یا مهدی:
#ارسالی_همسنگری
سلام
بسم الله الرحمن الرحیم
من فقط دوتا عنایت از شهید دارم که براتون می گم
اولی جونم و دومی آبرومو نجات داد
توی پایگاه بسیج یک بار یک تهمت بزرگی به من زدند که خیلی به کار های من می خورد دوهفته هیچکس بامن حرف نمی زد بعد دو هفته هم
آنقدر توهین و حرف به من زدند که دیگه روم نشد برم بیرون تو خونه خودمو حبس کردم یه شب اونقدر که ناراحت و افسرده شده بودم پناه بردم به حاج ابراهیم که از سه سال پیشش باهاشون دوست صمیمی بودم خوابم برد ولی ترس داشتم ترس این که حاج همت کمکم نکنه و من دیگه چاره ای نداشته باشم
فرداش ساعت نه و نیم صبح همه ی دوستام اومده بودن دم در خونمون وقتی اومدن تو فهمیدم که پنج نفر از بچه ها خواب حاج ابراهیم رو دیدن که ازمن دفاع کرده
از اون به بعد هر چند وقت یکبار با دوستام می ریم سر مزارشون
دومین باری که سر مزار ایشون بودم به طرز باور نکردنی من رو از مرگ حتمی نجات دادند
من برای بار دوم از شهر مقدس قم به محضر این شهید بزرگ وار رفتم
که نا گاهان یک موتور که در آهر معلوم شد مست بودند با سرعت به طرف من آمد من هم حواسم نبود
ناگهان لیز خوردم با آنکه آنجا لیز نبود و روی مزار شهید افتادم موتوری هم کمی آن ور تر افتاد
و این طور من از صدمه و شاید مرگ نجات پیدا کردم.
http://eitaa.com/madadazshohada
#ارسالی_همسنگری
زمانیکه ۱۴ساله بودم
حتی عکس حاج همت هم ندیده بودم
اون زمان سال ۷۳ بود هنوز مثل الان فضای مجازی که نبود
البته سالشو دقیق خاطرم نیست
ولی یادمه محرم بود...مادرم بیمارشده بودن ...من به شهدا ارادات داشتم ودارم..حالشون خیلی بد بود بستری بودن ..خون دماغ شدید میشدن وفشارشون بالا میرفت اصلا یک هفته بود خون دماغشون قطع نمیشد..پزشکا دیگه هیچ راهی واسه درمانشون پیدا نمیکردن...یادمه یه شب قبل از تاسوعا بود حجله حضرت قاسم تو هیات داشتیم رفتم کلی گریه وزاری ..عصرشم رفته بودم سر مزار شهید دفاع مقدس...خلاصه کلی درد دل با حضرت قاسم وشهدا کردم که مادرم از شما میخوام...شب تاسوعا تو عالم خواب دیدم ..یکی منو بیدار میکنه واسه زیارت عاشورا..چند باری صدا زدن من بیدار شدم ..زیارت عاشورا خوندن واسم منم گوش دادم..گفتم شما کی هستی ..گفت مگه از شهدا نخواسته بودید مادرتون شفابدن😢 ...گفتم اره ولی شما رو نمیشناسم..یه لقمه نون وپنیر بود یا نون وماست خاطرم نیست به من دادن گفتن ببرید واسه مادرتون ان شالله عاشورا برمیگردن خونه😔...گفتم حالا بگید شما کی هستید گفتن من #ابراهیم_همت هستم ..یه روزی میهمان شهرمون میشید حتما زیارتم بیاید خوشحال میشم☺️...راستش واقعا روز عاشورا مادرم خوب شدن وکلا بیماریشون از بین رفت ..تا الان اون بیمازی سراغشون نیومده الحمدالله...ومن با کمال ناباوری از شهر شیراز میهمان شهرشهید همت شدم😭 و۱۵ ساله به سبب ازدواج اینجا زندگی میکنم🌹
🖤
@madadazshohada