💥سبک: #شعرخوانی
🎤مداح:حاج #مهدی_رسولی
🌷 #حجاب
رختِ زیبای آسمانی را
خواهرم با غرور بر سر کن
نه خجالت بکش نه غمگین باش
چادرت ارزش است باور کن!
بویِ زهرا و مریم و هاجر
از پرِ چادرت سرازیر است
بشکند آن قلم که بنویسد:
"کهنه گشت و دست و پا گیر" است
توی بالِ فرشته ها انگار
حفظ وقتِ عبور می آیی
کوریِ چشمهای بی عفت
مثل یک کوه نور می آیی
حفظ و پوشیده در صدف انگار
ارزش و شان خویش میدانی
با وقاری و مثل یک خورشید
پشتِ یک ابرِ تیره میمانی
خسته ای از تمام مردم شهر
از چه رو این قدر تو غم داری؟
نکند فکر این کنی شاید
چیزی از دیگران تو کم داری !!
Rasouli-Hejab.mp3
2.66M
💥سبک: #شعرخوانی
🎤مداح:حاج #مهدی_رسولی
🌷 #حجاب
رختِ زیبای آسمانی را
خواهرم با غرور بر سر کن
نه خجالت بکش نه غمگین باش
چادرت ارزش است باور کن!
بویِ زهرا و مریم و هاجر
از پرِ چادرت سرازیر است
بشکند آن قلم که بنویسد:
"کهنه گشت و دست و پا گیر" است
توی بالِ فرشته ها انگار
حفظ وقتِ عبور می آیی
کوریِ چشمهای بی عفت
مثل یک کوه نور می آیی
حفظ و پوشیده در صدف انگار
ارزش و شان خویش میدانی
با وقاری و مثل یک خورشید
پشتِ یک ابرِ تیره میمانی
خسته ای از تمام مردم شهر
از چه رو این قدر تو غم داری؟
نکند فکر این کنی شاید
چیزی از دیگران تو کم داری !!
💥
.
#اربعین
کاروان اربعين
آنچه از من خواستي، با کاروان آوردهام
يک گلستان گل به رسم ارمغان آوردهام
از در و ديوار عالم فتنه ميباريد و من
بيپناهان را بدين دارالامان آوردهام
اندراين ره از جرس هم بانگ ياري برنخاست
کاروان را تا بدينجا با فغان آوردهام
بس که من منزل به منزل در غمت ناليدهام
همرهان خويش را چون خود به جان آوردهام
تا نگويي زين سفر با دست خالي آمدم
يک جهان درد و غم و سوز نهان آوردهام
قصهي ويرنهي شام ار نپرسي خوشتر است
چون از آن گلزار، پيغام خزان آوردهام
خرمني موي سپيد و دامني خون جگر
پيکري بيجان و جسمي ناتوان آوردهام
ديده بودم با يتيمان مهرباني ميکني
اين يتيمان را به سوي آستان آوردهام
ديده بود تشنگي از دل قرارت برده بود
از برايت دامني اشک روان آوردهام
تا به دشت نينوا بهرت عزاداري کنم
يک نيستان ناله و آه و فغان آوردهام
تا نثارت سازم و گردم بلاگردان تو
در کف خود از برايت نقد جان آوردهام
نقد جان را ارزشي نبود، ولي شادم چون مور
هديهيي سوي سليمان زمان آوردهام
تا دل مهر آفرينت را نرنجانم ز درد
گوشهيي از درد دل را بر زبان آوردهام
هاتفي «پروانه» را ميگفت کز اين مرثيت
در فغان، اهل زمين و آسمان آوردهام
.
#محمد_علي_مجاهدي «پروانه»
#حیاتنا_الحسین
...┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
#امام_سجاد علیه_السلام
#شهادت_امام_سجاد
#زمزمه
۷۶۲
ازغصه های تو ندارم خواب
چهل ساله هستم به پیچ وتاب
قلبم می سوزه تا می بینم آب
بابای مظلوم
بادیدن شیرخواره می گریم
تا می بینم گوشواره می گریم
به یاد گوش پاره می گریم
بابای مظلوم
اگر ببینم گلی رو پرپر
یادم میاد رو نیزه هجده سر
****
از داغ بین سینه می گفتم
با مردم مدینه می گفتم
از کینه ی دیرینه می گفتم
بابای مظلوم
گفتم تو را تشنه بریدن سر
نبود جای سالم روی پیکر
به قدر این نگین انگشتر
بابای مظلوم
من پاره پاره پیکرت دیدم
در بوریا تن تو پیچیدم
****
از شامیان من ولوله دیدم
شادی و رقص و هلهله دیدم
من خنده های حرمله دیدم
بابای مظلوم
دیدم یکی به کاکلت زد چنگ
دیدم که صورتت زخون شد رنگ
پیر زنی بر سر تو زد سنگ
بابای مظلوم
آن صحنه کی رود مرا از یاد
سرِ تو از نیزه زمین افتاد
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#سبک_خوشابحال_نوکرات_ارباب
.👇
.
#امام_سجاد علیه_السلام
#شهادت_امام_سجاد
#زمزمه
۷۶۳
دیدم هر آنچه چشمی ندیده
دیدم کبوتر درخون تپیده
طوری زبابایم سر بریدند
که خون حلقش بر نی چکیده
دیدم چو جسم عریان بابا
دربوریا من پیچیدم او را
ازپا فتادم آندم که دیدم
مرکب به روی جسمش دویده
هم دیده ام جسمی بین گودال
ازظلم دشمن گردیده پامال
هم دیده ام باچشمان خونبار
برنیزه هجده سرِ بریده
نمانده تاب و توانِ گفتن
نرفته هرگز زخاطرِ من
زضربِ دستِ سنگینِ دشمن
دیدم که طفلی خورده کشیده
دیدم هماره با اشک وناله
روی کبودِ طفل سه ساله
دیدم که در گوشه ی خرابه
ره می رود با قدّخمیده
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#سبک_کبوتر_من_مپر_ز_لانه
👇
.
#امام_سجاد علیه_السلام
#زمینه
۷۶۴
کس نبیند آنچه من دیده ام
مدینه چون گلِ خشکیده ام
آه و واویلا
یاد شهدا هر شب می نالم
چهل ساله که یاد گودالم
آه و واویلا
سینه ی من شد غرقِ در ناله
دیدم کتک خورد طفل سه ساله
آه و واویلا
کربلا زخم تیر و سنان بود
امان از شام که زخم زبان بود
آه و واویلا
شامیان بر اشک ما خندیدند
پای سرِ بریده رقصیدند
آه و واویلا
یکی بر مطربها می داد انعام
آن یکی می داد بر علی دشنام
آه و واویلا
شامیان قلب ما را شکستند
ده تن را به یک ریسِمان بستند
آه و واویلا
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شهادت_امام_سجاد
#سبک_سالار_زینب 🎼
.👇
.
#نوحه_سنتی
#امام_سجاد_علیه_السلام
#سبک_حاج_اکبر_ناظم
۷۶۵
من ای مدینه از نفس فتادم
غمها که دیدم کی رود ز یادم
با آن همه غم روی پا ستادم
ندارم توانی شدم قد کمانی
رفته رمق ز دست و پایم
هر لحظه یاد کربلایم
جان من از غصه به لب رسیده
دیدم به صحرا لاله های چیده
بوسه زدم به حنجر بریده
خودم دیدم آنجا تن بی سرش را
پاشیده دیدم جسم بابا
در بوریا پیچیدم او را
من دیده ام تن های پاره پاره
دائم بود چشم پر از ستاره
به نیزه دیدم شیروخواره
دلم در پیچ و تاب وای من از رباب
از دیدن آن سر خمیدم
آه از جگر هر دم کشیدم
****
#محمود_اسدی_شائق
#شهادت_امام_سجاد
.👇