا یک بسم الله .. بگو رو لینک رو منتشر کن تا همه به گروه شهدایی ما ملحق بشن 🌺eitaa.com/madadazshohada
۱۸ مهر ۱۴۰۱