eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
5.3هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
28 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ✍ وقت برگشتن برخلاف موقع آمدن ، همه خانوادگی برمی گشتند. مأموریت ها تمام شده بود. اما آقا نوید از قبل به من گفته بود که چون نیاز به نیرو وجود دارد، ده روزی بیشتر می ماند. من باید تنها برمیگشتم و آقا نوید از این قضیه کلافه بود. بعد از شهادتش خانم یکی از دوستانش برایم گفت که آقا نوید به همسرش گفته بود: «خانمت رو تنها راهی نکن ، خودت حتماً برو همراهش، من خیلی اذیت شدم!» من با یک پرواز مطمئن قرار بود برگردم پیش خانواده ام و همسرم این قدر نگران بود. شما که بین آن همه قاتل نامحرم .. بگذریم. فدای صبر و خانمی شما. قرار بود آقا نوید ده روز بعد از برگشتن من بیاید. اما این ده روز هی بیشتر می شد. معمولاً هر روز از سوریه تماس می گرفت. از یک کار نیمه تمام حرف می زد کر می کرده و میگفت دعا کنید این کار که جور شود دیگر برمی گردم. می گفت برای حاجت برکت وجاء من به حضرت رقیه متوسل بشوید. ما هم برایش ختم برداشته بودیم و دعا می کردیم . نمی دانستیم کار نیمه تمامی که می گوید، راضی کردن فرماندهان و شرکت در عملیاتی است که قرار است از حلب به بوکمال بروند. همان روزها من خواب دیدم که من ا نوید با هم رفتیم حرم حضرت رقیه، ولی من را گذاشت کنار ضریح و خودش عقب عقب با احترام رفت. طوری که انگار من را سپرده باشد به حضرت رقیه. ولی من آن موقع اصلا حال ماه های قبل را نداشتم. اصلا به شهادت آقا نوید فکر توی حیاط حرم و حرف می زدیم. سروصدای بازی بچه ها را که دورتادور حیاط کوچک حرم خانم رقیه می دویدند و بازی می کردند، می شنیدیم و لذت می بریم. هیچکس کاری به کار شیطنتهای این بچه ها نداشت. انگار اصلا حرم حضرت رقیه متعلق به بچه ها بود. نمی کردم . نمی دانم چرا! نشانه ها را می دیدم، اما متوجه نبودم. حتی روز عید غدیر که مادر و خواهر آقا نوید برایم عیدی آورده بودند، وقتی عکس هدیه را برای آقا نوید فرستادم خیلی انجام بدم.» 💯~ادامه‌دارد...همراهمون‌باشید😉 📗/