گفتند #شهیـد گمنامہ،
پلاڪ هم نداشت،
اصلا هیـچ نشونه ای نداشت؛
امیـدوار بودم روے زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه…
نوشته بود :
"اگر براے خـداست ، بگذار گمنـام بمـانـم”
🖤@madadazshohada
💢با بچه های گردان رفیق بود .
گردان خطشکن هم اقناعش نمیکرد . شوق و علاقه عجیبی به شهادت داشت،میگفت من باید نفر اول ورود به خاک عراق باشم.
زمانی که عملیات والفجر ۸ بحث انتخاب رزمندگان غواص شد ،از گردان خط شکن با التماس و تمنا جداشد و به گردان غواصی پیوست.
.غواصی خیلی سخت و مشکل بود .باید چند ماه آموزش های مخصوص غواصی را میدید، توی سرمای شب های آذر و بهمن در آبهای سرد آن هم نه با آب جاری ، آب راکدی که از کوههای بلند گتوند لرستان و ریزش برف ها جمع شده بود.
شب و روز باید در آب می بودند.
به یکی از رفقای صمیمی و هم اصرار کرد که همراهش به گردان غواصی برود. به اعتراف خودش می گوید :«دوست داشتم همراه عبدالله بروم اما دل و جرأت او را نداشتم و حالا بعد از سالها افسوس میخورم که چرا همراه عبدالله نرفتم.
#شهید عبدالله بهالدینی🌹
💠 اصرار برای دیدن آقای خامنهای💠
فریاد میزد: «آقای رییس جمهور! آقای خامنهای! من باید شما را ببینم»
حضرتآقا پرسیدند: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟»
«حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل کوبیده اومده اینجا و با شما کار واجب داره».
حضرتآقا عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرده و میفرمایند: «بگو پسرم. چه خواهشی؟»
شهید بالازاده میگوید: آقا! خواهش میکنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند!
حضرتآقا میفرمایند:چرا پسرم؟
🌷 شهید بالازاده به یک باره بغضش ترکیده و سرش را پایین انداخته و با کلماتی بریده بریده میگوید: «آقا جان! حضرت قاسم (ع) 13 ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم 13 سالهام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمیدهد به جبهه بروم هر چه التماسش میکنم, میگوید 13 سالهها را نمیفرستیم, اگر رفتن 13 سالهها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا میخوانند؟»
حضرت آقا دستشان را دوباره روی شانه شهید بالازاده گذاشته و میفرمایند: «پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است»شهید بالازاده هیچ چیز نمیگوید، فقط گریه میکند و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش میرسد.
🌿 حضرتآقا شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش میگیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و میفرمایند: «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ملکوتی (امام جمعه وقت تبریز)تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است, هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش, بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل, نتیجه را هم به من بگویید»
🌹 حضرتآقا خم شده صورت خیس از اشک شهید بالازاده را بوسیده و میفرمایند: «ما را دعا کن, پسرم درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان»
#شهید مرحمت بالازاده....شهداشرمنده ایم......خوشابه سعادتتون.....می شه شفیع ماجامانده هابشید😢😢
شب جمعه است و دلم
در پی یک برگ برات
السلام حضرت ارباب
قتیل العبرات...💔
✨ #السلام_علیک_یااباعبدالله✨
هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند.
شهدا هم او را نزد حضرت اباعبدالله الحسین (ع) یاد می کنند.
✅ #شهید مهدی زین الدین
شهدا را یاد کنیم ولو با یک #صلوات🌹
@madadazshohada
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی جالب از خانه ی#شهید😊
مهمان های سر زده ایی که قبل از حضرت آقا به خانه رسیدند....
#شهید_محمد_حسین_حدادیان
گفتند #شهیـد گمنامہ،
پلاڪ هم نداشت،
اصلا هیـچ نشونه ای نداشت؛
امیـدوار بودم روے زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه…
نوشته بود :
"اگر براے خـداست ، بگذار گمنـام بمـانـم”
🖤@madadazshohada
شب جمعه است و دلم
در پی یک برگ برات
السلام حضرت ارباب
قتیل العبرات...💔
✨ #السلام_علیک_یااباعبدالله✨
هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند.
شهدا هم او را نزد حضرت اباعبدالله الحسین (ع) یاد می کنند.
✅ #شهید مهدی زین الدین
شهدا را یاد کنیم ولو با یک #صلوات🌹
@madadazshohada
گفتند #شهیـد گمنامہ،
پلاڪ هم نداشت،
اصلا هیـچ نشونه ای نداشت؛
امیـدوار بودم روے زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه…
نوشته بود :
"اگر براے خـداست ، بگذار گمنـام بمـانـم”
🖤@madadazshohada
مادر در خواب پسر شهیدش را میبیندپسر به او میگوید:
توی بهشت جام خیلی خوبه...چی میخوای برات بفرستم؟
مادر میگوید:
چیزی نمیخوام؛ فقط جلسه قرآن که میرم، همه قرآن میخونن و من نمیتونم بخونم خجالت میکشم...
میدونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون!!🥀
پسر میگوید:
نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون!
.بعد از نماز یاد حرف پسرش میافتد!
قرآن را بر میدارد و شروع میکند به خواندن...
خبر میپیچد!
پسر دیگرش، این را به عنوان کرامت شهید، محضر آیت الله نوری همدانی مطرح میکند و از ایشان میخواهد مادرش را امتحان کنند...
حضرت آیتالله نوری همدانی نزد مادر شهید میروند!
قرآنی را به او میدهند که بخواند!
به راحتی همه جای قرآن را میخواند؛
اما بعضی جاها را نه!
میفرمایند: «قرآن خودتان رو بردارید و بخوانید!»
مادر شهید شروع میکند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط
آیت الله نوری با گریه، چادر مادر #شهید را میبوسند و میفرمایند:
«جاهایی که نمیتوانستند بخوانند متن غیر از #قرآن قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم.»✨
شهید #کاظم_نجفی_رستگار
@madadazshohada
#توصیه مهم شهید مدافع حرم به #زنان و #مردان ایران اسلامی
💠در بخشی از وصیتنامه #شهید حججی آمده است:
💠از همهی خواهران عزیزم و از همهی زنان امت رسولالله میخواهم روز به روز حجاب خود را تقویت کنند، مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند، مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود؛ مبادا چادر را کنار بگذارید... همیشه الگوی خود را حضرت زهرا(س) و زنان اهل بیت قرار دهید.
💠از همهی مردان امت رسولالله میخواهم فریب فرهنگ و مدهای غربی را نخورید؛ همواره علی بن ابی طالب امیرالمومنین را الگو و پیشوای خود قرار دهید و از شهداء درس بگیرید.
💠خودتان را برای ظهور امام زمان روحی لکالفدا و جنگ با کفار به خصوس اسرائیل آماده کنید که آن روز نزدیک است. همیشه برای خدا بنده باشید که اگر این چنین شد بدانید عاقبت همه شما به خیر ختم میشود.
شهید مدافع حرم
#محسن_حججی
شب جمعه است و دلم
در پی یک برگ برات
السلام حضرت ارباب
قتیل العبرات...
✨ #السلام_علیک_یااباعبدالله✨
هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند.
شهدا هم او را نزد حضرت اباعبدالله الحسین (ع) یاد می کنند.
✅ #شهید مهدی زین الدین
شهدا را یاد کنیم ولو با یک #صلوات🌹
@madadazshohada
گفتند #شهیـد گمنامہ،
پلاڪ هم نداشت،
اصلا هیـچ نشونه ای نداشت؛
امیـدوار بودم روے زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه…
نوشته بود :
"اگر براے خـداست ، بگذار گمنـام بمـانـم”
🖤@madadazshohada
گفتند #شهیـد گمنامہ،
پلاڪ هم نداشت،
اصلا هیـچ نشونه ای نداشت؛
امیـدوار بودم روے زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه…
نوشته بود :
"اگر براے خـداست ، بگذار گمنـام بمـانـم”
🖤@madadazshohada
یادت هست یک بار روی همین تخت خوابیده بودی و خیره شده بودی به عکس های شهدای بالای سرت.آمدم بالای سرت ایستادم و با ناراحتی گفتم:
﴿نوید تو می دونی اگه بری سوریه و#شهید بشی چه بلایی سر مامان و بابا میاد؟میدونی بدون تو نمی تونن زندگی کنن؟﴾
فقط خندیدی و هیچ حرفی نزدی.
از دنیای ما جدا شده بودی.
نوید سال های قبل نبودی.
مثل ما که بعد از رفتن تو آدم های قبل نشدیم.
ما زندگی کردن بدون تو را بلد نبودیم اصلا.
هرکدام هرکاری داشتیم اول از همه اسم تو می آمد روی زبانمان.
وسیله ای توی خانه ام خراب می شد.
اولین نفر به تو زنگ می زدم.
تصادف که می کردم همین طور.
اصلا خودت رانندگی یادم دادی.
می نشستی کنار دستم و خودت را می زدی به خواب که من مجبور شوم بدون تکیه کردن به تو ماشین را برانم.بعد همین که می خواستم بزنم به در و دیوار و ماشین های اطراف چشم هایت را باز می کردی و نجاتمان می دادی.
﴿برشـی از کتـاب#شـهیـدنویدصفری﴾
به روایت خواهـر شهید
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
امروز چشمم افتاد به وصیت #شهید #محمد_معماریان که روی آب تبرکی رسیده از مادرش افتاد؛
« آخرین پیام من به شما این است ؛ که هیچ وقت راهی جز راه الله و شهادت و خدا گونه شدن نپذیرید »
ما هر لحظه در معرض همین دو راهی هستیم ، خدا یا غیر ؟!
برای خدا قدم برداشتی ؟ برای خدا قلم برداشتی ؟ برای خدا کار کردی ؟ یا برای غیر
شهید حاج قاسم می گفت نمی شد جلسه ای برگزار شود و احمد ( شهید احمد کاظمی ) ابتدای آن نگوید ؛ « آیا این جلسه برای خدا برگزار شده است ؟»
خدایا ما را برای خودت مصرف کن از اراده ی من خارج است ، تو اراده کن که من خرج غیر از تو نشوم
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
ا﷽ا 🌿'
بـٰا شُھَدٰا صُحبَٺ ڪنیدْ . .
آنھا صِدایِ شُمـٰا ࢪٰا بہ خوبـے میشِنَوَندْ
وَ بَرایِتـٰان دُعـٰا مۍڪُنَنْد ((:
دوستـے بـٰا شُھَدٰا دوطَرَفہ اَسٺ ♥️'!
یه دعوتنامه از #شهید گمنام داری رفیق😊
مطمئن باشید دعوت شما بی حکمت و بی دلیل
نیست شما طلبیده شدین به کانال #شهید_گمنام
رفیق تو دعوت شده ی آقا ابراهیم هستی✉️💎
@madadazshohada
شهید محمد باقر مؤمنی راد؛ شهیدی که امام حسین برایش پیام فرستاد!
نزدیک اذان صبح در خواب، از امام حسین (ع) یک پیام شفاهی دریافت کرده بود و یک پیام کتبی.
پیام شفاهی، وعده ملاقات امام حسین (ع) بود و در نامه حضرت نوشته بود:
چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا میخوانی.
وقتی بیدار شد حال بارانی داشت. چند شب بعد هـم شهید شد. امام حسین (ع) آمده بود دنبالش...
راوی: حاج علی سیفی
کتاب خط عاشقی ۱، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم ۱۳۹۵، ص ۴۷
#شهید
@madadazshohada
شهید مهدی زین الدین:
هر کس شهدا را شب جمعه یاد کند، شهدا او را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند
شادی روح شهدا
الفاتحة مع الصلوات
#شب_جمعه
#شهید
@madadazshohada
✍ #یاد_خوبان
🍂 روحالله به خانمها خیلی احترام میگذاشت و در حالی که نگاهش همیشه به زمین بود، سعی میکرد محترمانه برخورد کند.
🍃یکبار باهم کنار خیابون نشسته بودیم یک خانمی اومد آدرس پرسید.
من همونطوری که نشسته بودم جواب اون خانم رو دادم.
🍂 وقتی که رفت روحالله با ناراحتی نگاهم کرد و گفت:
وقتی خانمی میخواد باهات صحبت کنه قشنگ مودب بلند شو وایستا، سرت و بنداز پایین جوابش رو بده.
از ادب دورِ نشسته جوابش رو دادی!
🍃نصیحتهاش به جا بود برای همین به جان و دل آدم مینشست.
خاطره: یکی از رفقای شهید
@madadazshohada
#شهید #روح_الله_قربانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
🌺 مدد از شهدا 🌺
رمان جذاب، عاشقانه و شهدایی ❣ #قلبم_برای_تو ✍قسمت ۳۱ و ۳۲ _باشه عزیزم...مشکلی نیست..فقط آدرسش رو
🕊👣🕊👣🕊❣🕊👣🕊👣🕊👣🕊رمان جذاب، عاشقانه و شهدایی
❣ #قلبم_برای_تو
✍قسمت ۳۳ و ۳۴
+آره...گفتن که میلاد یهویی رفته ترکیه و زنگ زده و گفته اگه پلیس سراغش رو گرفت ما چیزی نگیم و خبری ندیم و نگیم کجاست...پرسیدم پس مریم چی؟!
میگفت میلاد گفت شاید قسمت اینجوری بوده... شاید خواست خدا بود که قبل عقد و رسمی شدن بفهمم...
_پسره ی بی غیرت...
+عصمت خانم خیلی گریه میکرد...میگفت اصلا روی دیدن شما رو نداره...و نمیدونه چی جوابتونو بده...به خاطر همین نیومدن بیمارستان.
_یعنی به این راحتی زد زیر همه چیز؟؟ به نظر منم خواست خدا بود که دخترم رو دست این بی غیرت ندم...
صدای زهرا و مامانم رو شنیدم.
اصلا باورم نمیشد...
یعنی به این راحتیها از من گذشت...
یعنی همه حرفاش دروغ بود؟؟
اشکام داشت در میومد ولی نمیخواستم مامانم بفهمه و حالش بدتر بشه...قلبم درد شدیدی گرفت و یهو ضربانم افتاد و فقط میشنیدم زهرا و مامانم دارن داد میزنن و دکتر رو صدا میکنن....
چشام رو باز کردم و دیدم تو قسمت مراقبتهای ویژه هستم و بهم کلی دستگاه وصله...یکم ترسیده بودم که مامانم از پشت شیشه دید بیدار شدم و اروم اومد تو اتاق.
-دخترم خوبی؟!
_سلام مامان...چی شده؟! من کجام؟!
-هیچی دخترم..یکم ضربانت افتاد دکترا گفتن به مراقبت بیشتری نیاز داری... نگران نباش.
_مامان؟!
-جانم؟!
_خیلی دوستت دارم...
🍃از زبان مادر مریم:🍃
دکتر وارد اتاق شد و مریم رو معاینه کرد...
خیلی استرس داشتم...دستام یخ یخ بود و از شدت نگرانی میلرزید و تسبیح رو به زور تو دستام گرفته بودم...
بعد از اینکه دکتر معاینه کرد باهاش از اتاق خارج شدم...که بهم گفت پشت سرش بیام و با هم وارد اتاق پزشکان شدیم...
_آقای دکتر وضع دخترم چجوریه؟!
+چرا رنگتون پریده خانم؟!
_چیزی نیست از نگرانیه.
+شما باید سعی کنید قوی باشید تا دخترتونم شما رو ببینه و روحیه
بگیره نه اینکه یه لشکر شکست خورده ببینه...
_آقای دکتر هرچی شده به من بگید... اینطوری بدتر دق میکنم...
+مادرم باید بگم فقط دعا کنید برای دخترتون یه مورد پیوندی پیدا بشه و تازه اون موقع میشه گفت چه مقدار امید هست...
_پیوند؟!
+بله...متاسفانه ضربان قلب دخترتون خیلی نامنظم شده و عضله قلب ضعیف شده... انگار که یه شک عصبی بهشون وارد شده... فعلا با دستگاه نگهشون میداریم ولی این پروسه نمیتونه زیاد طول بکشه... فقط دعا کنید...مرگ و زندگی دست خداست...ما فقط وسیله ایم...
_یا خدااا...
🍃از زبان مریم:🍃
گریههای مامانم بیشتر شده بود و از گریههاش میفهمیدم که اوضاعم
بدتر شده و هرچی از مامانم میپرسیدم من چمه جوابم رو نمیداد.
دیگه خسته شده بودم از این مریضی...
تمام بدنم بی حس شده بود و درد میکرد... حتی دیگه پرستارها اجازه نمیدادن که بشینم و نماز بخونم و با هربار شنیدن اذان یه غم عظیمی تو دلم مینشست...
" خدا جون...اینقدر بد بودم که توفیق نمازخوندن هم ازم گرفتی؟ "
روی تخت بیکار بودم و خاطرات این یکسال تو ذهنم مرور میشد...
خاطرات شلمچه...
خاطرات راهیان نور...
خلطرات دانشگاه...
خاطرات اون پسر که #درکش_نکردم...
خاطرات #نقش_بازی_کردنهای میلاد...
خاطرات کلاس های دانشگاه...
خاطرات خل بازیها با زهرا...
باورم نمیشد این منم که افتادم یه گوشه ی تخت....روزها همینطوری میگذشت و تغییر تو وضعم ظاهر نمیشد...
یه روز زهرا پیشم بود ،
و با هم داشتیم حرف میزدیم.از کلاسها برام تعریف میکرد...بازم حال اون پسر رو ازش گرفتم که دیدش یا نه؟؟
_نه مریم...تو دانشگاه دیگه ندیدمش... نمیدونم کجاست...
+حتما سرش جای دیگه گرم شده.
_ولی ای کاش میتونستم قبل مردنم ازش #حلالیت بطلبم.
+زبونتو گاز بگیر دختر این چه حرفیه...خوب میشی باهم میریم عذرخواهی میکنی دیگه...
_فعلا که هر روز دارم بدتر میشم.
+امیدت به خدا باشه...
در حال حرف زدن بودیم که مامانم با گریه اومد تو اتاق...اما معلوم بود گریش از ناراحتی نیست...
_چی شده مامان...
-خدایا شکرت...
_چی شده ...
-ای خدااااا...شکرت...
_مامان میگی یا نه ؟! قلبم اومد تو دهنم...
-دخترم خدا جوابمونو داد.الان دکترت گفت یه مورد پیوندی پیدا شده که کارت اهدای عضو داشت و گروه خونشم بهت میخوره ...
زهرا هم از شدت خوشحالی داشت پر در میاورد...ولی من میترسیدم از فکر این که قراره بدنم شکافته بشه...
باید #وصیتم رو میکردم...شاید دیگه بیرون نیام از اون اتاق...
🍃از زبان سهیل:🍃
شب آخر اردو بود و خبردار شدیم فردا قراره از مرز شلمچه #شهید بیارن..از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم..
نفهمیدم چجوری......
👣ادامه دارد....
✍ نویسنده؛ سیدمهدی بنی هاشمی
💖 کانال مدداز شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
شهید مهدی زین الدین:
هر کس شهدا را شب جمعه یاد کند، شهدا او را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند
شادی روح شهدا
الفاتحة مع الصلوات
#شب_جمعه
#شهید
@madadazshohada
هوا تاریک روشن بود، راه افتادم در میانه ارتفاع به پست امداد رسیدم
دیدم چند مجروح را آماده کردند تا هلیکوپتر بیاید.
حاج رسول استوار هم زخمی بودند. بین ایشان و همرزمش بگو مگو بود.
ایستادم ببینم ماجرا چیست. متوجه شدم امدادگران میخواهند حاج استوار را اول بفرستند ولی او به شدت مخالفت میکرد و میگفت اول بسیجیها و پاسدار وظیفهها را بفرستند،میگفت: اگر دوباره هلیکوپتر آمد من میروم.
من به راه خودم ادامه دادم، بعد که پیگیر شدم گفتند هلیکوپتر برای بار دوم نیامد .
یکی از رزمنده ها بعدها به من گفت همین نرفتن باعث شد که زخم حاج استوار عفونت شدید کند. که این چندمین بار بود که حاج استوار زخمی شده بود.
عجیب اینجاست که این سردار عزیز هیچ پرونده جانبازی در هیچ جا ندارد و هرگز برای کمیسیون تعیین درصد جانبازی به جایی مراجعه نکرده بود.
#شهید حاج رسول استوار محمودآبادی
#شهدای_فارس
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
💠کربلا که بودیم ، میثم 3-4 ساعت با اشک و ناله از خدا طلب شهادت کرد. برای خیلی از بچه ها قابل هضم نبود که در این زمان هم کسی طلب #شهادت کند چرا که جنگی در کار نیست.
اما میثم همان جا امضا نامه شهادت خود را گرفته بود.یک سال نگذشت که شهید شد!!
💠فرمانده میثم می گفت:
اکثر روزهای تابستان در حین خدمت، روزه دار بود.
دوست میثم می گفت:
میثم به جای افراد متأهل نگبانی می داد تا آن ها شب را در کنار خانوادهایشان سپری کنند. درحین سربازی با اخلاق خوب خود، امر به معروف و نهی از منکرمی کرد. تعدای از سرباز ها به او علاقمند شدند و تحت تأثیر تبلیغات میثم، شروع به نماز خواندن کردند.
#شهید میثم ملکمی شیرازی
#شهدای_فارس
#سالروزشهادت
@madadazshohada
#آدرسےقبل_شهــادت
توےسنگــر با او و چند تای دیگه از بچه ها نشسته بودیم .😊
یکی از بچـه های #بسیجـی وارد شد.
پانزده – شانزده ساله به نظر میرسید.
مثل بقیه جوانترها شیــفته فرهاد شده بود و نشــانی منزل او را میخواست.☺️
فرهاد مکــثی کـرد و سرش را بالا آورد و گفت :
- شما لطــف دارین ! ما در خدمتــتون هستیــم . خیابــونای #شیرازو بلدی؟
- بلـــــــــه...
- سوار ماشـــین که شدی میگی #دارالرحمة ، قبرستون جدید . . . صدای خنده بچه ها جوان را گــیج کرده بود.😂
فرهــاد #پیـشانــی جوان را بوسید و گفــت:
بنــویس ڪاکو ... برای مزاح بود ... بنویــس :✍
دارالرحمة ، قطعـــه #شهدا ، ردیف ... ، پلاک ... بسیجی جوان رفت.
روزها گذشت . بچه ها یکی یکی شهید شدند . اکبر رفت ، حسین رفت ، فرهاد هم رفت ... جنازه او را از سردشت آوردند و شوق و شورش را به آرامگاه ابدی اش در دارالرحمة سپــردند.
وقتــے به شـــوق #زیارت مزار او به راه افــتادم ، یڪ نفر زودتر از من به آنجا رسیده بود ، هــمان بسیجی جوان #نشانے را درست آمده بود.😭
#شهید فرهاد شــاهچراغی
#شهدای_شیراز
#ﺳﺎﻟﺮﻭﺯﺷﻬﺎﺩﺕ 🌷
@madadazshohada
امروز سالگرد شهادت شهید سعید شاهدی ،
فاتحه ای هدیه کنیم به روح این شهید عزیز❤
#شهید
#شهید_سعید_شاهدی
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆 حتما ببینید👆
🔷سخنان قابل تأمل خانم فروغ نجفی مادر شهید علی قوچانی که خواب فرزند شهید را دیده است .
#شهید
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
🌹پاسداری که همزمان با حاج قاسم در پایتخت یمن به شهادت رسید
🔸درست در ساعت اولیه بامداد ۱۳دی ۹۸ همان دقایقی که شهید حاج قاسم سلیمانی توسط دولت جنایتکار آمریکا در فرودگاه بغداد ترور شد ایران اسلامی شهیدی دیگر را در پهنه سرزمین مقاومت تقدیم ملت کرد. پاسدار شهید مصطفی میرزایی در عملیات ترور ناموفق سردار عبدالرضا شهلایی در شهر صعده یمن بر اثر اصابت موشک های امریکا به شهادت رسید.
#شهید_مصطفی_محمد_میرزایی نیروی سپاه قدس بود اما یک محله او را خطاط ماهر، باربر صلواتی و اوستاکار با انصاف می دانستند. کسی خبر نداشت او امین حاج قاسم و مهندس مختل کردن سیستم ارتباطی گروهک های تکفیری است. او پیش از یمن در جبهه های عراق و سوریه حضور فعال داشت.
🔸براساس بیانیه وزارت امور خارجه آمریکا، شب ۳ ژانویه ۲۰۲۰، ارتش آمریکا پس از ترور سردار سلیمانی در بغداد، عملیات ترور سردار شهلایی را از طریق هواپیمای بدون سرنشین اجرا کرد و با هدف قرار دادن محل استقرار سردار شهلایی در صنعاء یمن، نتوانست او را بکشد، اما منجر به شهادت مصطفی محمدمیرزایی شد. این "پاسدار بدون مرز اولین #شهید ایرانی در یمن" است.
اللهمعجللولیکالفرج
#شهید مدافع حرمی که ۸ یتیم را سرپرستی میکرد ...
کارمند کمیته امداد توضیح داده بود که ۲ خانواده و ۳ یتیم تحت پوشش و حمایت مالی #علی آقا بودند.
یعنی #علی مجموعاً ۸ یتیم را سرپرستی میکرده.
تازه بعد از یک عمر زندگی با #علی فهمیدم که درآمدهایش را کجا خرج می کرده و من که مادرش بودم نفهمیدم علی چه کار میکرد!
یک خیّر به تمام معنا
#پدر_شهید مدافع حرم #علی_امرایی میگوید پس از #شهادت فرزندم کمکم متوجه کارهای خیر او شدیم و حتی فهمیدم سرپرستی چند کودک را برعهده داشته و از او به عنوان «کمسنترین خیّر» تقدیر شدهبود.
#سبک_زندگی
شادی روح پاکش #صلوات🌹
شهید مهدی زین الدین:
هر کس شهدا را شب جمعه یاد کند، شهدا او را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند
شادی روح شهدا
الفاتحة مع الصلوات
#شب_جمعه
#شهید
@madadazshohada
شهید مهدی زین الدین:
هر کس شهدا را شب جمعه یاد کند، شهدا او را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند
شادی روح شهدا
الفاتحة مع الصلوات
#شب_جمعه
#شهید
@madadazshohada