eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3.3هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
10.6هزار ویدیو
1.1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. در دوره‌ای که شام جهالت سحر نداشت خورشید آسمان رسالت قمر نداشت تا که عروس آمنه باشد بهشت نیز حوریه ای برای نبی زیر سر نداشت ارض حجاز را همه گشتند و عاقبت این خاک از خدیجه زنی خوب تر نداشت وصل امین مکه عجب خوش تجارتی‌ست جز سود این معامله اصلا ضرر نداشت سوگند می‌خورم که اگر ثروتش نبود دین ذوالفقار داشت ولیکن سپر نداشت خرج نبی شده همه دارایی اش ولی شرمنده بود از اینکه چرا بیشتر نداشت او شیعه ی علی شده قبل از غدیر خم باری اگرچه پرده از این راز برنداشت آری خدیجه آینه‌ی ایستادگی ست یعنی غبار طعنه به رویش اثر نداشت او مادر تمامی اولاد فاطمه ست ابتر کسی بود که بگوید پسر نداشت او آنچنان ز رنگ تعلق گسسته بود حتی برای خود کفنی در نظر نداشت ...___________________________ .
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ خدا پیداست در آیینه‌ی چشمان دلبندش زنی که نیست جز احمد کسی درحد پیوندش به آن بالانشینی باید ام‌المومنین گویی که جز زهرا نباشد در دو عالم مثل و مانندش چنان با بندگی‌هایش دل از ذات خدا برده که قبل از وحی می‌آید سلامش از خداوندش مقامش نیست در حد تصور آن بزرگی که گرفته آبرو معصومیت از بند روبندش برای شرح اوج او چه گویم بهتر از اینکه پیمبر همسر او باشد و زهراست فرزندش کسی که سرگذارد پیش پای مادری چون او روا باشد اگر گویم بهشت است آرزومندش ندیده بعد او یک روزخوش احمد در این دنیا تمام سال می‌بارد بهار از دود اسفندش ■ *مقدمتان گرامی* *💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ بگذاريد ساده بنويسم نامه اي سرگشاده بنويسم بگذاريد گوشه قلبم چند خط بي اراده بنويسم عهد من با قلم همين بوده ست كه از اين خانواده بنويسم "گردنم زير بار منت اوست" كه مرا اذن داده بنويسم بايد امشب به كوري بت ها از دو توحيد زاده بنويسم شب تزويج، شام پيوند است خطبه خوان هم خود خداوند است كيست داماد روح غار حراست همنشين هميشه فقراست كيست داماد آفتاب حجاز كه از او نور روشني ميخواست ننويسم يتيم مكه،كه او پدر شيث و آدم و حواست ننويسم رسول نه،نه هنوز او محمد امين شهر خداست دوستدارش بزرگ تا كوچك خواستگارش خديجه كبراست پيش از اين گفته،باز ميگويم از عروس حجاز ميگويم بانويي كه اصيل و با نسب است در حيا هم زبانزد عرب است بانويي كه براي ياري دين از سوي كردگار منتخب است بانويي كه حساب اموالش خارج از احتساب محتسب است غير او اُم مؤمنيني نيست جز به او هر كه گفته بي ادب است در طرب زين وصال ابوطالب در تنور غضب ابي لهب است وه چه روزيست،روز خوشحالي ست حيف كه جاي آمنه خالي ست ⏹ ■ *مقدمتان گرامی* *💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
اولین بیت شد این مصرع بسم الله است قلم از آنچه در افکار من است آگاه است پُر مضمونم و بیت الغزلی در راه است صحبت از حضرت خورشید، سخن از ماه است باز کرده ست اذان حنجره ی مأذنه را تا شب و روز بخوانم پسر آمنه را باغ در رویش خود فصل بهاری دارد عشق در اوج جوانی است، قراری دارد نور در حجله ی عشق آمده کاری دارد پسر آمنه تنهاست؟ نه، یاری دارد بَه به این وصلتِ فرخنده پی و ختم به خیر در خورِ همسری عشق، خدیجه ست نه غير همسر بی بدل حضرت طاها او بود لایق مادری اُمِ ابیها او بود نور را آینه هرآینه تنها او بود مصطفی آن همه تنها شد اما او بود با وجودش به نبی هیچ غمی غالب نیست تا خدیجه است غم از شعب ابیطالب نیست السلام ای که در این شعر سرانجام تویی مصطفی را تو دلارامی و آرام تویی دینم از اوست ولی پایه ی اسلام تویی ای غریبی که پر از نامی و گمنام تویی به مقام تو چه اندازه حسادت بردند لقب خاص تو را نیز به سرقت بردند ما کجا و سخن از مدح تو با این دل پُر شرمگینم که نداریم کلامی در خور ما که گوهر نشناسیم چرا سُفتنِ دُر خرج دین شد همه ی مال تو اُشتر اُشتر وای برما و بر این شیوه ی مهمانی ما شده سرمایه ی تو خرج مسلمانی ما شاعر: ■ *مقدمتان گرامی* *💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
. ✍ خدا پیداست در آیینه‌ی چشمان دلبندش زنی که نیست جز احمد کسی درحد پیوندش به آن بالانشینی باید ام‌المومنین گویی که جز زهرا نباشد در دو عالم مثل و مانندش چنان با بندگی‌هایش دل از ذات خدا برده که قبل از وحی می‌آید سلامش از خداوندش مقامش نیست در حد تصور آن بزرگی که گرفته آبرو معصومیت از بند روبندش برای شرح اوج او چه گویم بهتر از اینکه پیمبر همسر او باشد و زهراست فرزندش کسی که سرگذارد پیش پای مادری چون او روا باشد اگر گویم بهشت است آرزومندش ندیده بعد او یک روزخوش احمد در این دنیا تمام سال می‌بارد بهار از دود اسفندش .
. بسم ‌الله الرحمن الرحیم ✍ بگذاريد ساده بنويسم نامه اي سرگشاده بنويسم بگذاريد گوشه قلبم چند خط بي اراده بنويسم عهد من با قلم همين بوده ست كه از اين خانواده بنويسم "گردنم زير بار منت اوست" كه مرا اذن داده بنويسم بايد امشب به كوري بت ها از دو توحيد زاده بنويسم شب تزويج، شام پيوند است خطبه خوان هم خود خداوند است كيست داماد روح غار حراست همنشين هميشه فقراست كيست داماد آفتاب حجاز كه از او نور روشني ميخواست ننويسم يتيم مكه،كه او پدر شيث و آدم و حواست ننويسم رسول نه،نه هنوز او محمد امين شهر خداست دوستدارش بزرگ تا كوچك خواستگارش خديجه كبراست پيش از اين گفته،باز ميگويم از عروس حجاز ميگويم بانويي كه اصيل و با نسب است در حيا هم زبانزد عرب است بانويي كه براي ياري دين از سوي كردگار منتخب است بانويي كه حساب اموالش خارج از احتساب محتسب است غير او اُم مؤمنيني نيست جز به او هر كه گفته بي ادب است در طرب زين وصال ابوطالب در تنور غضب ابي لهب است وه چه روزيست،روز خوشحالي ست حيف كه جاي آمنه خالي ست .
. اولین بیت شد این مصرع بسم الله است قلم از آنچه در افکار من است آگاه است پُر مضمونم و بیت الغزلی در راه است صحبت از حضرت خورشید، سخن از ماه است باز کرده ست اذان حنجره ی مأذنه را تا شب و روز بخوانم پسر آمنه را باغ در رویش خود فصل بهاری دارد عشق در اوج جوانی است، قراری دارد نور در حجله ی عشق آمده کاری دارد پسر آمنه تنهاست؟ نه، یاری دارد بَه به این وصلتِ فرخنده پی و ختم به خیر در خورِ همسری عشق، خدیجه ست نه غير همسر بی بدل حضرت طاها او بود لایق مادری اُمِ ابیها او بود نور را آینه هرآینه تنها او بود مصطفی آن همه تنها شد اما او بود با وجودش به نبی هیچ غمی غالب نیست تا خدیجه است غم از شعب ابیطالب نیست السلام ای که در این شعر سرانجام تویی مصطفی را تو دلارامی و آرام تویی دینم از اوست ولی پایه ی اسلام تویی ای غریبی که پر از نامی و گمنام تویی به مقام تو چه اندازه حسادت بردند لقب خاص تو را نیز به سرقت بردند ما کجا و سخن از مدح تو با این دل پُر شرمگینم که نداریم کلامی در خور ما که گوهر نشناسیم چرا سُفتنِ دُر خرج دین شد همه ی مال تو اُشتر اُشتر وای برما و بر این شیوه ی مهمانی ما شده سرمایه ی تو خرج مسلمانی ما شاعر: .