eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
5.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
28 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 روح‌الله در ابتدا راننده آمبولانس سپاه بود و مدتی بعد در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین علیه‌السلام تهران قبول شد. سال ۱۳۸۵ به عنوان افسر سپاه پاسداران آموزش دید و خدمتش را در تیپ نیروی مخصوص ۱۱۰ سلمان‌فارسی شروع کرد. بعد از مدتی به عنوان مسئول تحلیلی برنامه‌ در عملیات بود و سپس سمت جانشین گردان میرجاوه را به عهده‌ گرفت. از آنجا هم فرمانده گردان ۴۰۹ حمزه سیدالشهدا علیه‌السلام شد. دو سال بعد در همین کسوت فرماندهی گردان به شهادت رسید. بیست‌و یکم فروردین سال ۱۳۹۶ مصادف با شب ولادت امام علی علیه‌السلام و روز پدر بود که خبر شهادتش را آوردند. 🕯 @madadazshohada
🇮🇷 شرح شهادت از زبان آقای «امین عالی» برادر شهید🎤 @madadazshohada آن روز برادرم به عنوان فرمانده گردان بخش کورین( از توابع شهرستان زاهدان) به همراه نیروهایش در حال انجام مأموریت و تأمین امنیت بودند که به خودرویی مشکوک می‌شوند و دستور ایست و بازرسی می‌دهند و از افراد داخل خودرو که بعد‌ها مشخص شد از اشرار معروف منطقه بودند تقاضای مدارک شناسایی می‌کنند. ناگهان دو شرور به طرف برادرم شلیک می‌کنند و او را به سختی مجروح می‌کنند. کمی بعد هم روح‌الله، بر اثر جراحات وارده به شهادت می‌رسد. روح‌الله متأهل بود و دو فرزند به نام‌های «محمدعرفان» و «محمدسبحان» دارد که در زمان شهادتش یکی هفت ساله و دیگری چهار ساله بود. روح‌الله به مادرمان می‌گفت: «من لیاقت شهادت را ندارم ولی شما را به صبر حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) قسم می‌دهم که اگر لایق شدم و به شهادت رسیدم، افتخار کنید. گریه نکنید و دشمن ما را شاد نکنید.» بعد از شهادتش یک شب، مادرم خیلی بی‌تابی کرد. روح‌الله به خوابش آمد و گفت: «مامان جای من خوب است گریه نکن! اگر ببینم با رفتنم ناراحتی اذیت می‌شوم! من جایم خوب است.» 🕯 @madadazshohada
🇮🇷 سرکار خانم «ناهید عالی» همسر شهید «روح‌الله عالی»، @madadazshohada زمانی‌که آقا روح‌الله به خواستگاری من آمد، با وجود اینکه جوان بسیار بااخلاق و خوش‌سیرتی بود اما من مردد بودم که چه جوابی به او بدهم! شبی به خانم حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها، متوسل شدم. نمازشان را خواندم و سر بر سجده گذاشتم. داشتم گریه می‌کردم که در همان حال خوابم برد. در عالم خواب دیدم شخصی نورانی به‌طرف من می‌آید. اولش ایشان را نشناختم؛ ولی وقتی جلوتر آمدند شناختمشان. مولا امیرالمومنین امام علی علیه‌السلام بودند! ایشان با مهربانی آمدند کنارم و فرمودند: «چرا اینقدر گریه می‌کنی دخترم؟! مگر کسی که دوستش داری قد بلند نیست؟ مگر سبزه‌رو نیست؟ مگر محاسن ندارد؟» گفتم: «چرا خودش است و همه این‌ها را دارد.» گفتند: «پس خوب‌ است؛ من دارم به تو می‌گویم که خوب است؛ پس دیگر این‌قدر گریه نکن! ولی یک چیزی را به تو بگویم! شما فقط ۷سال باهم زندگی خواهید کرد!» من گفتم: «طول زندگی مهم نیست! مهم کیفیت زندگیست.» ایشان هم حرف مرا تأیید کردند. از خواب بیدار شدم‌. با قلبی آرام و مطمئن و فوق‌العاده خوشحال، جواب مثبتم را به مادرم اعلام کردم. ما باهم ازدواج کردیم. من بعداً خوابم را برای آقاروح‌الله تعریف کردم که براساس این خواب شما را انتخاب کرده‌ام و کس دیگری ضمانت شما را کرده است... اما بعد از ازدواج، کلا خواب از یادم رفت که مولایم امیرالمؤمنین به من گفته بودند: «شما فقط ۷سال باهم زندگی می‌کنید!» البته که این هم، از حکمت خدا بود که یادم برود؛ وگرنه قطعا زندگی برایم سخت می‌شد؛ و دائم در حساب و کتاب بودم که ۳ سال دیگر مانده، ۲سال دیگر مانده و این موضوع از شیرینی زندگی من و آقا روح‌الله می‌کاست. من و آقا روح‌الله ۸فروردین ۸۹ باهم ازدواج کردیم و در ۲۱ فروردین ۹۶ او شهید شد. شبی که خبر شهادتش را به‌من دادند در همان حالی که گریه و شیون می‌کردم با خودم گفتم: «خدایا!چه قدر زود روح اللهِ مرا پیش خودت بردی؛ مگر ما چند سال باهم زندگی کردیم؟!» مثل دیوانه‌ها شروع کردم به حساب کردن! از ۸۹ شمردم تا رسیدم به ۹۶. به عدد ۷ رسیدم! آن لحظه بود که یاد خواب افتادم و گفتم: «ای خدا! مولا علی به‌من گفته بودند شما فقط ۷سال باهم زندگی می‌کنید» آنجا بود که ناله‌ای سر دادم و از حال رفتم. مولا امیرالمؤمنین، خودش آقا روح‌الله را با تاییدیه خودش به من داد و در شب میلادش و در روز پدر، او را از من گرفت و به مهمانی خودش برد. آقا روح‌الله هم ارادت خاصی به «امام علی» علیه‌السلام داشت. مثل ایشان دستگیر فقرا بود و دست و پا بخیری‌اش شهره خاص و عام. ذکر لب‌هایش «یاعلی» بود. هر کاری می‌خواست بکند «یاعلی» می‌گفت. خداحافظی‌اش «یاعلی» بود. آخرش هم، مولا علی علیه‌السلام، دستش را گرفت. 🕯 @madadazshohada @madadazshohada