eitaa logo
متن روضه و اشعار ویژه مداحان
1.5هزار دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آسمان، خورشید را سمت تو مایل کرده است وحی، حق آورده است و ردّ باطل کرده است عده ای را محضِ تاییدِ تو قابل کرده است بد به حالِ آنکه در عشق تو دل دل کرده است خوش قد و بالا و شیرین ایستادی بر جحاز از تو خرماخیز شد تا به ابد شهر حجاز آیه نازل شد! تمام برکه را دریا گرفت شانه هایت در کنار شانه هایش جا گرفت هجده ذی ٱلحجّه بود و جانشینی پا گرفت دستِ پیغمبر(ص) فقط دست تو را بالا گرفت گفت: «أکملتُ لکُم»! دین با علی(ع) شد مستدام شد غدیرخم برای امّتم ختم کلام رونمایی کرد از قران و بسم ٱلله گفت آیه هایت را برای روشنیِ راه گفت گرچه اوصافِ تو را در خطبه ای کوتاه گفت پس همان اندازه را در شأن تو دلخواه گفت مستند کردن کنار برکه کار شیعه شد جملهٔ «مَن کُنتُ مَولا» اعتبار شیعه شد گفت تبریک و به وجد آمد خدا در محضرت بر زمین انداخت تا موسی عصا در محضرت دشت شد یکباره مروه تا صفا در محضرت جبرئیل آورد میکائیل را در محضرت با تواضع، پیش تو زانو زد آمد سر به زیر تا که رزق هر دو عالم را بگیرد از غدیر شاه والا بودی و تاج خلافت بر سرت محضِ دیده-بوسی آمد عالمی دور و برت حضرت عالیِ اعلا، وارثِ پیغمبرت شد «قسیم ٱلنار و ٱلجنه» جمال محشرت تا قیامت نیست همشأنِ تو هر خار و خسی نیست در حدّ أمیرٱلمؤمنین جز تو کسی کعبه ام تو، حج من تو، أشهدَم تو، یاعلی(ع) نَه صد و ده بار! ذکرم دم به دم تو، یاعلی(ع) سائلت من هستم و صاحب-کرم تو، یاعلی(ع) مسلکم تو، مدرکم تو، مذهبم تو، یاعلی(ع) عینِ حقّی! صاحبِ امروز و فردایم تویی غم ندارم در صف محشر که مولایم تویی بوترابی و زمین با تو تیمّم می کند چشم می چرخوانی و کعبه تبسم میکند قلعهٔ خیبر ولیکن دست و پا گم میکند زیرِ دست و ‌پایِ تو مرحب تظلّم می کند جاذبه با دافعه، جنگاوری، لطف و کرم از همینجا شد گمانم ذوٱلفقارِ تو دو دم هجده ذی ٱلحجّه و شد وعدگاهِ من نجف صبحگاه و ظهرگاه و شامگاهِ من نجف سمتِ هر بیراهه نه! یکراست، راهِ من نجف شاهِ مردانی علی(ع)! دربارِ شاهِ من نجف آمدم با پایِ دل! آنجا که محضِ پای بوس اولیا و انبیا در محضرت کرده جلوس قطره ای ناچیزم و توصیفِ دریا مشکل است صحبت از شأن تو «یا عالیِ أعلیٰ» مشکل است «هل أتیٰ» می خوانمت! تفسیر «أسرا» مشکل است پایِ «یا مَولایْ-مولایِ» تو نجوا مشکل است خطبه خواندی! خواندم از هر سطرِ شقشقیّه ات از تو حق آغاز شد پیوست در ذریّه ات!
دوباره عاشقان عید غدیر است پیامی از سوی حی قدیر است علی بر خلق این عالم امیر است ولایش هدیه از حی مبین است فقط حیدر امیرالمومنین است علی نور خداوند مبین است علی حامی ختم المرسلین است علی روشن ضمیر و مه جبین است علی گلواژه ی قرآن و دین است گل گلزار دین و حیدر است او عزیز و هستی پیغمبر است او زلطف حق شفیع محشراست او علی هم اولین ، هم آخرین است علی نور خدای حی یکتاست علی همسنگرو حامی طاهاست علی نور دل اهل تولاست علی خورشید در روی زمین است علی ازخلق این عالم گسسته است علی دل را به ذات حق ببسته است ولایش در دل از روز الست است علی نور دل اهل یقین است علی حامی قرآن و شریعت علی دارای انواع فضیلت علی در سینه ها نور بصیرت علی دست خدا در آستین است علی گلخانه ی دین را گلاب است علی بر قلب ما چون آفتاب است علی نامش دعای مستجاب است جهان با نام او خلدِ برین است علی هدیه بود از حی سبحان علی تفسیر هر آیات قرآن همه ذره، علی خورشید تابان علی در بحرِ دین دُرِ ثَمین است علی بر شیعیان یارو حبیب است علی سر منشاء صبر و شکیب است علی بر درد این عالم طبیب است علی حصن حصین ،حبل المتین است علی زیبایی باغ بهشت است علی تعیین خطِ سرنوشت است ولای او عجین با سرنوشت است ولایش در دل اهل یقین است علی با شیعیانش رستگار است علی بر کل هستی اعتبار است علی نامش مدال افتخار است درون سینه عشقش آتشین است علی معنی قرآن مجید است علی در نزد خالق رو سپید است علی بر قفلِ مشکل‌ها کلید است علی معنی فجر و یاوسین است علی در این جهان شاه ولایت علیِ مرتضی شمس هدایت علی دارد به هر شیعه عنایت تمام عمر، ذکر ما همین است علی را حی یکتا می شناسد پس از او ،شخصِ طاها می‌شناسد که جانِ خویش، زهرا می شناسد به انگشت رسالت او نگین است علی بر خلق عالم شهریاراست علی حامی دین با ذوالفقار است علی ثابت قدم هم استواراست هرآنکه دشمن اوشد لعین است فدای چهره ی تابان حیدر همه عالم بود مهمان حیدر همه شرمنده ی احسان حیدر شفیع ما به روز واپسین است علی مرتضی در انتظارم کنی یاری مرا در احتضارم کسی را جز تو و خالق ندارم دم آخر ندای من چنین است: .
انبیا مکتب نشین درس تفسیر علی شور بر پا می کند در جنگ تدبیر علی باز غوغا می کند هوهوی شمشیر علی خیل ابن عَبدُوَدها شد زمینگیر علی جان عالم نذر تو ای تک یل دلدل سوار "لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار" جبرییل آمد کنارت چهره ای تابان گرفت حال میکاییل با دیدار تو سامان گرفت قلب اسرافیل با تو نوری از ایمان گرفت پای تو جان داد عزراییل و از نو جان گرفت ذکر لب هایم شده شب تا سحر دیوانه وار "لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار" سحر شیطان در میان سینه ها باطل شده نعمت نور ولایت شامل هر دل شده آیه ی "الیوم اَکمَلتُ لَکُم"نازل شده دین حق با بودن حب علی کامل شده در غدیر خم نوای شیعیان شد آشکار "لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار" باده های اشک هستیم و اسیر خُم شدیم تشنه ی فیضیم و هر شب هم مسیر خُم شدیم روز پیمان آمده پیمانه گیر خُم شدیم شیعیان ساقی روز غدیر خُم شدیم برلب ما یکصد و ده مرتبه با افتخار "لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار" از همان روز ازل از "لوکَشَف"بخشیده ای با نگاهی به وجود من شرف بخشیده ای گوهری تابان به اعماق صدف بخشیده ای خواب دیدم که به من "دُرِّ نجف"بخشیده ای شورشیرین تمام عاشقانه سر به دار "لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار" نام تو می آید و روحم هوایی می شود یاعلی می گویم و جانم خدایی می شود گوشه چشمی کن دل ما کیمیایی می شود باتو آجرهای ایوان هم طلایی می شود خیر و برکت می رسد از چشم هایت بیشمار "لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار" رو به درگاهت قنوتی از دعا آورده ام بر سر سجاده بغض بی صدا آورده ام هرکجا رفتم فقط نام تو را آورده ام من سلامی محضر تو از رضا آورده ام شیعه ی ایرانی ام دلبسته ی عشق تو یار "لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار" یاعلی در سینه ام شوق زیاد اربعین می برد هوش از سر من باز یاد اربعین ازدحام و موکب و زوار و جاده...اربعین از نجف تا کربلا پای پیاده اربعین آخرش جان می دهم در سایه ی این انتظار "لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار" ذکر یا حیدر شده ذکر لبان ما همه شافع تنهایی ما در میان محکمه افضل الاذکار بانوی دو عالم فاطمه نام مولایم علی پیچیده بین علقمه شد رجزهای ابوفاضل میان کارزار "لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار" لطف تو بوده اگر با روضه همدم می شوم در حسینیه دوباره مات پرچم می شوم ذره ذره از تو لبریز از خودم کم می شوم تو بگو که مُحرم ماه محرّم می شوم روضه های تو برای ما شده دارالقرار "لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار" سر جدا شد حدّاقل پیکری مانده هنوز گوشه ی گودال جسم پرپری مانده هنوز همگی رفتند اما مادری مانده هنوز پیش زهرا تکه های حنجری مانده هنوز ناله از دل می زند زهرا درون نیزه زار "لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار"
این کیست که بالاتر از او دستِ کسی نیست این کیست که جز دامنِ او دسترسی نیست این کیست که در سِیطَره اش بود و نبود است عالم سَرِ این سفره به غیـر از قفسی نیست این کیست که حتی همه ی هولِ قیامت در پیشِ تجلّیِ ظهورش قَبَسی نیست این کیست که در هولِ هراس آورِ محشر جز سایه ی او هیچ کجا دادرَسی نیست این کیست که یک عُمر نبی گفت و ستودش بالاتر از این دستِ خدا دستِ کسی نیست صد جام به شُکرانه ی این باده شکستیم تا هست علی تا به اَبَد باده پرستیم خورشید اگر آب کند پا به سَرَش را جبریل اگر فرش کند بال و پَرَش را اَفلاک اگر خاک شود یا که غباری از پایِ تو گر سُرمه کِشَد چشم تَرَش را شب پُر کند از پولک و مهتاب و ستاره دامانِ تو را تا که ببیند سحرش را اینها همه هیچ اند در آنجا که خداوند رو کرده به شکل تو تمامِ هنرش را نام تو چه دارد که به هنگام رَجَزها از هیبتِ آن شیر دریده جگرش را ای شاهِ سواران نظری کُن به پیاده حالا که خدا دست اُخُوَت به تو داده آرامش طوفانیِ گیسویِ تو عشق است طوفانِ تماشاییِ اَبرویِ تو عشق است با آتشِ هر ضربه یِ دستِ تو خدا گفت تیغی بزن ای مرد که هوهویِ تو عشق است بر تیغه ی شمشیرِ تو حَک کرده خداوند بر پهنه یِ هر معرکه بازویِ تو عشق است خورشید طلوع می کند از کُنجِ حریمَت یعنی که در این خاک فقط کویِ تو عشق است سجاده ام از جنسِ غبارِ قدمِ توست این قبله که داریم فرا رویِ تو عشق است سر تا به قدم هرچه که داریم فدایت عشق است اگر سر بِدَوانیم به پایت هر شعر که در عرش خدا گفت علی بود هر شور که در خلقتِ ما گفت علی بود سوگند به شبهایِ تماشاییِ مکه نامی که محمد به حرا گفت علی بود وِردی که به هنگامِ قنوتش به لبش داشت ذکری که نبی وقتِ دعا گفت علی بود آن نغمه که در کوچکی ام مادرم آموخت با کودکِ اُفتاده زِ پا گفت علی بود لالاییِ ما بود همین نام که هرشب با زمزمه و گریه ی ما گفت علی بود تا لحظه یِ مرگم لبم از نام تو گویاست یا حضرتِ حیدر تپشِ سینه ی زهراست
خدا می‌خواست بنویسد که بسم الله یعنی چه! صراط المستقیمش چیست آیا؟ راه یعنی چه؟ بفهماند به مهر و ماه اصلا ماه یعنی چه! به شاهان جهان گوید مراد از شاه یعنی چه؟ خدا از خود نوشت و در دلش منظور دیگر بود که وجه الله و عین الله و بسم الله حیدر بود خدا می‌خواست در خلقت علی نقش آفرین باشد علی یک نسخه از ذات خودش روی زمین باشد خدا می‌خواست از اول که تا آخر چنین باشد فقط حیدر فقط حیدر امیرالمومنین باشد از اول تا همان آخر همین را گفت پیغمبر امیر اصلا به جز حیدر ندارد معنی دیگر خدا با خلق حیدر جلوه‌ی خود را نشان داده پس از آن یاعلی گفته به آدم روح و جان داده طنین یا علی‌هایش عوالم را تکان داده علی گفته‌است و آرامش به جان این جهان داده به آدم گفت برخیزد ز جایش یاعلی گوید و یادش داد هر شب در دعایش یاعلی گوید علی را حاکم ملک سلیمانی خود کرده دلش را مخزن اسرار پنهانی خود کرده نجف را تکیه‌گاه عرش رحمانی خود کرده و این ایوان طلا را وقف مهمانی خود کرده هر آن‌کس که نجف رفته‌است مهمان خداوند است بپرس از من دلیلش را: علی جان خداوند است علی دروازه‌ی علم نبی، دروازه‌ی قرآن علی راز همان اعجاز بی‌اندازه‌ی قرآن علی متن کلام‌الله در شیرازه‌ی قرآن کلامش مو نمی‌زد با کلام تازه‌ی قرآن من از نهج‌البلاغه شرح قرآن را درآوردم از ارکان نمازش روح ایمان را درآوردم علی معمار این جان و علی معیار ایمان و علی سالار انسان و علی سردار میدان و علی اذکار عرفان و علی اسرار قرآن و علی انوار تابان و علی تکرار یزدان و ... همه این‌ها علی هست و علی تنها همین‌ها نیست علی اندازه‌ی فهم زمان‌ها و زمین‌ها نیست خدا از اول ایجاد تا حالا علی گفته فقط در وصف حیدر "لا فتی الا علی" گفته "سلونی" را در این عالم فقط مولا علی گفته ببین هفتاد دفعه دشمنش "لولا علی..." گفته دریغا! دشمنانش مرتضی را درک می‌کردند ولی یاران به هر هنگامه او را ترک می‌کردند اگر حیدر به یک سو رفت و عالم سوی دیگر رفت نجات از آنِ آن فردی است که دنبال حیدر رفت سعادت‌ را هرآنکس خواست با پا نه که با سر رفت از آن راهی که سلمان رفت و مالک رفت و قنبر رفت صراط المستقیم است و به جز حیدر صراطی نیست علی راه نجات است و جز او راه نجاتی نیست برای پیکر ایمان، امیرالمومنین سر بود تماشای جمالش از عبادات پیمبر بود علی معنای قرآن و علی تفسیر کوثر بود علی ذکر قنوت هر شب زهرای اطهر بود نبود از عشق تعریفی، علی معشوق زهرا بود علی داند که عشق و عاشقی مخلوق زهرا بود کسی که بی علی باشد قیامت کور خواهد بود رفیق مرتضی در غصه هم مسرور خواهد بود عذاب از جسم و جان شیعیانش دور خواهد بود و بدخواه علی پیش خدا منفور خواهد بود جهنم چیست غیر از اینکه از حیدر جدا باشم؟ بهشتم چیست؟ این که در پناه مرتضی باشم گدای مرتضی مُلک دو عالم را نمی‌خواهد اسیر عشق حیدر غیر ازین غم را نمی‌خواهد دلم از دست حیدر حاجت کم را نمی‌خواهد از او غیر از ولی‌الله اعظم را نمی‌خواهد مگو یوسف که بعد از این زلیخا را نمی‌خواهی میان این‌همه عاشق نگو ما را نمی‌خواهی برای ماتمی جز ماتم مولا نمی‌سوزم مرا آتش بزن جانا که جز اینجا نمی‌سوزم علی شمع است و من گِردش چنان پروانه می‌سوزم در این دنیا که می‌سوزم در آن دنیا نمی‌سوزم دلی که پر شد از عشق علی آتش نمی‌گیرد دل پروانه می‌سوزد ولی آتش نمی‌گیرد
اذان بگو كه، یاس كبود دلتنگ است اذان بگو كه اذان تو ، آسمان رنگ است اذان بگو كه پس از رحلت رسول خدا مصاحب دل من، ناله ی شباهنگ است اذان بگو به صدای بلند، افشا كن اذان فقط اذان نبود، بلال برو بالای مأذنه بگو چه خبره، اذان بگو به صدای بلند، افشا كن كه پشت پرده ایمان، فریب و نیرنگ است اذان بگو كه بدانند بعد پیغمبر نصیب آینه های خدانما سنگ است نه من غبار یتیمی نشسته بر رویم ببین جمال آینه هایم مكدر از زنگ است اومد تو كوچه ی بنی هاشم، مدتی زیادی نیست بلال از مدینه رفته، تا رسید جلوی در خونه ی فاطمه، من ازت یه سئوال می كنم، كدوم در، یه نگاه به در و دیوار سوخته كرد، این همون دریه كه جبرئیل می ایستاد، چه خبره؟چی شده مدینه؟نه، بلال نه من غبار یتیمی نشسته بر رویم ببین جمال آینه هایم مكدر از زنگ است بی بی اذون می خواد بشنوه، ولی نه همون اذون، این جوری اذون به دل بی بی می شینه بگو كه اشهدان علی ولی الله بگو كه لحن مناجات من غم آهنگ است بگو آی مردم، این همون علی ِ كه پیغمبر جلوی شما دستشو آورد بالا، حالا همون دستارو با طناب می بندید، ای وای بر شما بگو كه فاطمه در حشر اگر ناز كند بهشون بگو رضایت من همه چیزه، بهشون بگو بابام گفته، ان الله یغضب لغضب فاطمه، ویرضی لرضاها بگو كه فاطمه در حشر اگر ناز كند كُمیت جمله شفاعت كنندگان لنگ است به این مردم یه پیغام دیگه ام برسون، بگو كه : بگو كه فاطمه این یكی دو روز مهمان است سفر به خیر بگویید وقت ما تنگ است زود برو بالای مأذنه، رفت بالای مأذنه، همه تو خونه هاشونن، كسی منتظر نیست، همه می دونند، بلال دیگه تو مدینه اذون نمی گه، یه مرتبه مدینه لرزید، صدای بلال خونه به خونه ی مدینه و طی كرد. الله اكبر این الله اكبر، در و دیوار مدینه رو بیداركرد، الله اكبر تا صدای الله اكبر بلند شد، انگار بی بی یه جون دوباره گرفت، اشاره كرد به بچه هاش بلند شن، زیر بغل هاشو بگیرند، الله اكبر، الله اكبر زینبم برو سجاده مو بیار، حسنم برو یه ظرف آب بیار، مادر می خواد، وضو بگیره، بچه ها نمی دونستند خوشحال باشند، ناراحت باشند، علی نگاه كرد، دید رنگ صورت زهرا داره، برافروخته می شه، صدای بلال اینجوری بی بی رو تكون داد اشهد ان لااله الا الله یه نگاه كرد علی، دیدفاطمه اش دست به پهلو بلند شد، می خوای نمازبخونی دختر پیغمبر، تو كه تا حالا نشسته نماز می خوندی، اشهد ان لااله الا الله ایستاد بی بی، قربونت برم مادر، تا صدای بلال بلند شد، اشهد ان محمدً عبارت تاریخ، می گه: فشهقت فاطمه، دیدن بی بی یه ناله زد، و سقطت بوجه ها و غشیا علیها. دیدن فاطمه با صورت اُفتاد رو سجاده، ان شاءالله هیج وقت مادرت جلوت از هوش نره، زینب هی تو سرش می زد، حسین دوید گفت:بلال دیگه بسه، وای....، این یه اذون نیمه كاره بود، دیگه بعد از اسم پیامبر همه چیز به هم خورد، اذون ادامه پیدا نكرد، من یه اذون دیگه یادمه، یه جای دیگه ام یكی دیگه اذون گفت، اونم تو مجلس شراب، اونجایی كه دستای زینب و بستند، زین العابدین داره خطبه می خونه، حرومزداه می خواد كسی صدای زین العابدین و كسی نشنوه، گفت:پاشو اذان بگو، تا اذون گفت:كلمه كلمه امام سجاد، با اذون اون مرد حرف زد، رسید به اسم پیغبر گفت: صبر كن مؤذن یه سئوال دارم، یزید علیه لعنه، نشسته رو تخت نعصش، گفت:داری می گی محمد، سئوالم اینه ، این محمدی كه می گی، جد منه یا جد یزید، همه ایستادن، گفت جوابشم همه می دونید، می دونید جد یزید كس دیگه است، اگه جد منه، پس چرا دستای من و تو غل و زنجیر بستید، اگه جد منه این حسین بابای منه، چرا داری با چوب خیزران می زنی، ای حسین
⬅️سلمان میگه بعد از شهادت حضرت زهرا رفتیم علی را به مسجد بیاریم.. اومدیم در خانه مولا علی.. درق البال کردیم اجازه گرفتیم.. وارد خانه علی شدیم همین که وارد خونه شدیم... همینکه وارد خونه شدیم ، دیدیم علی گوشه خانه نشسته داره گریه میکنه... پرسیدم آقاجان چرا گریه می کنید؟.. فرمود سلمان این خونه دیگه فاطمه نداره .... خونه ای که فاطمه نداره برای ورود اجازه گرفتن نمیخواد... اونایی که باید اجازه می‌گرفتند نگرفتن... آقا امیرالمومنین حاضر شد که با هم به مسجد ببریم اما همین که به در خانه رسید از حال رفت بیهوش روی زمین افتاد ... آقا را به هوش آوردن امیرالمومنین با دستای مبارکشون به در اشاره کردند فرمود :اینجا زهرای منو زدن اینجا پهلوشو شکستن... (( مخزن المصائب صفحه ۳۲)) ⏪⏪ بگم .. آقاجان یا امیرالمومنین ... شما بعد از شهادت فاطمه تا نگاهتون به در خانه افتاد یاد فاطمه افتادید .. اما دلابسوزه برا اون خواهری که بعد از شهادت برادر چهل منزل با سر بریده همسفر بود سفر کردم به دنبال سر تو سپر بودم یرای دختر تو چهل منزل کتک خوردم برادر به جُرم اینکه بودم خواهر تو
دلم گرفته خدایا در انتظار فرج دو دیده ام شده دریا در انتظار فرج هنوز می رسد از کوچه های شهر حجاز صدای گریه زهرا در انتظار فرج هنوز در همه عالم میان دشمن و دوست علی است بی کس و تنها در انتظار فرج هنوز می رسد از چاه های کوفه به گوش صدای ناله مولا در انتظار فرج هنوز ناله کشد از جگر امام حسن گشوده دست دعا را در انتظار فرج هنوز پرچم سرخ حسین منتظر است گشوده چشم به صحرا در انتظار فرج هنوز می رسد آوای دلربای حسین ز نوک نیزه اعدا در انتظار فرج هنوز تشنه لبان اشکشان بود جاری کنار کشته سقا در انتظار فرج هنوز خون شهیدان کربلا جاری است ز چشم زینب کبرا در انتظار فرج هنوز ناله "میثم" رسد به گوش که هست چو چشم فاطمه ، دنیا در انتظار فرج
امشب از میکدۀ غیب رسیده ‌است پیامی به تو ای دخترِ ساقی! برسانیم سلامی بسپاریم به شعری دل بیمار به دستت و بخوانیم دوبیتی و بگیریم دو جامی امشب آرام به یک گوشه مودب بنشینم خجل از روی سیاهم چو مرکب بنشینم بگذارم قلم از شوق تو بر صفحه برقصد زینب آباد شوم، ـ مُهر تو بر لب ـ بنشینم مست لایعقل در وصف عقیله چه بگوید؟ دل آلوده از اسماء جمیله چه بگوید؟ شاعر از آیه‌ی در پرده کوثر چه بخواند؟ کودک از مردی بانوی قبیله چه بگوید؟ داده سرّ نی او نی قلم عشق به دستم زینب الله پرستید که الله پرستم قصه‌ی چوبه‌ی محمل خبر بی‌سندش هم سندی بود که با آن سر بی ‌یار شکستم کوفه لرزید به زیر قدم و ضرب کلامش ذوالفقاری دگر انگار درآمد ز نیامش خواند در آخر این خطبه چنان فصل خطابی که شد انگشت به لب شام هم از حسن ختامش زینبی دیدن هر منظره عشق است جماعت! عشق در قبضه‌ی بانوی دمشق است جماعت! بگذارید که تکرار شود قافیه، آخر اول و آخر این قافله عشق است جماعت! طبق فتوای تو در عشق نمازی است ندیده سجده در دین تو بوسه است به رگهای بریده هست سرها به رکوعی که اشاره‌ست به سروی که قدش یک شبه از دوری دلدار خمیده چیده‌ام برگی از آن باغ بلاغت که تو داری شده‌ام شیعه آن شور و شجاعت که تو داری زده‌ام فالی و فریاد رسی صبح می‌آید با نگاه علی و هر چه علامت که تو داری
باز هم شهر مدینه شب رؤیایی داشت یاس حیدر به برش غنچه زیبایی داشت متولد شده بود آینه حجب و حیا دختری که دم او هیبت مولایی داشت بسکه از آمدنش چشم علی روشن شد باز حیدر هوس خواندن لالایی داشت مانده بودم چه بگویم به خدا این نوزاد دختری بود که صد آینه آقایی داشت عشق باباست به دختر همه اش کار دل است بی سبب نیست که بابا تب بالایی داشت یاسمن منتظر آمدن دلبر بود علت این بود اگر دیده دریایی داشت یک نفر گفت حسین آمد و او غوغا کرد ناگهان دیده نورانی خود را وا کرد آمده آینه حضرت زهرا بشود آمده زینت جان و دل بابا بشود دختر فاطمه و ام ابیهای علیست پس عجب نیست که او زینب کبری بشود نام زینب که می آید به خدا جا دارد کوه دریا شود و موج زنان پا بشود می تواند همه دم با نظر فاطمی اش هرکسی را که نظرکرد مسیحا بشود شب میلاد قرار دل ارباب حسین نامه ام را برسانید که امضا بشود اینچنین دختری از فاطمه باید هم که آبروی نسب آدم و حوا بشود شوری افتاده به هر دل که بیانش سخت است هرکسی نوکر زینب بشود خوشبخت است او که نور پدر حضرت زهرا را داشت خلق و خوی پسر حضرت زهرا را داشت متولد شد و شیرینی این دنیا شد آنکه نامش شِکر حضرت زهرا را داشت به دل حیدر کرار جلایی بخشید آنکه نامش اثر حضرت زهرا را داشت از بزرگی نگاهش همگی فهمیدند اینکه زینب جگر حضرت زهرا را داشت مرتضی مست خدا شد که گلش را بویید دید عطر سحر حضرت زهرا را داشت از گدا پروری و خانمی اش شد معلوم اینکه دستش هنر حضرت زهرا را داشت بی سبب نیست که زهرا می کوثر می خواست از خدای خودش این مرتبه دختر می خواست دختر شیرخدا آینۀ شیر خداست دختر فاطمه والله که دریای حیاست بعد زهرا به خدا در ادب و علم و حجاب پرچم زینب کبراست که خیلی بالاست زینب آن بانوی با عزت و والایی که یکی از پابه رکابان حریمش سقاست جگری نیست کسی را که کشد معجر او چونکه او بنت علی شیر زن کرببلاست آنقدر مثل پدر مست خداوند شده که شهادت همه جا در نظر او زیباست وای اگر قصد کند خطبه بخواند زینب زود ثابت بکند دشمن زینب رسواست از لب خطبه او در و گهر می ریزد تیغ بردارد اگر یکسره سر می ریزد دست او بسته شد و حوصله او سر رفت لب گشود و همه گفتند علی منبر رفت گفت لاحول ولا قوه الا بالله همه گفتند که مولا به سوی خیبر رفت همه گفتند که او تیغ دمش حیدری است ذهن ها سوی سخن پروری حیدر رفت ذوالفقاری که به لب داشت در آمد ز غلاف خطبه آغاز شد و آبروی لشگر رفت آنقدر گفت که افتاد یزید از تختش آنقدر گفت که اشک همه آنجا سر رفت ناگهان در وسط گریه و اشک مردم مردی از جای پرید و طرف یک سر رفت چشم زینب به سر سوخته یار افتاد فکر آن روز که رفته سر بازار افتاد
می نویسم عشق چون تفسیر شد با نام تو می نویسم شور چون تعبیر شد با نام تو تا که در عرش الهی نام زیبایت شکفت ذکر هر مُلک و مَلَک تکبیر شد با نام تو شادی و غم در وجود پُر زِ نورت جلوه کرد جمع بین این دو تا تصویر شد با نام تو می نویسم پا به پای عالم بالاترین با افق هایی که تا تکثیر شد با نام تو یک جهان آمد پدید و قطعه ای از جنس نور یک زمین آمد که عالم گیر شد با نام تو حضرت حق سرزمین عشق ها را آفرید نام زیبای تو بُرد و کربلا را آفرید از ازل الطاف حق نور شما را آفرید با حضورت در جهان عشق و صفا را آفرید تا بگوید رمز عشق واقعی را ذوالجلال کشتی صبر آفرید و ناخدا را آفرید باز ایزد بر خداییِّ خودش أحسنت گفت تا وجود دختر خیرالنّسا را آفرید از جمالش باز هم شَقُّ القَمَر ایجاد شد یا دوباره حضرت شَمسُ الضُّحا را آفرید تا خدا می خواست بر تو نوکرانی آورد منّتی بر ما نهاد و شکر، ما را آفرید مَستی امشب از قُدوم پاک تو آزاد شد هر دو عالم از وجودت شهرِعشق آباد شد نور رویت بر زمین آمد شدی مهتاب عشق عکس تو گُل کرد روی صفحه ای در قاب عشق آمدی از آسمان تا بَر حسین خواهر شوی نه ، که حتّی بوده ای تو ، مادر ارباب عشق بِینِ آغوش برادر خنده بر لب داشتی از همان وقت ولادت بوده ای بی تاب عشق اشک شوق از دیده ی حیدر نشسته بر تنت خوش به حالت غسل کردی تاابد باآب عشق اصل خاک کربلا مُهر نمازت بوده است پس جَبینت سجده رفته بر گِلِ نایاب عشق موجم و بر سطح دریایت تلاطم کرده ام باز از عشق تو دست و پای خود گم کرده ام انتظار حضرت خیرالنّسا سر آمده چون برای آیه ی تطهیر ، کوثر آمده گُل بریزید ای ملائک بر سر اهل زمین از همه ارض و سما همواره برتر آمده همچو زهرا مادرش امّ ابیها می شود پس بگو بر حیدر کرّار ، مادر آمده رنگ و رویش مادری و خُلق و خویش مادری یا که اصلاً شایدم زهرای دیگر آمده ازدحام صف درِ میخانه غوغا می کند باز هم بهر شراب عشق ، ساغر آمده پیش پای یارِ ما جبریل زانو می زند کلِّ عالم یکصدا فریاد یاهو می زند آمدی و مونس غم ها شدی و بعد از آن آمدی و زینت بابا شدی و بعد از آن بس کرامت دید از تو عالم و مبهوت شد زِینِ اَب نه ، زینب کبرا شدی و بعد از آن مادرت روح دو پهلوی محمّد بود و رفت حال ، تو روح برادرها شدی و بعد از آن دست حیدر داد دستت را به دستان حسین مخزن الاسرار عاشورا شدی و بعد از آن آمد آن روز و حسینت بِینِ گودال بلا عاقبت هم ناله با زهرا شدی و بعد از آن درغروب غم ،(اسیرِ) بوسه ی آخر شدی هم که در عین اسارت حیدر دیگر شدی