eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
7.8هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
30 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن تبلیغات در مدداز شهدا https://eitaa.com/joinchat/3693085358Ce30425eed9
مشاهده در ایتا
دانلود
920K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷معلم باغبان باغ عشق است 🌷معلم قافله سالارعشق است. 🌷روز معلم رو به معلمان و اساتید کانال مدداز شهدا تبریک و تهنیت عرض می کنیم.🙏 🌸بهترین هاقسمت تک‌تک لحظه های زندگیتون @madadazshohada
🕯 معلمی که اندیشیدن را به دیگران می‌آموخت... ♦️ استاد سکینه از زنان نابغه دوره مشروطه است، حافظه ای عجیب داشت، هر چه در زندگی شنیده و خوانده بود را تا پایان عمر از بر بود. اهل کسب معرفت بود و گاه کار تدریس به دختران و زنان شهر را بر عهده داشت. نیروی بیان و نطق زیبایی داشت و در مجالس زنانه بزرگ بخوبی سخنرانی می‌کرد. شجاع و پردل و قوی بود، بطوری که زور پسر نوجوان ورزشکارش در مقابل دستان قوی مادر کم می‌آورد! مهمترین حرفه او، تسلط عجیبش بر طب سنتی بود، زنان بیمار بسیاری را بصورت رایگان طبابت می‌کرد. و ... ♦️ اما ما او را طور دیگری میشناسیم، با آنکه شاید حتی نامش را هم ندانیم! بانو سکینه فرزندی را در دامان خود پرورش داد، که کمتر کسی است که با او و آثارش آشنا نباشد. ♦️مادرِ استادی که به حق، بزرگ آموزگار دوران ماست و سالروز شهادتش، روز معلم نامیده شده است. 🔷 شیخ مرتضی اگر استاد مطهری بزرگ شد، اثر تربیت چنین مادری است. بطوری که از استاد نقل است که «من فکر کردن را از مادرم آموختم». ┈┈••✾••┈┈ " مادر است که فرهنگ و معرفت و تمدن و ویژگی‌های اخلاقیِ یک قوم و جامعه را با جسم خود، با روح خود، با خُلق خود و با رفتارِ خود، دانسته و ندانسته به فرزند منتقل می‌کند. همه تحت تأثیر مادران هستند. آن‌که بهشتی می‌شود، پایه‌ی بهشتی شدنش از مادر است؛ که «الجنة تحت اقدام الأمهات»." مقام معظم رهبری ۱۳۸۴/۰۵/۰۵ ┈┈••✾••┈┈ ✨روز معلم بر همه مادران که اولین و مهمترین آموزگار فرزندانشان هستند، مبارک♥️ 🌸@madadazshohada
😍 بر با سابقه‌ترین معلم انقلاب؛ که بازنشستگی برای او معنا ندارد مبارک💐
💔 در ماه‌های آخر ایشان هر ماه می‌گفت "فیش حقوقی من را بگیر و بیاور" چند مرتبه اول فیش را که به ایشان می‌دادم با اصرار مبلغ دویست تومان به من می‌داد و می‌گفت این پول برگه و فیش است گفتم شما هنوز شاغل هستید در مدرسه این حق شماست. ولی او اصرار میکرد ماه های بعدی دیگر اصراری در نگرفتن پول نمی‌کردم، می‌گفتم می‌دانم تا مبلغش را ندهد نمی‌گیرد. شاید دویست تومان دردی را دوا نمی‌کرد و فیش حقوقی و کپی آن پنجاه تومان هم نمی شد اما درسی که او را با این مبلغ می‌داد بسیار ارزشمند بود... از این موارد که در نظر بعضی‌ها ساده می‌آید بسیار مشاهده کردم اما اوج صمیمیت و دوست داشتن او را هنگامی حس می‌کردم که در دوران بستری بودن ایشان هر روز دانش آموزان سراغ شان را می‌گرفتند و ایشان می‌گفتن "سلام من را به بچه ها برسان" اما در روز تشییع جنازه این عزیز وقتی تابوت را در میدان مرکزی بر روی جایگاه گذاشتن من شاهد لحظاتی بودم که فقط قابل مشاهده است و شاید گفتن آن تأثیر دیدن را نداشته باشد کودکانی که دست بر تابوت گذاشته بودند و گریه امانشان نمی‌داد... و این نشانه زندگی بود. راوی: محمد صابری/همکار https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
🤍شهید ابراهیم هادی مدتی در جنوب شهر معلم بود مدیر مدرسه اش میگفت آقا ابراهیم از جیب خودش پول میداد به یکی از شاگردان تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنیر بگیرد. چون آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه های منطقه محروم هستند و اکثرا سر کلاس گرسنه هستند و بچه گرسنه هم درس را نمیفهمد. 🔸 ابراهیم هادی نه تنها معلم ؛ بلکه الگوی اخلاق و رفتار بچه ها بود                                            🕊 🌸 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4 ╰═━⊰🍃💚🌺💚🍃⊱━═
💔 ابراهیم وقتی معلم بود... ارديبهشت سال 1359 بود. دبير ورزش دبيرستان شهدا بودم. در كنار مدرسه ما دبيرستان ابوريحان بود. ابراهيم هم آن‌جا معلم ورزش بود. رفته بودم به ديدنش. كلی با هم صحبت كرديم. شيفته مرام و اخلاق ابراهيم شدم. آخر وقت بود. گفت: تك به تك واليبال بزنيم!؟ ‌خنده‌ام گرفت. من با تيم ملي واليبال به مسابقات جهاني رفته بودم. خودم را صاحب سبك مي‌دانستم. حالا اين آقا ميخواست...! گفتم باشــه. توي دلم گفتم: ضعيف بازي ميكنم تا ضايع نشه! سرويس اول را زد. آن‌قدر محكم بود كه نتوانستم بگيرم! دومي، سومي و... رنگ چهره‌ام پريده بود. جلوي دانش‌آموزان كم آوردم! ضرب دست عجيبي داشت. گرفتن سرويس‌ها واقعاً مشكل بود. دورتادور زمين را بچه‌‌ها گرفته بودند. نگاهي به من كرد. اين بار آهســته زد. امتيــاز اول را گرفتم. امتياز بعدي و بعدي و... . مي‌خواست ضايع نشم. عمداً توپ‌ها را خراب مي‌كرد! رســيدم به ابراهيم. بازي دو به دو شد و آبروی من حفظ شد! توپ را انداختم كه سرويس بزند. توپ را در دســتش گرفت. آمد بزند که صدائي آمد. الله اكبر... ندای اذان ظهر بود. تـوپ را روي زمين گذاشــت. رو به قبله ايســتاد و بلندبلند اذان گفت. در فضاي دبيرستان صدايش پيچيد. بچه‌ها رفتند. عده‌اي براي وضو، عده‌اي هم براي خانه. او مشــغول نماز شــد. همان‌جا داخل حياط. بچه‌ها پشت ســرش ايستادند. جماعتي شد داخل حياط. همه به او اقتدا كرديم. نماز كه تمام شـد برگشت به سمت من. دست داد و گفت: آقا رضا رقابت وقتي زيباست كه با رفاقت باشد¹. راوی: سردار ورزشكار، رضا هوريار قبل از انقلاب به همراه تيم واليبال ناشنوايان به مسابقات جهاني رفت و قهرمان شد (هرچند ناشنوا نبود!) رضا در كربلای پنج به ياران شهيدش پيوست. 📚 سلام بر ابراهیم https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
🌷شهید جهاد مغنیه: ما امروز اینجا آمده ایم تا به دشمن صهیونیستی بگوییم: اگر خونی را ریختی، این خونها، جوی هایی می شود در مسیر قدس و فلسطین. 🔹۱۲ اردیبهشت، سالروز ولادت شهید جهاد مغنیه 🇵🇸