.
#امام_حسن علیهالسلام
#بحر_طویل
وسط معرکهی جنگ که غوغا شده صد گرد و غبار از پی هر اسب چنان پا شده هر گوش پر از بانگ چکاچک شده یک سو طرف لشکر مشرک شده سوی دگرش لشکر حلت بفنائک شده یک مرتبه فرماندهیشان حضرت حیدر دل و دلبر سر و سرور وَ همان کس که ز جا کند در قلعهی خیبر علی آن زینت منبر علی آن نفس پیمبر به جلو خواند محمد حنفیه پسرش را و به او نیزهی خود داد
° داد دستور محمد حنفیه پسرش را که برو سمت جلو محمل آن زن ، زن فتان که شده الگوی شیطان بزن و کار شتر را به دمی یکسره کن
° رفت تا معرکه شمشیر زد و بر دل سرباز مسلمان به کج رفته به تکفیر زد و ضربه پس از شیههی تکبیر زد و یک نفس خسته کشید آه حوالی شتر تا که رسید آل بنیضبه جان بر کف زن دور شتر یکسره حائل شده بودند چنان حامی محمل شدهبودند که او قافیه را باخت و سر را به گریبان ز روی خجلتش انداخت و برگشت عقب پیش پدر
° او که نامش حسنست و صف دشمن شکنست و پسر ارشد مرحب فکنست و یل یلها ، به دمی نیزه ز دستان برادر چو گرفت از ته دل جملهی لاحول و لاقوه الا به زبان گفت ، سپس مرکب خود طاویه را با مدد از مادر خود فاطمه هی کرد ره معرکه طی کرد به میدان زد و یک نعره چو طوفان زد و در روبروی شیر چنان شیر شد و میمنه را میسره را از دم تیغش گذراند و رجز حیدریاش را ز ته حنجرهاش خواند و پس از آن صف اول صف دوم همه را راند و چو شمشیر برای عدم آورد همانجا ملکالموت کم آورد
° حوالی جمل رفت چه مِثل و مَثَل رفت وَ تقدیر عدو سوی اجل رفت ، که از ترس ، بنی ضبهِ جانبرکف آن زن ، که روا نیست بیارم وسط شعر نشان و لقبش را به عقب رفت ، چو انگشت تحیر به دهانها به عجب رفت ، به خون همهشان نیزهاش آلوده شد و ذرهای آسوده شد و رفت و ره معرکه را آنهمه طی کرد ، شتر را که به یک ثانیه پی کرد ، زن فتنهجوی لشکر اعدا به زمین خورد ، نگون بخت شد و کار عدو سخت شد و حیدر کرار دلش تخت شد و قائله هم ختم به تکبیر سپاهش وَ نبودیم ببینیم علی را و نگاهش ، و نوشتند که شهزاده رسیدهست به خشنودی شاهش ، پس از آن هم حسنِ شکر گذار از وسط معرکه برگشت عقب پیش پدر
° و پدر دید محمد پسرش را که عرق از سپرش ریخت که شرم از نظرش ریخت ملال از کمرش ریخت به دلداری او رفت و چنین حضرت حیدر به پسر گفت که سرخوردگیات چیست و دلمردگیات چیست؟ تو تنها پسر حیدری امّا حسن از آل عبا و پسر تاج نبوت ، پسر ختم رسالت وَ چنین شان ، تو را نیست ، پس اینگونه روا نیست که با خویش قیاسش بکنی
#بحرطویل
#سید_امیرحسین_موسوی✍
.
.
#امیرالمؤمنین
#امام_علی_علیهالسلام
شرح اجلال علی را به زبان حاجت نیست
که عیانست و عیان پس به بیان حاجت نیست
فطرتاً ذکر لبم یا علی و یا علی است
که جز این کار دهان را به زبان حاجت نیست
نامش انگیزهی عبدست به هنگام نماز
ورنه بر ماذنهها صوت اذان حاجت نیست
بوترابیش به سلطانی او میچربد
بر تن شاه جهان رخت گران حاجت نیست
سیری او به غذا نه ، به کرم وابستهست
که سر سفرهی افطار به نان حاجت نیست
به پیمبر به غدیرِ خُم و اَکمَلتُ قسم
بعد احمد به فلانیّ و فلان حاجت نیست
مرتضی از همهی دهر کهنسالتر است
بیگمان خلقت او را به زمان حاجت نیست
از شب مرگ علی هر که خبر داد ، بگو
فاطمیهست یقیناً ، رمضان حاجت نیست
#سید_امیرحسین_موسوی
.
.
#امام_حسین_علیهالسلام
#اربعین
کسی که درد نشستهست در مقابل او
نگاه رحمت تو در میارد از دل او
تمام زندگیاش چیست غیر یک چمدان؟
کسی که فیض زیارت شدهست شامل او
چقدر زائر تو راحتست در موکب
فراقتی که ندارد اتاق منزل او
کلاه و پیرهن و کفش و کولهی زائر
گرفته بوی تو را تک تک وسائل او
چگونه مرد مسیحی به راه افتاده
نگاه کن به وهب میخورد شمائل او
سوال کردم و شیخ قبیله پاسخ داد
که با حسین فقط حل شده مسائل او
کنار جاده دو تا ظرف آب بر سر میز
چه با شکوه شده سور و سات محفل او
کسیکه از گذرِ این عمودها نگذشت
عجب تباه گذشتهست عمر باطل او
دوباره فاصلهها را سهساله کم کرده
همانکه فاصله افتاد در مفاصل او
#سید_امیرحسین_موسوی ✍
.
.
#قطعا_سننتصر
#سید_حسن_نصرالله
#شهیدالقدس
دوباره در دل ما خون یک خبر گل کرد
غمی شبیه گهر در دل جگر گل کرد
ملال نیست اگر چیدهشد گلی از باغ
که باغ با غم یک لاله بیشتر گل کرد
هر آن دلی که زلال است ابر تیره شدهست
به سوگ آینهها آه! چشم تر گل کرد
زبان سرخ سرش درد میکند ای عشق!
سرود: نصرُ من الله ، دردسر گل کرد
گواه غیرت ما چین روی پیشانیست
وجود ما همه در جبههی خطر گل کرد
نسیمها! چه نشستید؟ وقت طوفان است
که روی صورت ما سیلی شرر گل کرد
بگو به اهل یقین وعدهی خدا قطعی است
که روی قلب شکسته ، سَنَنتَصَر گل کرد
#سید_امیرحسین_موسوی ✍
.