#فاطمیه
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
#فاطمیه_۴۵_روز
وقتی که حال و روز تو بهتر نمی شود
در چهره ام امید میسر نمی شود
با زحمتی دو دیده به من بازکن گلم
آیینه از نگاه، مکدر نمی شود
پرپر مزن میان قفس، ای شکسته پر
این پر برای پر زدنت پر نمی شود
از میخ در حکایت شرم مرا بپرس
رویم سپید پیش پیمبر نمی شود
بر روی زخم گونه ی خود جان مرتضی
مرهم گذار، گوشه معجر نمی شود
داغت عجیب پشت علی را شکسته است
از پا فتاده، فاتح خیبر نمی شود
باشد، حسین را به برم می کشم، برو!
اما بدان، محبت مادر نمی شود
با التماس گفت: مرو! پیش من بمان
زهرا اشاره کرد که : دیگر نمی شود
🔸شاعر:
#علی_شکاری
.
.
#فاطمیه
بخشی از زبانحالِ گفتگوی بی بی با مولا، زمانی که میبیند علی ع زانوی غم بغل گرفته و آه میکشد...
#مرثیه_حضرت_زهرا
گه ز حق، مرگ طلب می کنم و گه گویم
کاش می بودم و غمخوار علی می بودم
زیر این چرخ علی دوست تر از فاطمه نیست
سند مستندم: بازوی خون آلودم!
من نفس می زدم و او کف افسوس به هم
من چه سان گویم و او چون شنود بِدرودم؟!
ای اجل! پا به سر من ز محبت بگذار!
جز تو کس نیست که از لطف کند خوشنودم.
🔸شاعر:
#استاد_علی_انسانی
______________________
.
.
#فاطمیه
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
#فاطمیه_۴۵_روز
ناله کم کن تا نبینی بر لبانم آه را
غصه ی تو داده بر من این غمِ جانکاه را
میکنی این خانه را خود رو براه و میبری
از دو پای حیدرت بانو توانِ راه را
خوب میدانم چه دردی در وجودت میکشی
زانکه دیدم دودِ بر در...خونِ بر درگاه را
با پرِ چادر مپوشان صورتت از روی من
تا ببینم محرمم آن چهره ی چون ماه را
رو به درگاه خدا کن دست خود بالا ببر
کن دعایی حالِ این قوم بدِ گمراه را
گر که میخواهی نمیرم جان زهرا قطع کن
گریه های جانگداز و ناله ی ناگاه را
میروی تو میرود سنگ صبورِ خانه ام
میروم تا پر کنم از غصه هایم چاه را
🔸شاعر:
#داریوش_جعفری
_________________________
.
.
#شب_جمعه #مرثیه_حضرت_زهرا
مادر از بستر خود آمده امشب به حرم
با عصا آمده انگار خودش بیمار است ...
🔹اشعار ناب آئینے🔹
.
.
#فاطمیه
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
رو به علی بستی چرا چشم ترت را
درحسرت رویت نشاندی همسرت را
مُچ درد دارد فضه ،از بس مخفیانه!
هی شب به شب شسته لباس و معجرت را
پهلو به پهلو دنده هایت درد میکرد
پهلو به پهلو خون گرفته بسترت را
این بغض های وقت و بی وقتت مرا کشت
این بغض هایی که گرفته حنجرت را
صدبار مُردم شب به شب وقتی که دیدم
بادستمال گریه ات بستی سرت را
جارو نزن هی خانه را باحال زارَت
زحمت نده اینقدر هی بال و پرت را
من که نمردم تا توبا دست شکسته
شانه کنی هی زلف های دخترت را
شرمنده ام ازاین امانتداری خویش
هر دفعه که کردی صدا پیغمبرت را
حرف وصیت می زنی اما عزیزم!
بعداز خودت بر که سپردی حیدرت را
🔸شاعر:
#محمد_کابلی
.
﷽سلام[[بخوانیدوارسال کنید]]♥التماس دعا♥:
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
استراحت کن کمی تا صبح بیداری بس است
پلک هایت سوخته پس گریه و زاری بس است
خانه ام جارو نمی خواهد به خود زحمت نده
با قدی خم ایستادن های اجباری بس است
دستْ بر دیوارْ دردِ سینه را پنهان نکن
خنده های بی رمق از روی ناچاری بس است
بانوی خانه، نفس را هم به سختی میکشی
میشود از پختن نان دست برداری، بس است
صورتِ زخمی و بازویِ کبود و چشمِ تار
فاطمه شرمنده ام از من طرفداری بس است
نا امیدم ای امیدم بسترت را جمع کن
هیچ جایی در لباست نیست گل کاری بس است...
🔸شاعر:
#علی_علی_بیگی
__________________
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/madahanesfahan
سروش
http://sapp.ir/madahanesfahan
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/madahanesfahan
گپ
https://gap.im/Kanonmadahan
اینستاگرام
Www.instagram.com/kanonmadahanesfahan
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
﷽سلام[[بخوانیدوارسال کنید]]♥التماس دعا♥:
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
صحبت از مادر که می آید هیاهو می شود
بغض هایِ زخمى ام بینِ گلو رو می شود
روضه وقتی روضه ی ناموسی است و کوچه ها
لطمه و سیلی ،نصیبِ طاقِ ابرو می شود
روضه ی صدّیقه کبرا.. نه جایِ هرکس است
هر کسی مَحرم شود گریه کُنِ او می شود
اینقدر تأثیر دارد اشک هایِ فاطمی..
زمزمی می سازد از چشم و چنان جو می شود
روضه خوان می خواند از (در) می زنم بر سینه ام
در خیالِ من تداعی زخمِ پهلو می شود
مادرم تا می زند شانه به مویِ خواهرم
در دلم غوغایی از اندوهِ بازو می شود
گوشه ای کز کردن و ساکت نشستن یک خطاست
صحبت از مادرکه می آید هیاهو می شود
🔸شاعر :
#محسن_راحت_حق
__________________
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/madahanesfahan
سروش
http://sapp.ir/madahanesfahan
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/madahanesfahan
گپ
https://gap.im/Kanonmadahan
اینستاگرام
Www.instagram.com/kanonmadahanesfahan
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
✅ شعر بعد از شهادت حضرت زهرا
_______________________
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
حالا میان خانه اش کوثر ندارد
تنهاست مولایم علی، یاور ندارد
بی بال و پر مانده است حیدر، پر ندارد
زهرا که رفته، زینبش مادر ندارد
مولاست با طفلان بی حال و پریشان
مولاست با یک قبر مخفی، چشم گریان
دائم کنار بستر خالی نشسته
چشمان بارانی خود را باز بسته
هی روضه می خواند به یاد دست بسته
با خاطرات کوچه پهلویش شکسته
با چادر خاکی که بر روی سرش داشت
زینب دوباره رنگ و بوی مادرش داشت
حق علی را هیچ کس باور ندارد
مولای عالم مانده و لشکر ندارد
این خانه دیگر دست نان آور ندارد
«دیگر حسین بن علی مادر ندارد»
پروانه ای که پهلویش را در گرفته
حالا از این خانه شبانه پر گرفته
شب ها کنار قبر زهرای جوانش
می سوخت از داغ جوان قد کمانش
وقتی رمق می رفت او از زانوانش
سر باز می کرد او تمام سوزِ جانش:
زهرا چرا از حیدر خود رو گرفتی
دیدم که دستت را روی پهلو گرفتی
با من نگفتی غصه ی غصب فدک را
با من نگفتی ضربه ی سخت کتک را
شب ها حسن می خوابد اما با تب آخر
در خواب می گوید: نزن سیلی به مادر
بر خیز زهرا، بهر زینب مادری کن
زهرا، حسین تشنه لب را یاوری کن
برخیز تا این خانه را از نو بسازم
برگرد تا کاشانه را نو بسازم
کج می کنم بانو سرِ مسمارها را
خود در میارم سنگِ این دیوارها را
دیگر توان دیدنِ ماتم ندارم
لولای در را رو به کوچه می گذارم
انگار وقت رفتنم نزدیک گشته
دنیا دوباره تیره و تاریک گشته
نه سال بودی بهر تو کاری نکردم
زهرا حلالم کن که باید بازگردم
زهرا گمانم غرق تب بیدار گشته
حالا حسینم تشنه لب بیدار گشته
🔸شاعر:
#وحید_محمدی #فاطمیه
.
#فاطمیه
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
ضعفی شدید نیروی او را گرفته بود
دیگر توان ز زانوی او را گرفته بود
در ازدحام پشت در و دود و شعله ها
آتش سراغ گيسوي اورا گرفته بود
می خواست تا جدا شود از پشت در ولی
تیزی میخ ، پهلوی او را گرفته بود
تحتِ فشار لنگه ی در گیر کرده بود
بی خود نبود در ، بوی او را گرفته بود
مولا چه می کشید چو می دید لشگری
در کوچه دور بانوی او را گرفته بود
باید به وضع خانه کسی می رسید پس
زینب به دست جاروی او را گرفته بود
فرصت نکرده بود که چادر به سر کند
شکر خدا که در روی او را گرفته بود
شاعر:
#محمدجواد_پرچمی
👇
.
چند خط روضه
#فاطمیه
بخشی از زبانحالِ گفتگوی بی بی با مولا، زمانی که میبیند علی ع زانوی غم بغل گرفته و آه میکشد...
#مرثیه_حضرت_زهرا
گه ز حق، مرگ طلب می کنم و گه گویم
کاش می بودم و غمخوار علی می بودم
زیر این چرخ علی دوست تر از فاطمه نیست
سند مستندم: بازوی خون آلودم!
من نفس می زدم و او کف افسوس به هم
من چه سان گویم و او چون شنود بِدرودم؟!
ای اجل! پا به سر من ز محبت بگذار!
جز تو کس نیست که از لطف کند خوشنودم.
🔸شاعر:
#استاد_علی_انسانی
______________
*حالا که تنها شدیم ، چه خوبه همدیگه رو تسلی بدیم:
من پهلویم شکسته و تو دل شکسته ایی
تو گریه میکنی به منو ،من به تو علی