eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3.3هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
10.6هزار ویدیو
1.1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. صدای میانی پلی است بین صدای معمولی صحبت کردن ( که صدای سینه نامیده می شود ) و صدایی که مقداری بالاتر از صدای صحبت ( که صدای سر نامیده می شود ) است. این بخش تقریبا ناشناخته باورنکردنی صدا، باعث و بانی یک نوع توانایی و آرامش جدید ، هم برای سخنران ها و هم خوانندگان است. وقتی ان را پیدا کردید می توانید بدون خستگی صدا بخوانید و فشاری که بر گلو و چانه می اید از بین رفته و همانطور که خواهید دید تقریبا بطور معجزه آسایی به تمام حدود صدای خود به راحتی دسترسی پیدا می کنید. در خوانندگان بهبود صدای میانی باعث می شود که به طنین های جدید دست پیدا کنند. برای بدست آوردن این تکنیک شما باید فشر و تنش را از صدایتان حذف کنید. وقتی قادر باشید صدای میانی را پیدا کنید، می توانید مطمئن باشد که طوری تنفس می کنید که صدایتان را قوی و محکم نگه می دارد و شما یاد گرفته اید که عضلاتی را که باعث گرفتگی، محدودیت یا بی اطمینانی صدایتان می شود را رها سازید. صدای میانی به شیوه صحبت کردن شما لحن باشکوهی می دهد و تازگی و رنگ جدیدی نیز در انتظار صدایتان است. برای اینکه دلیل احساس راحتی در صدای میانی را بفهمید، لازم است کمی با طرز کار صدا آشنا شوید. یادتان باشد یه قسمت متفاوت در صدا وجود دارد- صدا از سینه ، صدای وسط و صدا از سر – و هر کدام به طور متفاوتی عمل می کنند. اگر دستتان را در زیر ناحیه ای که گردن به سینه می چسبد بگذارید و بگویید: من می توانم از سینه صحبت کنم، یک ارتعاش خفیف زیر دستتان احساس می کنید. وقتی به سمت بالاتر می روید نوعی اثر مانند زیپ شروع به بسته انتهای تارهای صوتی می کند تا جائیکه فقط پنجاه درصد طول تارهای صوتب مرتعش می شوند، در اینجا باید بگویم که شما به صدای میانی رسیده اید... در صدای میانی شما احساس می کنید که بخشی از ارتعاش سینه رها می شود و به نزدیک محلی درست پشت بینی و چشم ها منتقل می شود. این محل به اسم های مختلف نامگذاری شده اما بیشتر ماسک نامیده می شود.هوا و لحنی که در ناحیه سینوس می پیچید خیلی ظریف و مانند صدای بال پرندگان یا وزوز ملایم است. دهانتان را ببندید و بگویید: م م م م م م م ... وقتی صدا از داخل دهان به لب هایتان می خورد احساس لرزش در انها می کنید. این بسیار شبیه به ارتعاشی ایت که در صدای میانی احساس خواهید کرد، هرچند که در صدای میانی این ارتعاش به بینی نزدیک تر است. منبع : صدای خود را آزاد کنید نویسنده : راجر لاو ترجمه سیروس نویداد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. متن : مداح: **** برکات نفس تو واسه ما آب حیاته ارزش بهشت به اینه زیر پاته خدا آفرید بهشتو که مال فاطمه باشه مادری که نگرون بچه هاشه تو همون آبی دریا تو همون کوثر جاری خدایی تو همونی که خدا گفت تو دلیل خلقت ارض و سمایی خوبه سید بودن آخه تو همون مادر بچه سیدایی تو که لطفت بی کرونه تو بخوای برات میمیرم بی بهونه مادرم یا زهرا مادرم یازهرا **** اگه رخصت بدی من هم مثل سلمان تو باشم فدای ذکر حسین جان تو باشم تو بهم آبرو دادی تا سرم پایین نباشه تو همونی که نباشی دنیا میپاشه میشه دستامو بگیری بذاری تو دست سلمانو ابوذر اگه سنگم بزنی هم به خدا که نمیرم هیچ جا از این در نمیدم ارض و سما رو به یه تار موی نوکرای حیدر همه حرف دلم اینه که بهشت مال امیر المومنینه مادرم یازهرا مادرم یازهرا **** من با انتخاب چشمت توی دربار حسینم عاشق صحن علمدار حسینم سینه زن بودن من رو تو قبول کنی تمومه سینه زن بودنم اخه آبرومه زیر سایه تو بی بی عمریه روضه میام و روضه میرم با همین دستای خالی برای حسین تو روضه میگیرم به دلم برات شده که یه روزم توی همین روضه میمیرم یه عنایت به گدا کن روزی هر سال من کرب و بلا کن *
. بگیر بالِ مرا باز در هوای خودت مرا بِبَر به کنارت،به کربلایِ خودت من آشنایِ توام خانه زادِ مادرتان نصیب در به درت کن شبی دعایِ خودت نفس بزن که مذابم کنی در این شب‌ها نفس بده که بسوزم فقط برایِ خودت دلم کتیبه‌یِ اشعار محتشم شده است بزن به سینه‌ام آتش،به روضه‌هایِ خودت ببین که نذرِ درِ زینبیه‌ات شده‌ام بکش به دیده‌ام از گرد و خاک پایِ خودت از آن زمان که مرا نوکرت خدا خوانده نشسته بر جگرم داغِ بوریای خودت وصیتم شده آقا!مرا کفن نکنند مگر به پیرهن مشکی عزای خودت حسن لطفی .
. دويده ام ز حرم تا که زنده ات نگرم مبند ديده کمی دست و پا بزن پسرم ز مصحف تنت اين آيه های ريخته را چگونه جمع کنم سوی خيمه ها ببرم به فصل کودکی و در سنين پيری خود دو بار داغ پيمبر نشست بر جگرم ميان دشمن از آن گريه می کنم که مگر به کام خشک تو آبی رسد ز چشم ترم من آن شکسته درختم که با هزار تبر جدا ز شاخه شد افتاد بر زمين ثمرم اگر چه خود ز عطش پای تا سرم ميسوخت زبان خشک تو زد بيشتر به دل شررم مگر نه آب بُوَد مهر مادرم زهرا روا نبود تو لب تشنه جان دهی به برم جوان ز دل نرود گر چه از نظر برود تو نِی برون ز دلم ميروی نه از نظرم به پيش ديده ی من پاره پاره ات کردند دلی به رحم نيامد نگفت من پدرم مصيبتی که به من می رسد محبت اوست هزارها چو تو تقديم حيی دادگرم به روز حشر نگريد دو ديده اش "ميثم" کسی که گريه کند بر ستاره ی سحرم استاد حاج غلامرضا سازگار .
پسرم... بگو هنوز برایت کمی توان مانده بگو هنوز برای حسین جان مانده ؟ فقط برای نمازی کنار بابا باش هنوز نیمه ای از روز تا اذان مانده چه میشود کمی این پلک را تکان بدهی چرا که چشم تو خیره به آسمان مانده کمر شکسته ام از حال و روز من پیداست عجیب برجگرم داغ این جوان مانده بیا به گریه ی این پیرمرد رحمی کن عصای من نشکن ،قامتی کمان مانده نسیم هم بدنت را به دست می گیرد شبیه مشت پری که در آشیان مانده شدی شبیه اناری که دانه دانه شده کمی به خاک و کمی دست باغبان مانده شبیه مادر من جمع میکنی خود را که بین پهلوی تو درد بی امان مانده چنان به روی سرت ریختند،ترسیدم هزار شکر که از تو کمی نشان مانده حساب آنچه که مانده است از تو مشکل نیست دوباره میشِمرم چند استخوان مانده تو را به روی عبا تکه تکه می چینم بقیه ی تو ولی دست این و آن مانده چقدر روی دو چشمت هلال ابرو هست برای بدر شدن ماه من زمان مانده چقدر تیغه لب پر ،میان دنده ی توست چقدر نیزه شکسته در این میان مانده تو را از این همه غم میکنم سوا اما هنوز داغی یک نیزه در دهان مانده قرار نیست پدر جان دهد کنار پسر هنوز قصه ی گودال و ساربان مانده قرار نیست فقط عمه ات بماند و من ببینی اش که میان حرامیان مانده کمی به روی سرم باشد و میان حرم که چند دختر نوپا به کاروان مانده بدون تو بدَود چند بار تا گودال ببیندم که نگاهم به آسمان مانده کمان حرمله تیری به سینه ام زده است به چند جا اثر نیزه ی سنان مانده نشسته شمر و عرق می چکد ز پیشانیش برای ضربه ی آخر نفس زنان مانده حسن لطفی .
آنقدر ناله زدم تا که پناهم دادی بی‌رمق بودم و تو قدرت آهم دادی کور بودم که مرا روضه‌تان داد شفا با همین اشک چه نوری به نگاهم دادی همه‌جا رفتم و خوردم به در بسته حسین فقط آخر که رسیدم به تو راهم دادی خیر دنیای منی آخرتم هم با توست به همه خیر رساندی و به ما هم دادی من زمین خورده‌ام اما تو بلندم کردی روی خوش باز به این روی سیاهم دادی آنقدر پیش خدا دست تو باز است حسین لب اگر باز کنم هر چه بخواهم دادی مجتبی شکریان
به خودش آمد و فهمید که چشمش تر بود دو قدم مانده به بالای سر اکبر بود تازه فهمید چه روزی به سرش آمده است یا که بهتر چه به روز پسرش آمده است پسر دسته گلش را چو گل پرپر دید هر طرف را که نظر کرد علی اکبر دید مثل مه پاره ی افتاده به خاک است تنش در هم آمیخته خون و بدن و پیرهنش نه توانست بغل گیرد و نه بوسه زند نه توانست بماند نه از او دل بکند زخم قلب پدر از جسم پسر بدتر بود اربا اربا دل بابای علی اکبر بود دشت مانده است وسواری که زمین گیر شده تن صدچاک پسر دیده ،پدر پیر شده ناله اش بین کف و هلهله ها گم شده بود گریه اش مایه ی خندیدن مردم شده بود ارتفاع بدنش تا به زمین کم شده بود همه گفتند رکوع است ز بس خم شده بود پسری مانده به خاک و پدری می نگرد مانده حیران که چگونه بدنش را ببرد چون که این چاک ترین جسم میان شهداست مدد از کل جوانان بنی هاشم خواست خوب شد بار دگر بوسه بر آن لب نگذاشت ور نه می مرد از آن بوسه....که زینب نگذاشت نويد اسماعيل زاده
به بی‌آبرو اعتنا می‌کنند همان‌ها که مس را طلا می‌کنند زمین‌گیر را آسمان می‌دهند و با باخته خوب تا می‌کنند گنه‌کار شرمنده را می‌خرند سرسفره‌ی خود گدا می‌کنند اگرچه دعاگویشان نیستیم ولی باز ما را دعا می‌کنند مریض گناهی خجالت نکش بیایی به اینجا دوا می‌کنند به یمن کمیل و به یمن علی مرا با خدا آشنا می‌کنند چه آسان به بند خدا می‌کشند چه آسان ز دنیا جدا می‌کنند شب جمعه از لطف ری جمع را همه راهی کربلا می‌کنند خودش دید زینب که سرنیزه‌ها تن شاه را جابجا می‌کنند سیدپوریا هاشمی