الان داره تو خیمه،گوشواره در میاره
یه نفر بعد از عباس دست به كمرش گرفت،اون حسین بود،یه نفرم دو دست رو سرش زد.آی حسین...خدا به باب الحوائج فرج امام زمان ما برسان
روزی كه آفتاب تیره و تار شد،حسین پناه برد به عباس. یه دفعه قلم از دستش افتاد،گفت:شیخ كاظم چی گفتی؟حسین امام ِ،عباس كه امام نیست،دیگه ننویس،گریه كرد،توبه كرد،شب ارباب در عالم رؤیا اومد به خوابش،گفت: شیخ كاظم درست داشتی می نوشتی،می خوای درست تر بنویسی. چی بنویسم آقا؟بنویس: فقط من ِ حسین نه، روز عاشورا زن و بچه ام هم دنبال عباس می گشتند.....حالا روضه بخونم برات: یكی از اونایی كه دنبال عباس می گشت،سكینه بنت الحسین بود،مشك آب رو داد دست عمو، عمو من به بچه ها قول دادم گفتم: به عموم عباس میگم،كارش نشد نداره،بره سمت شریعه بر می گرده،عباس فریاد رس كربلاست،بعضی مقاتل نوشتند، 9 بار بعضی ها نوشتند16بار زده به قلب لشكر،گره و باز می كرد و بر می گشت. عباس اجازه جنگیدن نداشت،ابی عبدالله بهش اجازه نداد بجنگه،فقط بهش گفت:عباسم می خوای بری برو، فقط برو برا بچه هام آب بیار.وقتی اجناس غنیمتی رو آوردند،اما سجاد گفت:هرچی از ما بردید برگردونید،یه مرتبه دیدند یه مرد عربی اومد گفت:من یه چیزی بردم،فقط اول به من بگید صاحبش كیه؟ گفتند:چرا؟گفت:می خوام دستش رو ببوسم،گفتند:مگه تو چی بردی؟ گفت:من علم رو غارت كردم،گفتند: دستان علمدار الان زیر خاك ِ، حالا چرا می خوای دستش رو ببوسی؟گفت:آخه نگاه كردم به این چوبه ی علم دیدم همه ی این چوبه ی علم تیر خورده، فقط جای یه دست سالمه،یعنی اینقدر این آقا باوفا بوده،تا دم آخر علم رو رها نكرده:
والله ان قـطـعـتــمــو یـمـیـنـــی
انـی اوحــامــی ابـدآ عـن دیـنـی
دریا کشید نعره صدا زد مرا بنوش
غیرت نهیب زد که به دریا بگو خموش
بعضی ها میگند:آب رو آورد بالا تشنه بود یكدفعه می خواست آب بخوره یاد تشنگی حسین افتاد.این اشتباهه
وقتی که آب را به روی آب ریخت
آمد چو موج در جگر بحر، خون بجوش
نگید فَذَكَرَ عَطَشَ الْحُسَین درستش اینه فَذَكَّرَ عَطَشَ الْحُسَین. تشدید داره فَذَكَرَ. "فَذَكَّرَ" تذكّر داد به آب
گفتی به آب، آب چه بی غیرتی برو
بی آبرو ،بی ریختن آبرو مکوش
تو می خوای جلوی فاطمه آبروی من رو ببری؟تو می خوای جلوی حسین من و خجالت بدی؟ آب رو روی آب ریخت. عباس داره به آب میگه:
آوردمت به نزد دهان تا بگویمت
بشنو که العطش رسد از خیمه ها بگوش
تو موج میزنی، علی اصغر از عطش
گاهی به هوش آید، گاهی رود زهوش
مشك رو به دوش انداخت،راهی ِ خیمه ها شد،الله اكبر،قربون این آقا برم،می خوام مقتل بخونم از سه مقتل،هم منتخب طُرِیحی، هم مقتل اَبی مِخنَف،هم مقتل العباس مرحوم مُقرَّم،با سند هیچ چیز از خودم نگم،خودت بفهمی كربلا چه خبر بوده. فَرَجَعَ مِنَ الفُرات. از فرات برگشت،كمین كردند،خیلی طول نكشید دست راستش رو زدند،مشك رو داد به شونه ی چپ، همه ی حواسش به مشك ِ،یه مرتبه دید دست چپ رو هم زدند،شروع كرد رجز خواندن:
والله ان قـطـعـتــمــو یـمـیـنـــی
انـی اوحــامــی ابـدآ عـن دیـنـی
دست راست رو زدند،چپ رو زدند، فحمل القربة بأسنانه دیدند مشك رو به دندان گرفت،به اسب نهیب زد تا سریع حركت كنه،میخواد مشك رو برسونه،از دور همه دارند عباس رو نشونه می گیرند،مقتل میگه: وَ یَداهُ یَنفَخانِ دَما از دو دستش مثل سیلاب خون می ریخت،اما حواسش به مشك ِ،مشك تو دندوناش ِ،سرعت زیاده،یه مرتبه عمر سعد دستور داد: فَحَمَلوا علیه باَجمَعِهم جَمیعا عمر سعد دستور داد:همه با هم حمله كنید،نه یه نفر،نه صد نفر،نه هزار نفر،چهار هزار نفر.حسین...... حمله كردند،به قاسم و علی اكبر هم دسته جمعی حمله كردند،اما نه دیگه چهار هزار نفر به یك نفر،همه دورش حلقه زدند. فِرقَةٌ بالسَّهم معنی كنم یانه؟یه عده با تیر، فِرقَةٌ بالحجارة یه عده با سنگ،تیر به مشك خورد،همه امیدش داره رو خاك می ریزه،تیر به سینه خورد،"سادات" تیر به چشم خورد، آدم یه دونه خار تو چشمش بره،دیگه طاقت نمیآره،هر كاری كرد تیر رو در بیاره نشد،دست نداره،زانوهاش رو آورد بالا،سرش رو خم كرد، فَضَرَبه رَجُلٌ مِنهُم بعَمودٍ مِن حَدید چنان با عمود آهن....حسین.... همچین كه عمود آهن زدند،عباس با صورت رو خاك افتاد،داداشش رو صدا كرد:یا اخا داداش منم رفتم،نمی دونم ابی عبدالله خودش رو چه طور رسوند،اما نوشتند جوری اومد،تا رسید دید دور عباس رو حلقه زدند،من نمیگم،مقتل میگه:تا حسین دید دارند عباس رو می زنند، وَ صَرَخَ الحُسَین صَرخَةً شَدیدا دیدند حسین داره داد میزنه،میگه: وا عباسا.. حسین..........
پاشو علمدار حرم، هنوز علمداری
پاشو آوردم دستات و ،علم رو برداری
پاشو می خوام بدونن،که کاشفَ الکُروبی
پاشو می خوام تو صحرا ،علمت و بکوبی
یا ساقی العطاشا
***
روضه ی من اینه،هر كی تا حالا داد نزده شرمنده ی حضرت زهرا نشه.حسین میخواد یه كاری كنه عباس بلند شه،چیكار كنه؟سادات ببخشند،این شعر فقط مال شب تاسوعاست
تو می دونی که بعد تو ،چی به سرم میاد
خودم که هیچ چی به سر اهل حرم میاد
خواهرمون به غیر از ،من و تو یار نداره
منم علمدار حسین
منم علمدار حسین عباس شیر کربلا
امیر پیکار حسین عباس شیر کربلا
به دل خریدار حسین عباس شیر کربلا
امین دربار حسین عباس شیر کربلا
******
(من علمدار حسینم ، به حسین می نازم)
جان و سر در ره ایمان حسین می بازم
مرد میدان نبردم به هواخواهی او
حمزه آسا به صف خصم حسین می تازم
عَبدِودها همه در صحنة به خاک اندازم
پرچم لشکر دین با دل و جان افرازم
ذوالفقار علوی در کفِ با همتِ من
یک تنه کار دوتا لشکر دون می سازم
تو علمدار منی عباسم همه جا یار منی عباسم
مالک اشتر میدان بلا مرد پیکار منی عباسم
منم علمدار حسین عباس شیر کربلا
******
شیر میدان نبرد ، آینة کرارم
مانده در خاطرة جنگ جَمَل پیکارم
آسمان دل من ، شوق علمداری اوست
با شجاعت علم سرخ حسین بردارم
در سپاه ظفر خون خدا ، سقایم
خادم آل محمد ، پسر زهرایم
مشک یک دوش و علم دوش دگر ، مسرورم
در اطاعت ز امامم به سوی دریایم
هم حقیقت طلب و حق جویی یل نام آور این اردویی
هم برای دل طفلان حرم بهترین یارِ غم و عمویی
منم علمدار حسین عباس شیر کربلا
******
من مبارزطلبم ، کس نکند تسخیرم
لشکری را به ستوه آورم از شمشیرم
تن به تن کوفه ندارد هوس جنگیدن
لرزه بر پیکر دشمن فکند تکبیرم
من که با قلب و زبانم به حسین همرنگم
دست ردّم به امان نامه شده آهنگم
تا نم آخر خونی که به رگ های من است
با یزیدان ستم پیشه فقط می جنگم
یل میدان منی عباسم سر پیمان منی عباسم
نه برادر و نه یاری تنها قالب جان منی عباسم
منم علمدار حسین عباس شیر کربلا
******
من که در راه خدا جام بلا می نوشم
تا به دست آوری عزت دین می کوشم
ای به قربان تو بادا تن ناقابل من
جامة سرخ شهادت به رهت می پوشم
من که بر عشق حسین و ره او می مانم
با نوای دل خود شعر ولا می خوانم
غیرت و سروری و عزت من هدیه به توست
قدر این عشق خداداد حسین می دانم
تو که بر راه خدا می مانی هیبت عشق حسین می خوانی
مأمن خیل عزاداران باش اجر این سینه زنان می دانی
منم علمدار حسین عباس شیر کربلا
******
هدایت شده از کانون مداحان
﷽سلام
نشست خصوصی جمعی ازمداحان اصفهان
باشاعرومداح اهلبیت
■ استادسازگار
■امروز
■چهارشنبه
■رٵس ساعت7عصر
اصفهان خیابان سروش
چهارراه عسکریه
دقیقا
مقابل مهدیه بزرگ اصفهان
حسینیه فرهنگی قرآنی صرافان
((کانون مداحان وشاعران آئینی استان))
(((((((( مقدمتان گرامی ))))))))
جلسه مداحان با حضور سرهنگ محمدرئیسی