💠 سبک🏴ایام مسلمیه
🏴واحد تند روضه ای حضرت امام اباعبدالله الحسین علیه السلام💠
#شب_اول_محرم ۹۹
➖➖➖
🏴بند اول
السلام علی،عزیز الزَّهرا
شه عاشورا،حسین یا مولا
السلام علی،امیر دل ها
شفیع عقبا،حسین یا مولا
السلام علی،مسیح حیدر
ذبیح مادر،حسین یا مولا
السلام علی،شهید بی سر
و خونین پیکر،حسین یا مولا
شکرخدا به زیر پرچمت
به سینه میزنم برات حسین
آرزومه که اربعین برم
پای پیاده کربلات حسین
حسین یا مولا اباعبدالله
🏴بند دوم
السلام علی،عزیزِ الله
مدد ثارالله،حسین یا مولا
السلام علی،حبیب دل ها
شه بی همتا،حسین یا مولا
السلام علی،شهید قرآن
امیر و سلطان،حسین یا مولا
السلام علی،قتیل العبر
بریده حنجر،حسین یا مولا
منتظرم محرمت بیاد
تا که بمیرم آقا از غمت
دل بیقرارم واسه دیدنه
ده شب اول محرمت
حسین یا مولا اباعبدالله
🏴بند سوم
السلام علی،الحسین مظلوم
من الماء محروم،آه و واویلا
السلام علی،البدن الصلیب
یا شیب الخضیب،آه و واویلا
السلام علی،الحسین غریب
یا خدالتریب،آه و واویلا
السلام علی،القتیل العریان
ذبیح العطشان،آه و واویلا
با لب تشنه سر بریدنت
جلو چشای خواهرت حسین
با عصا میزدن به پیکرت
جلو چشای مادرت حسین
حسین یا مظلوم اباعبدالله
#امیرحسین_سلطانی
➖
.
.
امام صادق میفرماید: اگر در زمان او (قائم آل محمد) می زیستم، همه ی عمر خدمتش را میکردم..." 😔
🌹درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود
تا نیایی گره از کار بشر وا نشود...
🌸 حضرت آیت الله بهجت(ره) :
مهمتر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی علیهالسلام، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او می باشد.
🌹** اللهم عجل لولیک الفرج **
* اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم *
✨
◾️ وارد منزل امام صادق علیه السلام شد. با شنیدن صدای شیونی که به گریه مادرِ فرزند مرده میمانست، لحظهای ایستاد. صدای گریه قطع نشد. قدم پیش گذاشت و جلوتر رفت؛ امام را دید که بر روی زمین خاکی نشسته و شانه هایش از شدت گریه میلرزد.
▫️ ادب مانع شد تا جلوتر رود. میدانست موقع اش که بشود، امام صدایش میکند. کنجکاو و تشنهی دانستنِ دلیلِ این حال امام بود، پس با تمام وجود به نجوای جانسوز امام گوش کرد:
" فطوبی لمن ادرک ذلک الزمان..." و باز لرزش شانهها.
◾️ "خوش به حال کسی که در آن زمانه است..." گریه اش شدت گرفت: "اگر در زمان او می زیستم، همه ی عمر خدمتش را میکردم..."
▫️ «آقای من، غیبت تو آرامش و خواب و خوراک را از من گرفته، شادی را از دل من برده، غم و اندوهم دائمی شده... و فریاد و فغان و ناله مرا بلند کرده...
🔻 حالا تو گوش کن، حال امام زمانت را. بیش از ۱۰۰۰ سال است که شاهد مرگ کسانی است که دوستشان دارد. با اندوه ما اندوهگین میشود و با بیماریمان بیمار و با گناهانمان آزرده خاطر میشود. قرار بود ما منتظر او باشیم اما حالا او منتظر ماست.
▫️ ما کجا میفهمیم که هر لحظه چه بر او و قلب مبارکش میگذرد. انگار باید امام باشی تا دردهای دل یک امام را بفهمی و مقامش را درک کنی.
#تلنگر: بیندیشیم که چگونه #قدردان_زندگی در زمانه حضرت ولیعصر(عج) باشیم؟
چگونه #درخدمت_امام_زمان(عج) باشیم؟
.
.
#امام_زمان #_عجل_الله_تعالی_فرجه
آقا بيا كه بي تو زمين بر مدار نيست
ديگر صداقت و شفقت افتخار نيست
والله اين قدر كه شده باب بينمان
تقصير از زمانه و اين روزگار نيست
ما شيعه ايم؟ نه ! به خداوندي خدا
هم وزن ارزني دلمان با تو يار نيست
تــرســم بيايي و نَـرِسم در ركـاب تـو
از بس كه در دلم تپش انتظار نيست
تا ندبه خواني ام شده عادت به جمعه ها
معلـوم و واضحست درخـتـم به بار نيست
گل هاي آرزو همه پژمرده مي شوند
اينجا دگر خبـر ز شكوه بهار نيست
مَـولايَ لَـسْـتُ أَصْـبِــرُ حِـيـنَ فراقِـك
غير از گره نشان دگر بين كار نيست
دستي بِـكِـش بـه زلف پريشان اين تبار
جز شيون و دريغ كسي در ديار نيست
تـا تـــو نَــبـاري و نَـشَــوي بـركــت زمـيــن
محصول ما به جز عطش و تيغ و خار نيست
اي نــوحِ نــاخــداي ، مــبــادا بـيـايي و
بينم مرا به كشتي تو جاي و بار نيست ...
شاعر : یاسر قربانی
.
زیارت حضرت رسول در روز شنبه
أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُهُ وَ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاتِ رَبِّكَ وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ أَدَّيْتَ الَّذِي عَلَيْكَ مِنَ الْحَقِّ وَ أَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِينَ وَ غَلُظْتَ عَلَى الْكَافِرِينَ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصا حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ فَبَلَغَ اللَّهُ بِكَ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمِينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي اسْتَنْقَذَنَا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَ الضَّلالِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ صَلَوَاتِكَ وَ صَلَوَاتِ مَلائِكَتِكَ وَ أَنْبِيَائِكَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ وَ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ
هدایت شده از خبرگزاری بسیج پیربکران شهرستان فلاورجان
7 تیرماه ، سالروز شهادت مظلومانه دکتر بهشتی
و
72 تن یاران انقلاب اسلامی گرامی باد. #خبرگزاری_بسیج_ پیربکران #روابط عمومی حوزه_ شهید _بهشتی پیربکران #ناحیه_مقاومت_شهرستان_فلاورجان
هدایت شده از خبرگزاری بسیج پیربکران شهرستان فلاورجان
❇️نخونی وجدانا از دستت رفته
💟ولی اگر خوندی حالت عوض شد دعام کن🌼🌼
💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...
🔹می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.
یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر شهدا عطرآگین.تا اینکه...
🔹تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.
🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی نمایان شد. شهیدسیدمرتضیدادگر...🌷
فرزند سید حسین اعزامی از ساری...
گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من....
🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد شهید تحویل دهم.
🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.
🔹"این رسمش نیست با معرفت ها...ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم....راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. گفتم و گریه کردم.
🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم:
🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟
🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.
🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود. بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم. می پرسیدم:آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟
🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم،
🔹شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری..
وسط بازار ازحال رفتم.
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
🌀 اگر دلت شکست حداقل به یک نفر ارسال کن.