rasekhoon.net_۲۰۲۱_۱۰_۲۷_۰۸_۳۱_۳۸_۹۷۰.mp3
26.61M
📋 در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
#زمینه
کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشهی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
«الا یا ایهّا الساقی اَدِر کاَساً و ناوِلها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاده مشکلها»
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروختهام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
*شاعر: #فاضل_نظری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
#پندیات
انسان همیشه مثل مَلَک سر به زیر نیست
لغزیدهایم و کیست که لغزشپذیر نیست؟
چشم از طمع بپوش! که دنیای اغنیا
چندان که میرسد به نظر، چشمگیر نیست
#فاضل_نظری✍
.
#حضرت_عباس
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
ز دوردست سواران دوباره میآیند
که بگذرند به اسبان خویش از رویش
کجاست یوسف مجروح پیرهنچاکم
که باد از دل صحرا میآورد بویش
کسی بزرگتر از امتحان ابراهیم
کسی چنان که به مذبح برید چاقویش
نشسته است کنارش کسی که میگرید
کسی که دست گرفته به روی پهلویش
هزار مرتبه پرسیدهام ز خود او کیست
که این غریب نهاده است سر به زانویش
کسی در آن طرف دشتها نه معلوم است
کجای حادثه افتاده است بازویش
کسی که با لب خشک و ترکترکشدهاش
نشسته تیر به زیر کمان ابرویش
کسی است وارث این دردها که چون کوه است
عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویش
عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان
که عشق میکشد از هر طرف به هر سویش
طلوع میکند اکنون به روی نیزه سری
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
#فاضل_نظری✍
.
.
#حضرت_عباس
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
ز دوردست سواران دوباره میآیند
که بگذرند به اسبان خویش از رویش
کجاست یوسف مجروح پیرهنچاکم
که باد از دل صحرا میآورد بویش
کسی بزرگتر از امتحان ابراهیم
کسی چنان که به مذبح برید چاقویش
نشسته است کنارش کسی که میگرید
کسی که دست گرفته به روی پهلویش
هزار مرتبه پرسیدهام ز خود او کیست
که این غریب نهاده است سر به زانویش
کسی در آن طرف دشتها نه معلوم است
کجای حادثه افتاده است بازویش
کسی که با لب خشک و ترکترکشدهاش
نشسته تیر به زیر کمان ابرویش
کسی است وارث این دردها که چون کوه است
عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویش
عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان
که عشق میکشد از هر طرف به هر سویش
طلوع میکند اکنون به روی نیزه سری
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
#فاضل_نظری✍
.
.
#حضرت_عباس
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
ز دوردست سواران دوباره میآیند
که بگذرند به اسبان خویش از رویش
کجاست یوسف مجروح پیرهنچاکم
که باد از دل صحرا میآورد بویش
کسی بزرگتر از امتحان ابراهیم
کسی چنان که به مذبح برید چاقویش
نشسته است کنارش کسی که میگرید
کسی که دست گرفته به روی پهلویش
هزار مرتبه پرسیدهام ز خود او کیست
که این غریب نهاده است سر به زانویش
کسی در آن طرف دشتها نه معلوم است
کجای حادثه افتاده است بازویش
کسی که با لب خشک و ترکترکشدهاش
نشسته تیر به زیر کمان ابرویش
کسی است وارث این دردها که چون کوه است
عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویش
عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان
که عشق میکشد از هر طرف به هر سویش
طلوع میکند اکنون به روی نیزه سری
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
#فاضل_نظری✍
.
.
#سید_حسن_نصرالله
#حاج_قاسم
عجیب نیست که آتش به هم بیامیزد
دو شمع همدمِ تا صبحدم گریسته را
غمت مباد که دنیا ز هم جدا نکند
رفیقهای در آغوش هم گریسته را
#فاضل_نظری✍
.........
هرچند که عمر لاله ها کوتاه است
کوتاهی عمرشان ولی دلخواه است
یک لاله به جمع شهدا پیوسته
این شاخه ی گل، شهید نصرالله است
#شهید_سیدحسن_نصرالله
#مرتضی_درزی ✍
.