eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3.2هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
10.4هزار ویدیو
1.1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
بی جنب و جوش، خالی و خاموش، جان نبود در هستی از علائم هستی نشان نبود مفهومی از گذشته و آینده ای نداشت جز حی لایموت دگر زنده ای نداشت گنج نهان چگونه خودش را عیان کند؟ اسرار سینه با چه زبانی بیان کند؟ دلتنگ خویش بود خدا در سرای خویش می خواست همدمی بگزیند برای خویش اینگونه شد که یک نفس از روح خود دمید و از نور لایزال خودش نوری آفرید لبریز کرد عاطفه را در سلاله اش خلقی عظیم ریخت درون پیاله اش آنگونه خلق شد که نیاید مثال او روشن شد آسمان و زمین از جمال او همتا نداشت مثل خدا بی بدیل بود این نور خلق عالمیان را دلیل بود لبخند زد مراتب نعمت شروع شد زنجیره وار قصه خلقت شروع شد حور و ملک، اجنه و روح آفریده شد دریا و دشت، جنگل و کوه آفریده شد انسان حیات یافت و پا بر زمین گذاشت از خاک آن گرفت هرآنچه نیاز داشت انسان قرار بود که خوش زندگی کند تنها به پیشگاه خدا بندگی کند اما امان از آتش جهل و کشاکشش واحیرتا از آدم و آن نفس سرکشش هرگز دل از غرور و حسد شستشو نکرد ظلمی به خویش کرد که شیطان به او نکرد آنروز که بشر به ته خط رسیده بود از خاک زیر پاش خدا آفریده بود خالق، خودش به حکم تدبر زبان گشود نوری که آفریده خود بود را ستود ای فخر آسمان و زمین بی رقیب من ای جلوه قداست من ای حبیب من ناگفته حرف ها که تو داری شنیدنی ست وصف من از زبان تو آری شنیدنی ست ‌ در گوش این جهان خبر از آن جهان بده در آسمان به اهل زمین آشیان بده از رنج گور دخترکان را خلاص کن شان و مقام را به زنان ارمغان بده آری، به خاک بینی ابلیس را بمال آنروی سکه را به خلایق نشان بده انسان خودش که فکر خودش نیست، غافل است روح به خواب رفته او را تکان بده سمتش برو اگرچه نیاید به سمت تو آغوش مهر وا کن و او را امان بده وقتش رسیده ماه منیر ات کند حلول اینک خودی نشان بده یا ایها الرسول ای نور، من چگونه بشر را رها کنم؟ باید برای تو بدنی دست و پا کنم دل را به کار داد کمی گِل درست کرد با ذوق و با سلیقه خود دل درست کرد بر استخوان و گوشت او کالبد گذاشت بی منت از جمال خودش هر چه شد گذاشت او را صدا کن آمنه نامش مبارک است ذاتش ز هرچه پستی و زشتی ست منفک است امروز کودکی که در آغوش ات آمده است حسن ختام عهد نبوت محمد است او خاتم است و خاتمه عصر جاهلی زیبا شمایل است و چه والا فضایلی بین دو کتف اوست همینک نشانی اش رفته به مهربانی من مهربانی اش خاک حجاز مبداء و افلاک مقصدش آن روز می رسد که جهان می شناسدش دلواپس اش مباش که دارایی اش منم شصت و سه سال همدم تنهایی اش منم فرزند تو نشانه شأن رفیع توست خرسند باش و شاد که فردا شفیع توست شاعر:
. با همین سن کم، پُر از دردم زخم‌های دلم نمک خورده غنچه‌ام؛ غنچه‌ای که بی‌رمق است حیف… گلدان من ترک خورده جنگ، همسایهٔ قدیمی ماست مرگ، هم‌بازی همیشگی‌ام بچه‌ها گرم درس، اما من غرق در امتحانِ زندگی‌ام عصر دیروز و بارش موشک موجشان بادبادکم را کُشت صبح امروز، باری از آوار کودکم را…، عروسکم را کشت خنده اصلاً به ما نمی‌آید بغض‌هایم چه گاه و بی‌گاه‌اند خودمانیم، دوربین‌ها هم از دو چشم من اشک می‌خواهند با همین سن کم، پُر از داغم این شبِ تیره سر نمی‌آید؟ بیشتر از پدربزرگان هم ختم و تشییع رفته‌ام شاید چشم‌بستن خودش مکافاتی‌ست مرگ پیچیده‌اند لای پتو! مادر اصرار می‌کند هر شب قبل خوابت شهادتین بگو! ذلتم را کسی نخواهد دید گیرم این جنگ بی‌پناهم کرد با هیولای بچه‌کش قهرم هیچ‌وقت آشتی نخواهم کرد مادر من همیشه می‌گوید کی جهانت پُر از خرابی بود؟ آبْ کی در دلت تکان می‌خورد؟ چشم‌هایت اگر که آبی بود... ✍ .