سـ🍁ـلام
روزتون پراز خیر و برکت 🍁
🗓 امروز جمعه
☀️ ۶ مهر ١۴٠۳ ه. ش
🌙 ۲۳ ربیع الاول ١۴۴۶ ه.ق
🌲 ۲۷ سپتامبر ٢٠٢۴ ميلادی
🍁🍂@madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهدی جان (عج) 💚
🌼ای زیباترین فصل
فصل ظهور تو 🌸
🍁پاییز هم آمد
برگها بر سرم باریدند🍂
اما تو باز نیامدی
🥀ای غائب از نظر!
🍁پاییز را با ظهور تو
💗دوست تر می دارم
اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلَیَّکَ الْفَرَج 🌼
🌸🍃@madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📸شوخی یکی از شهدا با حاج قاسم: بیا از ما عکس بگیر!😅
📺 #خنده_حلال
#⃣ #دفاع_مقدس
#⃣ #شهید_سلیمانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
50.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ خاطرهای زیبا و شنیدنی از مرگ و بازگشت یکی از اساتید حوزوی...
👤 حجه الاسلام قرائتی
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 عجب دنیای برعکسی شده!
🔹 این خانم در نیویورک آمریکا در برابر رئیس جمهور ایران که از عناصر جنبش کشف حجاب حمایت ضمنی کرده، در جلسه ایرانیان با پزشکیان، دفاع جانانهای از حجاب کرد و جمعیت حاضر هم تشویقش کردند.
🔸 درود بر این بانوی بزرگوار...
وقتی درونت پاک باشد،
خدا چهرهات را گیرا میکند
این گیرایی از زیبایی و جوانی نیست
این گیرایی از نور ایمانی است که در ظاهر نمایان میشود..
#شهیدمحمدرضادهقانامیری...🌷🕊
💚 کانال مدداز شهدا
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت شنیدنی اولین خادم زن ایرانی حرم حضرت عباس (ع) از بازدید سرزده حاج قاسم ...
حتما بشنویم.
به یاد #حاج_قاسم قدم برداریم ...
🌱 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا
و #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی_صلوات 🌱
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ🌸
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
روایت دختر شهید👇
پدرم ۸سال جبهه بود وحمله ۱۶ به شهادت رسید پدرم شغل آزاد داشت.ودارای ۵ دختر ویک پسر وحتی گاهی با پسرش جبهه بود فوقالعاده معتمد مسجد ومحل بود باتقوا ویک بسیجی ساده وبا اخلاص همسایه صمیمی حاج حسین یکتا .
زندگی ساده درقم محله خاکفرج فرزندانش خوب تربیت کرد اکثرا فرهنگی ومحجبه هستند اهل تهجد .نماز اول وقت در جبهه ها می گفتن پرچم دار روحیه به جوانان میدهد تولشگر علی ابن ابیطالب بود
39.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شبهای کربلای پنج
شبهای قدر انقلاب اسلامی بود
و شهدای آن عملیات شبزندهدارانی بودند
که با خون خود قرآن به سر گرفتند
و سرنوشت این کشور را
از سر نوشتند!
.
سلام عکس پدرم درکنار این شهدامیباشد حوصله کنید تا آخر ببینید ممنون اجرتون باشهدا
پدرم در بین شهدا خیلی غریب.
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴
*خب دوستان*
*امشب*
*مهمان 💕 شهید حاج حسین باقری💕بودیم
*هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام*
*در هیاهوی محشر*
*فراموشمون نکنید*
* براد رشهید*
⚘
بسماللهالرحمنالرحیم
✍️ رمان #سپر_سرخ
#قسمت_اول
◽از پنجره اتاق نسیم خوش رایحه بهاری نوازشم میکرد تا بیخبر از خاطرهای که بنا بود حالم را پریشان کند، خستگی یک شب طولانی را خمیازه بکشم.
مثل هر روز به نیت شفای همۀ بیمارانی که دیشب تا صبح مراقبشان بودم، سوره حمدی خواندم و سبک و سرحال از جا بلند شدم.
▪روپوش سفید پرستاریام را در کمد مرتب کردم، مانتوی بلند یشمی رنگم را پوشیدم و روسریام را محکم پیچیدم که کسی به در اتاق زد.
ساعت ۷ صبح بود، آرزو کردم در این ساعتِ تعویض شیفت، بیمار جدیدی نیاورده باشند و بتوانم زودتر به خانه بروم که در چهارچوب درِ اتاق، قد بلندش پیدا شد.
◽برای شیفت صبح آمده بود و خیال میکرد هر چه پیراهن و شلوارش تنگتر باشد، جذابتر میشود و خبر نداشت فقط حالم را بیشتر به هم میزند که با لبخندی کریه، کرشمه کرد: «صبح بخیر آمال!»
نمیدانست وقتی با آن خط باریک ریش و سبیل، صدایش را نازک میکند و اسم کوچکم را صدا میزند چه احساس بدی پیدا میکنم که به اجبارِ رابطه همکاری، تنها پاسخ سلامش را دادم و او دوباره زبان ریخت: «شیفت دیشب چطور بود؟»
▪نمیخواستم مستقیم نگاهش کنم که اگر میکردم همین خشم چشمانم برای بستن دهانش کافی بود و میدانستم زیبایی صورتم زبانش را درازتر میکند که نگاهم را به زمین فرو بردم و یک جمله گفتم: «گزارش مریضا رو نوشتم.»
دیگر منتظر پاسخش نماندم، کیفم را از کمد بیرون کشیدم و از کنارش رد شدم که دوباره با صدای زشتش گوشم را گزید: «چرا انقدر عصبی هستی آمال؟»
◽روی پاشنه پا به سمتش چرخیدم و باید زبانش را کوتاه میکردم که صدایم را بلند کردم: «کی به تو اجازه داده اسم منو ببری؟»
با لبهای پهن و چشمان ریز و سیاهش نیشخندی نشانم داد و خویشتنداری دخترانهام را به تمسخر گرفت: «همین کارا رو میکنی که هیچکس نمیاد سمتت! داعش هم انقدر سخت نمیگرفت که تو میگیری!»
◾عصبانیت طوری در استخوانهایم دوید که سرانگشتانم برای زدن کشیدهای به دهانش راست شد و با همان دستم، دسته کیفم را چنگ زدم تا خشمم خالی شود.
این جوانک تازه از آمریکا برگشته کجا داعش را دیده بود و چه میدانست چه بر سر اعصاب و روان ما آمده است؟ آنچه من دیده و کشیده بودم برای کشتن هر دختری کافی بود و بهخدا به این سادگیها قابل گفتن نبود که در حماقتش رهایش کردم و از اتاق بیرون رفتم.
◽میشنیدم همچنان به ریشخندم گرفته و دیگر نمیفهمیدم چه میگوید که حالا فقط چشمان کشیده و نگاه نگران آن جوان ایرانی را میدیدم.
او به گمانش با آوردن نام داعش به تمسخرم گرفته و با همین یک جمله کاری با دلم کرده بود که دوباره خمار خیال او، خانه خاطراتم زیر و رو شده بود.
◾از بیمارستان خارج شدم و از آنهمه شور و نشاط این صبح بهاری تنها صحنه آن شب شیدایی پیش چشمانم مانده بود که قدمهایم را روی زمین میکشیدم و دوباره حسرت حضورش را میخوردم.
از اولین و آخرین دیدارمان سه سال گذشته بود و هنوز جای خالیاش روی شیشه احساسم ناخن میکشید که موبایلم زنگ خورد.
◽گاهی اوقات تنها رؤیا مرهم درد دوری میشود که کودکانه آرزو کردم او پشت خط باشد و تیر خیالبافیام به سنگ خورد که صدای نورالهدی در گوشم نشست.
مثل همیشه با آرامش و مهربانی صحبت میکرد و حالا هیجانی زیر صدایش پیدا بود که بیمقدمه پرسید: «آمال میای بریم ایران؟»
◾کنار خیابان منتظر تاکسی ایستادم و حس کردم سر به سرم میگذارد که بیحوصله پاسخ دادم: «تازه شیفتم تموم شده، خستهام!»
بیریاتر از آنی بود که دلگیر حرفم شود، دوباره به شیرینی خندید و شوخی کرد: «خب منم همین الان از شیفت برگشتم خونه! ببینم مگه همیشه دوست نداشتی محبت اون پسره رو جبران کنی؟ اگه میخوای کاری کنی الان وقتشه!»
◽نگاهم به نقطهای نامعلوم در انتهای خیابان خیره ماند و باور نمیکردم درست در همان لحظاتی که پریشان او شده بودم، نامش را از زبان نورالهدی بشنوم که به لکنت افتادم: «چطور؟»
طوری دست و پای دلم را گم کرده بودم که نورالهدی هم حس کرد و سر به سرم گذاشت: «یعنی اگه اون باشه، میای؟»
◾حس میکردم دلم را به بازی گرفته و اینهمه تکرار خاطراتش حالم را به هم ریخته بود که کلافه شدم: «من چی کار به اون دارم!»
رنجشم را از لحنم حس کرد، عطر خنده از صدایش پرید و ساده صحبت کرد: «ابومهدی داره نیروهای حشدالشعبی رو برای کمک به سیل خوزستان میبره ایران.»
◽ذهنم هنوز درگیر نگاه مهربان آن جوان بود و برای فهم هر کلمه به زحمت افتاده بودم تا بلاخره حرف آخر را زد: «گروههای امدادی حشدالشعبی هم دارن باهاشون میرن. منم با ابوزینب میرم برا کارای درمانی، تو نمیای؟»
◾ از همان شبی که مقابل چشمانم رفت، دلم پیش غیرتش جا مانده و با این دلی که دیگر دست من نبود، کجا میتوانستم بروم؟...
✍#فاطمه_ولی_نژاد
#ادامه_دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 بمباران دیوانه وار ضاحیه بیروت!
صهیونیستها در این حمله از ده بمب سنگرشکن استفاده کرده است
تاکنون دستکم ۴ ساختمان با خاک یکسان شده است
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
🔴 رسانه لبنانی نزدیک به حزب الله:
لن يصلوا للأمين العام ولو جنّدوا الإنس والجنّ.. بعيدون بعيدون بعيدون جدًا عن ذلك
آنها حتی اگر انس و جن را به خدمت بگیرند به دبیرکل نمی رسند.. خیلی خیلی دور از آن.
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
این سکوت ها دیوانه کننده است...
خدایا این سید وذریه حضرت زهرا رو حفظ کن
صهیونیستها به دنبال ترور سید حسن نصرالله عزیز هستند
احمقها هنوز نمیدونند که جبهه حق قائم به فرد نیست
دیگه گذشت اون زمانی که فرمانده یک مجموعه رو میزدن ، کل مجموعه از هم میپاشید
قطعا حزب الله روز به روز قدرتمندتر خواهد شد
در ضمن سید حسن نصرالله ان شاءالله در مسجدالاقصی نماز خواهد خواند ، شک نکنید
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
احمقها فکر کردن که نور خدا رو میشه با فوت کردن خاموش کرد
خداوند اراده فرموده که مستضعفین آقای عالم باشند
قطعا اراده الهی فوق اراده هاست
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
همراهان گرامی؛
جهت پیروزی جبهه مقاومت و سلامتی سید مقاومت در ختم صلوات زیر شرکت فرمایید.
khatmesalawat.ir/100745
@madadazshohada