.
#نوحه
#زمزمه #اربعین
#زبانحال_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها در روز اربعین
#حاج_رضا_یعقوبیان
گل فاطمه امروز شدم زائر کویت
کنار خاک قبرت منم در گفتگویت
حسین مظلوم عالم (۴)
چهل روزه برادر بدیدم رنج و ماتم
بدون توحسین جان نصیب من شده غم
حسین مظلوم عالم (۴)
چهل روزه برادر شده خون دل خواهر
غمت ای گل زهرا زده بر دلم آذر
حسین مظلوم عالم (۴)
برای تو بگویم که بعد از تو چها شد
تنت برروی خاک و سرت بر نیزه ها شد
حسین مظلوم عالم (۴)
نبودی چه کشیدم به جز غربت ندیدم
گل زهرا و حیدر زداغ تو خمیدم
حسین مظلوم عالم (۴)
نبودی وحشیانه برادر بی بهانه
تمام کودکان را زدند با تازیانه
حسین مظلوم عالم (۴)
نبودی دشمن تو به زخم من نمک زد
به همراه سکینه رقیه را کتک زد
حسین مظلوم عالم (۴)
امام بی قرینه گل باغ مدینه
به رگهای بریده زده بوسه سکینه
حسین مظلوم عالم (۴)
حسین ای گل زهرا چه گویم از اسیری
به رویم از غم تو نشسته گرد پیری
حسین مظلوم عالم (۴)
همه طول سفر را نمودم با تو من طی
برادر روبرویم سرتو بر روی نی
حسین مظلوم عالم (۴)
الا آرام جانم زدند زخم زبانم
به کعب و تازیانه شرر زدندبه جانم
حسین مظلوم عالم (۴)
امان ازکوفه و شام شده روزم چنان شام
به اطفال پریشان زدند سنگ از لب بام
حسین مظلوم عالم (۴)
امان از شام ویران شده ظلم فراوان
به تشت زر نهادند سر قاری قرآن
حسین مظلوم عالم (۴)
به تشت زرحسین جان زدی تو دم ز محبوب
یزید از کینه می زد به لبهای تو با چوب
حسین مظلوم عالم (۴)
زنم از سینه ناله ز داغ گل لاله
مپرس ازمن حسین جان ز زهرای سه ساله
حسین مظلوم عالم (۴)
شده اشکم روانه بر آن در یگانه
چو زهرا مادر تو شده دفنش شبانه
حسین مظلوم عالم (۴)
دعا کن ای حسین جان که من حاجت بگیرم
فدایی تو گردم کنار تو بمیرم
حسین مظلوم عالم (۴)
#زبانحال_اربعین
#مشهد_مقدس
.
.
#زبانحال_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
پس از تو جانِ برادر چه رَنجها که کشیدم
چه شَهرها که نَگشتم چه کُوچه ها نَدیدم
به سَخت جانی خود این قَدر نبود گُمانم
که بی تو زِنده بدشتِ بَلا به شام رسیدم
بُرون نمود در آن دَم چو شِمر پیرهَنت را
به تن زِ پَنجهء غم جامه هر زمان بِبُریدم
چو ماهِ چارده دیدم سَرت را بسر نِی
هِلال وار زِ بارِ مُصیبتِ تو خَمیدم
زدم به چوبهء مَحمِل سر آنزمان که سرِ نِی
بنُوکِ نیزهء خُولی سرِ چو ماهِ تو دیدم
زِ تازیانه و کعبِ سِنان و نیزهء دشمن
دگر زِ زندگی خویش قطع گشت اُمیدم
میانِ کوچه و بازارِ شام پای بِرهنه
سر از خَجالتِ نامحرمان بِجیب کِشیدم
شدم چو وارِد بزمِ یَزید بازوی بَسته
هِزار مَرتبه مَرگِ خود از خدا طَلبیدم
هَنور بر کَفِ پایم نشانِ آبله پیداست
به راهِ شام زِ بَس از جَفا پیاده دُویدم
ولی به اینهمه غم شاد از آنم اِی شهِ خوبان
که نَقدِ جان بِجهان دادم و غمِ تو خریدم
از این حکایتِ جان سوز #جودیا صفِ مَحشر
به نزدهِ شاهِ شَهیدان شَریک هَمچو شَهیدم
#شادروان_جودی_خراسانی
#اسارت #اربعین
.
#اربعین
هرشب برایت زیر نور ماه خواندم
با چشم تر مرثیه ای جانکاه خواندم
اذن دخول خویش را در راه خواندم
"أأدخل یابن رسول الله ؟"خواندم
خواهر نگاه روشنی دارد عزیزم !
هر رفتنی برگشتنی دارد عزیزم !
از داغ تو حیران شد و سرگشته زینب
دور سرت هرشب مکرر گشته زینب
رویش شبیه روی مادر گشته زینب
باید ببینی ! پیرتر برگشته زینب
ای صاحب شش گوشه مهمان داری امروز
یک قافله مهمان گریان داری امروز
برگشته ام تا جزء زوار تو باشم
من هرکجا باشم هوادار تو باشم
در عمر خود تنها گرفتار تو باشم
ای یوسف زهرا خریدار تو باشم
از زینب خود مشتری بهتر نداری
خواهر بمیرد ای برادر سر نداری
باید برایت گفتنی ها را بگویم
از اقتدار دختر زهرا بگویم
از خطبه ی کوبنده و غرا بگویم
ازانچه کردم با حرامی ها بگویم
با " اسکتوا" یم شهر کوفه زیر و رو شد
ابن زیاد از خطبه ام بی آبرو شد
دل را که با یاد خدا آرام کردم
من چادرم را پرچم اسلام کردم
با تیغ نطق آتشین اقدام کردم
جای تو خالی بود فتح شام کردم
جز ذکر حق ازخواهرت آیا شنیدی ؟
آن مارایت الا جمیلا را شنیدی ؟
در هر لباسی بنده ی شیطان غلط کرد
هرکس که زد بر نیزه ها قران غلط کرد
هرکس که شد همبازی حیوان غلط کرد
از ابتدا نسل ابوسفیان غلط کرد
اُف بر یزید و سفره ی نحس قمارش
شخصا در آوردم دمار از روزگارش
من پای اهداف تو از آغاز بودم
جان بر کف دین عاشقی جانباز بودم
با دست بسته صاحب اعجاز بودم
در بند شمر اما حماسه ساز بودم
هر منزلی محشر به پا کردم حسینم
من کربلا را کربلا کردم حسینم
جان داده ام تا روح مکتب جان بگیرد
تا کار و بار صاحب قران بگیرد
از بچه هایت دشمنت تاوان بگیرد
ای کاش دیگر این سفر پایان بگیرد
لبخندهای شمر جانی خسته ام کرد
زخم زبان و بددهانی خسته ام کرد
بعد از تو خیلی دشمنت رفتار بد کرد
هر خواهشی از حرمله کردیم رد کرد
راه مرا خولی بی انصاف سد کرد
دیدی چگونه شمر پایم را لگد کرد ؟
رفتی و درد و غصه ام کامل شد ای وای
نامحرمی در خیمه ام داخل شد ای وای
هم شعله ی غم می کشید از دل زبانه
هم میرسید آب دهان از بام خانه
خورد و خوراکم سنگ بود و تازیانه
دارم نشانی از کبودی روی شانه
چشمی به سوی دخترت چشمی به من داشت
بیش از بقیه حرمله دست بزن داشت
ناموس حق آواره و بی خانمان بود
هر ناقه ای لنگ و بدون سایه بان بود
خلخال دخترها به دست این و آن بود
اطراف ناموست پر از نامحرمان بود
" اصلا خبر داری مرا بازار بردند ؟
نامحرمان در مجلس اغیار بردند؟"
با رفتنت من ماندم و حال خرابم
بی سرپناهی میدهد هرشب عذابم
شد آستین پاره ام تنها حجابم
باغیرت من ! زخمی بزم شرابم
از برکت لطف خدا من دق نکردم
حتما خودت کردی دعا من دق نکردم
وقتی نباشی زندگی هم زندگی نیست
طاعت که منهای ولایت بندگی نیست
نانی به ما دادند اگر ؛ بخشندگی نیست
سوغات ما از شام جز شرمندگی نیست
ماییم و تصویر خیالی رقیه
می سوختیم از جای خالی رقیه
از پا در اورده مرا مرثیه هایت
دیگر به گوش من نمی اید صدایت
مشغول ذکر فاتحه هستم برایت
ای کاش میشد جان دهم پایین پایت
ای کاش قربان تنی صدچاک گردم
بعد از سه روز آخر کنارت خاک گردم
✅علیرضا خاکساری شهریورماه ۱۴۰۲
#زبانحال_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
.