eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3.3هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
10.7هزار ویدیو
1.1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. آمدیم از سفر دور و دراز رمضان پی نبردیم به زیبایی راز رمضان... سر به آیینهٔ الغوث زدم در شب قدر آب شد زمزمهٔ راز و نیاز رمضان دیدم این قدر همان آینهٔ خلّصناست دیدم آیینه‌ام از سوز و گداز رمضان بیش از این، ناز نخواهیم کشید از دنیا بعد از این، دست من و دامن ناز رمضان نکند چشم ببندم به سحرهای سلوک نکند بسته شود دیدهٔ باز رمضان صبح با بادهٔ شعبان و رجب آمده بود آن که دیروز مرا داد جواز رمضان شام آخر شد و با گریه نشستم به وداع خواب دیدم نرسیدم به نماز رمضان ............. الغرض! فیض خاص گشت تمام سهم ما باز، فیض عام شده‌ست دل ناباورم صدا می‌زد: میهمانی مگر تمام شده‌ست؟ گفته بودند آخر این ماه عاشقش سر به زیر خواهد شد گفته بودند با دلم هر شب توبه کن، توبه! دیر خواهد شد رمضان‌های بی‌شمار رسید همه شب‌ها گذشت پی در پی با خودم گفتم ای دل بی‌درد فرصت توبه می‌رود، پس کی؟ فکر این باش سال دیگر هم رمضان می‌رسد ز راه اما تو مگر می‌شوی عوض؟ هرگز تو مگر توبه می‌کنی؟ اصلا! تو فقط فکر آمدن، رفتن فکر در مسجدِ خدا بودن فکر با اشک خود غریبه شدن با همه شهر آشنا بودن چیست دیگر بگو که قلب تو را به تأمل، به فکر وا دارد؟ تو گمان می‌کنی به راه آیی؟ مرگ باید تو را به راه آرد ای دل، از حال خود مشو غافل چهره با اشک خود معطر کن فرصت گفت‌وگو کمی باقی‌ست خیز و فریاد توبه‌ای سر کن
. 💠 بیان تعریضی در شعر آیینی تیر كمتر بزنید از پی صیدِ بالش چشمِ مرغانِ حرم می‌دود از دنبالش كرم حاكمِ كوفه‌ست كه فرزندِ علی تیر باید ببرد سهم، ز بیت‌المالش! عطش و آتش از این لب به هم آمیخته است؟! یا كه خورشید دمیده‌ست روی تبخالش؟! کیست این شوکت پُر شور که در دشت حضور یک چمن یاس شکفته‌ست به استقبالش؟ گوش وا کرده زمین تا شنود تکبیرش چشم وا کرده سماوات به استهلالش و شنیدیم به تفصیل ز مردان خدا ماجرایی که چنین است چنین اجمالش: هرگز از آب ننوشید علمدار حسین یاد کرد از لب او، از جگر اطفالش گفت: والله اُحامی اَبداً عن دینی با لبِ از عطش و عاطفه مالامالش... 📝 🔹از نکاتی که رعایت آن در مرثیه، به اثرگذاری بیشتر آن منجر خواهد شد، پرده‌برداری از چهره‌ی دشمنان اهل‌بیت و ناجوانمردان جبهه‌ی باطل است. شاعر مرثیه‌پرداز باید دقت داشته باشد که این پرده‌برداری، شعر را به ورطه‌ی نظم نکشاند و در نهایت شاعرانگی اتفاق بیفتد تا اثرگذاری مرثیه، عمیق‌تر و ماندگارتر باشد. 🔸از شگردهای شاعرانه‌ای که می‌توان در مرثیه از آن بهره جست، به‌‌کارگیری زبان گزنده و تلخ طنز، تعریض و کنایه است. منظور از زبان طنز معنای عرفی آن نیست، بلکه مراد بیان تعریضی و گزنده‌ی آن است؛ بیتی از غزل بالا از نمونه‌های موفق و مثال‌زدنی در این حوزه است: كرم حاكمِ كوفه‌ست كه فرزندِ علي تير بايد ببرد سهم، ز بيت‌المالش! 🔹واژه‌های این بیت بسیار هنرمندانه در هم تنیده شده‌اند. واژه‌های: کرم، حاکم کوفه، فرزند علی، تیر، سهم، بیت‌المال، علاوه بر ایجاد بافت یک‌دست هنری، هرکدام بار تعریض و کنایی را در بیت به دوش می‌کشند و هیچ واژه‌ای در بیت خنثی نیست. طنز تلخ این بیت را واژه‌ی کرم به وجود آورده و واژه‌های دیگر ضربه‌ی بیت را قوی‌تر کرده است؛ چرا که هم‌نشینی این واژه‌ها ناخودآگاه مخاطب را به مقایسه‌ی عملکرد حکومت علوی و اموی وا می‌دارد. هم‌نشینی هنرمندانه‌ی دو واژه‌ی تیر و سهم، آتش مرثیه را در بیت روشن کرده است. 🔸این ابیات نیز، از نمونه‌های موفق بیان تعریضی در شعر عاشورایی به شمار می‌روند: پیشانی تمامی‌شان داغ سجده داشت آنان که خیمه‌گاه مرا تیر می‌زدند علیرضا قزوه راه گریز اغلب قاضی شریح‌ها آن روز در بد آمدن استخاره بود محمدعلی مجاهدی ✍🏻 ✍ 📗 .
. 🔹بحر تا نهر🔹 گشوده باغِ تاریخ از گلِ عبرت، بسی دفتر که هر برگ از تبِ خجلت، رُخی دارد چو شبنم، تر اگرچه ماجرای قدس اسفناک است و دردآور نمی‌ماند به دست دشمنان این خاک پهناور از آنِ مردم خود می‌شود، این طُرفه بوم و بَر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر چقدر این سرزمین زیباست با نام فلسطینش و قدسش، اَلخلیلش، بیت لَحمش، دِیر یاسینش و داوود و سلیمان و مسیح و دین و آیینش و معراج نبی اکرم از اوراقِ زرینش نباید ساکنش باشد، مگر قوم خدامحور فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر و قُدس این قبلۀ اول، «منا»، «مشعر» به یاد اوست و در ماه مبارک، جمعۀ آخر به یاد اوست «علی» آن شیرمردِ عرصۀ «خیبر» به یاد اوست و در شب‌های قدر، آن‌قدر پیغمبر، به یاد اوست که اینجا سرزمین اُمّتش بوده‌ست سرتاسر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر هلا شمر است اسرائیل در این برهۀ حساس بیا ای دوست، شمر روزگار خویش را بشناس کم از ابن زیادند این مگر جمع خدانشناس امان نامه‌ست عقد صلحشان! واغیرتا عباس نشد از صلح اسرائیل و اعراب این فرا گستر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر نه خیری کنفرانس صلح‌ها دارد، نه تأییدش نه جز بیراهه آنچه نقشۀ راه است تمهیدش نه «شرم الشیخ» شرم آور، نه صلح «کَمپ دِیویدش» چه بیچاره‌ست آن‌کس که به این‌ها بوده امیدش نمی‌داند که باید پس گرفت از خصم خیره‌سر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر به جرأت، قتل‌عام کودکان، آیین موسی نیست ستم کردن به هر پیر و جوان، آیین موسی نیست زنان، مردان، چنین بی‌خانمان، آیین موسی نیست جنایت در جنایت بی‌امان، آیین موسی نیست چه باشد پاسخ ما در پی این ظلم شرم‌آور؟ فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر اگر با خنجر، این سنگی که در دست است، همسنگ است اگر هفتادسال این مرز و بوم، آماج صد جنگ است اگر خاک فلسطینم، شقایق فام و خون رنگ است اگر «فتحی شقاقی» جلوۀ ایثار و فرهنگ است همه سرچشمه دارد از طلوع سرخ این باور: فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر چنان شمع‌اند این مردم برای سوختن، آری همه هموار کرده رنج دنیا را به تن، آری همه آواره ده‌ها سال در دشت و دمن، آری نمی‌خواهند جز خاک وطن، خاک وطن، آری وطن روزی شود، از روز اول نیز خرم‌تر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر نه اسرائیل در میدان به فتح تازه، نائل شد نه شهرک‌سازی‌اش منجر به حل این مسائل شد فقط دیوار شد دور خودش، دیوار حائل شد بگو فردا که اسرائیل زائد بود، زائل شد و روی نقشه‌‌ها باشد فلسطین نام این کشور فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر فلسطین زنده شد امروز و پولادین شده گامش به گردان‌های «اَلقدسش»، به موشک‌های «قَسّامش» به شور «انتفاضه» با شعور و عزم و اقدامش به شوقِ نوجوان «غزه» در هنگام اعزامش به این اندیشۀ پویا که جاری ماند تا محشر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر خمینی گفت: اکنون قدس در دستِ شیاطین است هلا اسلامِ ما را پارۀ تن، این فلسطین است کنون قدس شریف، آزادی‌اش با جانِ شیرین است سلیمانی -شهید قدس- بر این عهدِ دیرین است که باید قدس را آزاد کرد از دست این کافَر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر بگو حتمی‌ست پیروزی برای ما، مسلّم هم بگو با محتشم شد شورشی در خلق عالم، هم که می‌آید ز قدس آوای پرشور محرم، هم نوشته روی سنگ قبرِ «تهرانی مقدم»، هم کسی که آرزویش مرگ اسرائیل بود، آخر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر بنایِ «قبة الصخره» کنار «مسجد الاقصی»ست بساطِ «جاء نصرالله و الفتح» خدا اینجاست که «سُبحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِه» آیتی گویاست فلسطین هم به پیروزیش نزدیک است، این پیداست جهان یک روز حتی می‌شود، این جمله را از بر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر به فطرت، یار هر مظلوم، یار هر مسلمانیم همه یارِ «حماس» و یارِ «حزب‌الله» لبنانیم اگر عالم شود دشمن، به عهد خویش می‌مانیم نماز جمعه را یک روز ما در «قدس» می‌خوانیم محقق می‌شود آخر به حق این گفتۀ رهبر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر ✍ .
. 🔹بحر تا نهر🔹 گشوده باغِ تاریخ از گلِ عبرت، بسی دفتر که هر برگ از تبِ خجلت، رُخی دارد چو شبنم، تر اگرچه ماجرای قدس اسفناک است و دردآور نمی‌ماند به دست دشمنان این خاک پهناور از آنِ مردم خود می‌شود، این طُرفه بوم و بَر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر چقدر این سرزمین زیباست با نام فلسطینش و قدسش، اَلخلیلش، بیت لَحمش، دِیر یاسینش و داوود و سلیمان و مسیح و دین و آیینش و معراج نبی اکرم از اوراقِ زرینش نباید ساکنش باشد، مگر قوم خدامحور فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر و قُدس این قبلۀ اول، «منا»، «مشعر» به یاد اوست و در ماه مبارک، جمعۀ آخر به یاد اوست «علی» آن شیرمردِ عرصۀ «خیبر» به یاد اوست و در شب‌های قدر، آن‌قدر پیغمبر، به یاد اوست که اینجا سرزمین اُمّتش بوده‌ست سرتاسر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر هلا شمر است اسرائیل در این برهۀ حساس بیا ای دوست، شمر روزگار خویش را بشناس کم از ابن زیادند این مگر جمع خدانشناس امان نامه‌ست عقد صلحشان! واغیرتا عباس نشد از صلح اسرائیل و اعراب این فرا گستر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر نه خیری کنفرانس صلح‌ها دارد، نه تأییدش نه جز بیراهه آنچه نقشۀ راه است تمهیدش نه «شرم الشیخ» شرم آور، نه صلح «کَمپ دِیویدش» چه بیچاره‌ست آن‌کس که به این‌ها بوده امیدش نمی‌داند که باید پس گرفت از خصم خیره‌سر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر به جرأت، قتل‌عام کودکان، آیین موسی نیست ستم کردن به هر پیر و جوان، آیین موسی نیست زنان، مردان، چنین بی‌خانمان، آیین موسی نیست جنایت در جنایت بی‌امان، آیین موسی نیست چه باشد پاسخ ما در پی این ظلم شرم‌آور؟ فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر اگر با خنجر، این سنگی که در دست است، همسنگ است اگر هفتادسال این مرز و بوم، آماج صد جنگ است اگر خاک فلسطینم، شقایق فام و خون رنگ است اگر «فتحی شقاقی» جلوۀ ایثار و فرهنگ است همه سرچشمه دارد از طلوع سرخ این باور: فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر چنان شمع‌اند این مردم برای سوختن، آری همه هموار کرده رنج دنیا را به تن، آری همه آواره ده‌ها سال در دشت و دمن، آری نمی‌خواهند جز خاک وطن، خاک وطن، آری وطن روزی شود، از روز اول نیز خرم‌تر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر نه اسرائیل در میدان به فتح تازه، نائل شد نه شهرک‌سازی‌اش منجر به حل این مسائل شد فقط دیوار شد دور خودش، دیوار حائل شد بگو فردا که اسرائیل زائد بود، زائل شد و روی نقشه‌‌ها باشد فلسطین نام این کشور فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر فلسطین زنده شد امروز و پولادین شده گامش به گردان‌های «اَلقدسش»، به موشک‌های «قَسّامش» به شور «انتفاضه» با شعور و عزم و اقدامش به شوقِ نوجوان «غزه» در هنگام اعزامش به این اندیشۀ پویا که جاری ماند تا محشر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر خمینی گفت: اکنون قدس در دستِ شیاطین است هلا اسلامِ ما را پارۀ تن، این فلسطین است کنون قدس شریف، آزادی‌اش با جانِ شیرین است سلیمانی -شهید قدس- بر این عهدِ دیرین است که باید قدس را آزاد کرد از دست این کافَر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر بگو حتمی‌ست پیروزی برای ما، مسلّم هم بگو با محتشم شد شورشی در خلق عالم، هم که می‌آید ز قدس آوای پرشور محرم، هم نوشته روی سنگ قبرِ «تهرانی مقدم»، هم کسی که آرزویش مرگ اسرائیل بود، آخر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر بنایِ «قبة الصخره» کنار «مسجد الاقصی»ست بساطِ «جاء نصرالله و الفتح» خدا اینجاست که «سُبحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِه» آیتی گویاست فلسطین هم به پیروزیش نزدیک است، این پیداست جهان یک روز حتی می‌شود، این جمله را از بر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر به فطرت، یار هر مظلوم، یار هر مسلمانیم همه یارِ «حماس» و یارِ «حزب‌الله» لبنانیم اگر عالم شود دشمن، به عهد خویش می‌مانیم نماز جمعه را یک روز ما در «قدس» می‌خوانیم محقق می‌شود آخر به حق این گفتۀ رهبر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر ✍ .
22.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شعرخوانی حجت‌الاسلام در عصر شعر و نغمه به جرأت، قتل‌عام کودکان، آیین موسی نیست ستم کردن به هر پیر و جوان، آیین موسی نیست زنان، مردان، چنین بی‌خانمان، آیین موسی نیست جنایت در جنایت بی‌امان، آیین موسی نیست چه باشد پاسخ ما در پی این ظلم شرم‌آور؟ فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر اگر با خنجر، این سنگی که در دست است، همسنگ است اگر هفتادسال این مرز و بوم، آماج صد جنگ است اگر خاک فلسطینم، شقایق فام و خون رنگ است اگر «فتح شقاقی» جلوه ایثار و فرهنگ است همه سرچشمه دارد از طلوع سرخ این باور: فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر چنان شمع‌اند این مردم برای سوختن،آری همه هموار کرده رنج دنیا را به تن، آری همه آواره ده‌ها سال در دشت و دمن، آری نمی‌خواهند جز خاک وطن، خاک وطن، آری وطن روزی شود، از روز اول نیز خرم‌تر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر https://eitaa.com/madahanpirbakran .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعرخوانی حجت‌الاسلام در عصر شعر و نغمه خمینی گفت: اکنون قدس در دستِ شیاطین است هلا اسلامِ ما را پاره تن، این فلسطین است کنون قدس شریف، آزادی‌اش با جانِ شیرین است سلیمانی -شهید قدس- بر این عهدِ دیرین است که باید قدس را آزاد کرد از دست این کافَر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر بگو حتمی است پیروزی برای ما، مسلّم هم بگو با محتشم شد شورشی در خلق عالم، هم که می‌آید ز قدس آوای پرشور محرم، هم نوشته روی سنگ قبرِ «تهرانی مقدم»، هم کسی که آرزویش مرگ اسرائیل بود، آخر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
گفت رنجور دلش از اثر فاصله‌هاست آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدله‌هاست از چه در خیمه بماند اگر او می‌داند چشم در راه غزالان حرم آبله‌هاست؟ آفتاب است که از زین به زمین افتاده‌ست! شیهۀ اسب یقیناً خبر از زلزله‌هاست نه که هنگام نماز است، عمو در سجده‌ست نکند وقت به پا داشتن نافله‌هاست؟ این طرف محفل پر اشک‌ترین زمزمه‌هاست آن طرف مجلس پر شورترین هلهله‌هاست به یتیمی ز نوک تیر، محبّت کردن جلوۀ بارزی از خُلق خوش حرمله‌هاست! خواستند آینۀ باغ شقایق باشد سینه‌ای که پر آواز پر چلچله‌هاست ✍️ 🔻مقدمتان را به این کانال 2 هزارنفری 🟩⬜️🟥امامتفاوت وعالی گرامی می داریم
علیها‌السلام علیه‌السلام فرازی از یک 🔹بانوی آفتاب🔹 لختی بیا به سایهٔ این نخل‌ها رباب! سخت است بی‌قرار نشستن در آفتاب! این گریه‌های بی‌حدِ كودک برای چیست؟ این گریه‌ها، ز جنس تقاضای آب نیست! این بار گریه، حاصل عشق است و شوق و شور رفتن ز مرز حادثه تا قله‌های نور «ساقی! حدیث سرو و گل و لاله می‌رود» «این طفل، یک‌شبه ره صد ساله می‌رود» این بار، گوش بر سخن هیچ‌کس مکن گهواره را برای شهادت قفس مکن.. این طفل را فقط پی اهدای جان فِرِست این هدیه را فقط به سوی آسمان فِرِست باید که شعرِ فتح بخواند، قبول کن! حیف است او به خیمه بماند، قبول کن! برخیز ای رباب، دلت را مجاب کن قنداقه را به دست پدر ده، شتاب کن.. بشتاب! نه! شتاب علی بیشتر شده‌ست گویا ز رازهای خدا، با خبر شده‌ست وقت وداعِ همسفر آمد، نگاه کن هنگام بوسهٔ پدر آمد، نگاه کن دشمن به غیر کینه، مقابل نشد، نشد در این میانه، حرمله، کاهل نشد، نشد.. گل را نصیبِ صاعقه کردند کوفیان «از آب هم مضایقه کردند کوفیان».. كم مانده بود عالم از این داغ جان دهد ای مادرِ شهید خدا صبرتان دهد! می‌دانم از دل تو شكوفید این امید آقا سرش سلامت، اگر طفل شد شهید! امّا كسی نمانده به آقا توان دهد! یا رب مباد از پسِ این داغ جان دهد! حالا به پشتِ خیمه پدر ایستاده است مشغولِ دفنِ پیكر خورشید‌زاده است لبریز ابر می‌شود و تار، آسمان در خاک دفن می‌شود انگار، آسمان بهتر كه دفن بود تن طفل تو رباب بوسه نزد سه روز بر این پیكر آفتاب بهتر كه دفن بود و پی بوریا نرفت آن ماه‌پاره زیر سُم اسب‌ها نرفت بهتر كه دفن بود و چو رازی كتوم شد این نامه، محرمانه شد و مُهر و موم شد.. :: لختی بیا به سایهٔ این نخل‌ها رباب! سخت است بی‌قرار نشستن در آفتاب! از خاطر تو آن غم دیرین نرفته است آب خوش از گلوی تو پایین نرفته است! زمزم به چشم و زمزمه در سینه تا به کی؟! آه از جدایی دل و آیینه تا به کی؟!.. بگذار از این حکایت خون‌بار بگذریم نفرین به هر چه حرمله! بگذار بگذریم امّا از این گذشته تماشا کن ای رباب حالا حسین مانده و این خیل بی‌حساب! تنها به سمت معرکه باید سفر کند زینب کجاست دختر او را خبر کند؟ این لاله لاله باغ مگر وا نهادنی‌ست؟ این شرحه شرحه داغ مگر شرح دادنی‌ست؟.. حالا چه عاشقانه محاسن كند خضاب سبط رسول، تشنه میان دو نهر آب! كم‌كم سکوت، ساحلِ فریاد می‌شود آبِ فرات بر همه آزاد می‌شود آبی ولی منوش كه غیر از سراب نیست! زَهْر است این به كام تو، باور كن آب نیست! این آب، شیر می‌شود و سنگ می‌شود یعنی دلت برای علی، تنگ می‌شود!.. :: لختی بیا به سایهٔ این نخل‌ها رباب! سخت است بی‌قرار نشستن در آفتاب! مهمانِ سفره‌های فراهم نمی‌شوی؟ عیسی شده‌ست طفل تو، مریم نمی‌شوی؟ غمگین مباش، آخر این ماجرا خوش است پایان شب به میمنت «والضّحی» خوش است آید به انتقام کسی از تبارتان «عَجّل عَلی ظُهورکَ یا صاحبَ الزمان» 📝
. ای خطبه ات مهر دهان یاوه گوها ای ندبه ات بنیان کن بی چشم و روها با خطبه ات مرز امید و بیم بودی آن جا تبر بر دوش ابراهیم بودی گفتی: مبادا کافری ها پا بگیرند موسی نباشد سامری ها پا بگیرند نگذاشتی که بیشه ها در گیر باشند روباه ها فکر شکار شیر باشند با این حماسه شور و شینی آفریدی تکبیر گفتی و حسینی آفریدی دشمن اگر چه بادها در غب غب انداخت خود را میان خطبه ی پر شور تو باخت تو کوثری تو چشمه ای تو مثل رودی از دامن خورشید ما تهمت زدودی یعنی که گفتند ابتر است اما چنین نیست انگشتر پیغمبر ما بی نگین نیست اکنون خدا را شکر بی کوثر نماندیم این انقلاب ماست ما ابتر نماندیم امروز در بیروت نسل تازه داریم در غزه از روح حماس آوازه داریم آنک درای فتح و ایمان پرشتاب است این بانگ نسل سوم این انقلاب است "گر صد حرامی صد خطر در پیش داریم حکم جلودار است سر در پیش داریم" بانو! جوانانت خط شب را شکستند با راه فرزندت خمینی عهد بستند لب تر کنی در معرکه جان می سپارند ای هاجر! اسماعیل هایت بی قرارند بار دگر دل مژده ی روشنگر آورد از خاوران نور محمد سر بر آورد گزیده اشعار ✍ ......................... 👇 الحمدلله که حیدری ام من هم مثل حسنت مادری ام 👇
تاریخ به‌جز عبرت ایام ندارد هر آینه روز خوش و آرام ندارد هر جا سخنی از شرر و شیوۀ گرگ است از لانۀ جاسوسی شیطان بزرگ است آن لانه که تسخیر جوانان وطن شد جاسوسی آن فاش برای تو و من شد از گورِ هم او آتش امروز بلند است صهیون به هواداری او اهل گزند است با این همه، آن وعدۀ شیرین شده نزدیک پیروزی لبنان و فلسطین شده نزدیک سنوار نشان داد که با پیکر صد چاک باید که سلاح تو نیفتد به روی خاک سیدحسن و هَنْیه، فؤاد و صفی‌ّالدین از خیل شهیدان ره قدس و فلسطین سیدرضی و زاهدی و نیل‌فروشان سنوار که تکبیرزنان بود خروشان گفتند بدانید که بسیار عیان است این‌ها نفس آخر صهیون به جهان است از حزب خدا در دلشان وحشت و بیم است سیدحسن بعدی ما شیخ نعیم است با این‌که غم و غصه به هر ناحیه برپاست سرزنده‌تر از پیش، ولی ضاحیه برپاست سیدحسن آن روز به خطِّ خوش و خوانا بر صفحه نوشته سپس آن را زده امضا ما صاعقه در روز نبردیم بدانید قطعاً همه پیروز نبردیم بدانید شمشیر به کف آیۀ فتح‌اند دلیران آمادۀ صد وعدۀ صادق شده ایران داریم می‌آییم به میدان، بهراسید آری بهراسید از ایران بهراسید.. خود را وسط معرکه محبوس ببینید تا مردنتان یک‌سره کابوس ببینید ای خیبریان از شب پیکار بترسید از زمزمۀ حیدر کرار بترسید هنگام نبرد آمده، خوشحالی‌تان کو؟! آن دبدبۀ گنبد پوشالی‌تان کو؟! باید که بفهمی سر تسلیم نداریم ما از تو و ارباب تو هم بیم نداریم فتّاح به تو یاد دهد فتح مبین را ایران به تو تعلیم دهد نظم نوین را ایران به تو اثبات کند جنگ‌بلد کیست آن‌کس که در این غائله پیروز شود کیست پا را ز حد خویش فراتر تو نهادی شلیک به ایران؟ چه غلط‌های زیادی! ای باند تبهکار! بزن زور خودت را با موشک خود حفر کنی گور خودت را ای باند تبهکار! تو در آخر کاری بی صاحب خود هیچ تو در چنته نداری بر هم بزند حملۀ ما سرخوشی‌ات را پایان بدهد قصۀ کودک‌کشی‌ات را تو اِبن‌زیادی و سگ هار یزیدی بیچاره! نگهبان در کاخ سپیدی آن کاخ که نزدیک شده صبح زوالش فرقی نبوَد بین سگ زرد و شغالش آن کاخ که بر پایۀ تدلیس نشسته بر صندلی قدرتش ابلیس نشسته آدم‌کشی و فتنه و غارت هنر اوست هر شر که به عالم بشود زیر سر اوست بیدادگری‌های جهان ریشه‌اش آن‌جاست ویران شود این کاخ که ویران‌گر دنیاست یک خون، طلب ماست از این قوم ستم‌کار یک روز می‌آییم به خون‌خواهی سردار هیهات که ما عزت خود را بفروشیم از خون سلیمانی‌مان چشم بپوشیم سوگند به او، مرهم این داغ تقاص است با قاتل او حرفی اگر هست قصاص است ما صاحب عزمیم، اِذا زُلزِلَتِ الاَرض آمادۀ رزمیم، اِذا زُلزِلَتِ الاَرض ما کالجبل راسخ امروز نبردیم این وعدۀ قطعی‌ست که پیروز نبردیم نه جای شتاب است نه هنگام درنگ است سیدعلی خامنه‌ای فاتح جنگ است ما زنده‌تر از پیش به خون شهداییم در معرکه‌ها لشکر این مرد خداییم او اذن دهد در صف پیکار ردیفیم لب تر کند امروز، سحر قدس شریفیم امروز که اوضاع جهان مایۀ شرم است «ای عشقِ دل‌افروز، دلِ ما به تو گرم است» سرودهٔ مشترک مقدمتان رابه این کانال2هزارنفری گرامی می داریم
کو آن که طی کند شب عرفانی تو را شاعر شود حقیقت نورانی تو را این رودها که همسفر بی‌قراری‌اند تحسین نموده‌اند خروشانی تو را با صد هزار شاخه گل یاس هم بهار هم‌پای نیست عطر گلستانی تو را وقت عبادت آیه‌ای از نور می‌شوی تا عرش می‌برند چراغانی تو را تسبیح کرده‌اند خدا را فرشتگان تا دیده‌اند جلوهٔ سبحانی تو را باید فرشتگان پی درک فصاحتت از بر کنند متن سخنرانی تو را اندوه رنج‌های تو با آن مساحتش پُرچین نکرد صفحهٔ پیشانی تو را هجده گل از حیات جهان چید دست تو ای باغ‌های خرّم توحید، مست تو :: این چشمه‌ها بدون تو آب روان نداشت این دشت‌ها بدون تو طبع جوان نداشت بهتر ز یاس‌های تو، نُه‌ چرخ گل ندید بهتر ز دودمان تو، هفت‌آسمان نداشت ای مهربان‌تر از همهٔ شهر با علی ای آن که چون تو شهر علی مهربان نداشت نُه سال با تو چشم علی روی غم ندید نُه سال جز تو قلب علی همزبان نداشت نُه سال جز تو مادر گل‌ها کسی نبود نُه سال جز تو باغ علی باغبان نداشت نُه سال سفره‌های فقیران شهرتان جز با تنور بخشش این خانه نان نداشت بانو! مدینه عطر شما را گرفته بود اما چرا کسی خبر از قبرتان نداشت باشد ولی ز خاک بهار تو باقی است در باغ یاس عطر مزار تو باقی است :: عزم شما مبارزه از سر گرفته بود تصمیم بر جهاد مکرر گرفته بود لشکر شد اشک‌های شما در مصاف خصم وقتی شرار فتنه‌گری در گرفته بود آن روز تیغ خطبهٔ تو آبدیده بود حال و هوای حمله به خیبر گرفته بود آن روز واژه‌های شجاع تو در نبرد جان از جوان و دل ز دلاور گرفته بود زینب که خطبه‌های سراسر حماسه خواند این درس را، ز مکتب مادر گرفته بود ای مادر شلمچه! امید شهادتم در پشت روضه‌های تو سنگر گرفته بود دلخسته‌ام، طراوت کارونم آرزوست یا فاطمه! جزیرهٔ مجنونم آرزوست :: برداشت دست حق ز رخ شب نقاب را حس کرد باز پنجره‌ها آفتاب را بیدار گشته‌ایم و... دل‌آشفته دشمنان دیگر مگر به خواب ببینند خواب را باید امید داشت به فردای با شکوه باید فزون نمود در این ره شتاب را گفتا به حق تجلی نور خمینی است هرکس که دید رهبر این انقلاب را فریاد می‌زنیم در این شور بی‌کران «عجّل علی ظهورک یا صاحب الزمان» ✍️
آن شب که باغ، حال و هوای دعا گرفت هر شاخه‌ای قنوت برای خدا گرفت شعر علیل و واژهٔ بی‌اشتهای آن با اشک‌های شوق تشرّف شفا گرفت در گرگ و میش صبح، در انبوه خیر و شر دل بیدلانه حالت خوف و رجا گرفت اما پس از طلوع فراگیرِ آفتاب بی‌اختیار دامن مهر تو را گرفت مهر تو شرح روشن اشراق ناب بود خورشید با تبسم تو روشنا گرفت عالم قرار بود پس از تو شود خراب مهرت قدم نهاد که عالم بقا گرفت با فطرت اویس، دل آمد به سوی تو از عطر مصطفای وجودت صفا گرفت باغ از شکوفه هر سحر احرام شوق بست اذن طواف در حرم کربلا گرفت بی‌شک سراغ رایحهٔ گیسوی تو را حافظ هزار بار ز باد صبا گرفت با شوق تو مشارقِ الهام جلوه کرد با عطر تو عوالمِ ایجاد پا گرفت دیدم چگونه شاهد بزم شهود شد آن عاشقی که رخصت «یا لیتنا» گرفت :: از داغ تو که در دل افلاک جا گرفت آدم به ناله آمد و خاتم عزا گرفت فیض عظیم با «وَ فَدَیْناهُ» موج زد این جام را خلیل به لطف شما گرفت حتی پیامبر به پیامت امید داشت آن روز که تو را به سر شانه‌ها گرفت عُمّان درست گفت: خدا در دم نخست وقتی که امتحان ز همه اولیا گرفت قلب تو بیشتر ز همه درد و داغ خواست جانِ تو بهتر از همه جام بلا گرفت ای دم به دم حماسه! ببخشا که شعر من از حد گذشت و حال و هوای رثا گرفت در حیرتم «کمیت» چگونه میان شعر از دشمنان خون خدا خون‌بها گرفت؟! «آنان که در مقام رضا آرمیده‌اند» دیدند «دعبل» از چه امامی قبا گرفت من درخور عطای شما نیستم ولی باید دهان شاعرتان را طلا گرفت وقتی خروش کرد که «باز این چه شورش است» آری، چه شورشی که جهان را فرا گرفت ✍️ مقدمتان رابه این کانال3هزارنفری گرامی می داریم ■■■■■■■کانال ایتا 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/madahanpirbakran ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج🌸