eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
9.3هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. شیءِ مذکوری نبودم، تا شدم مذکورِ تو لطفِ زهرا شاملم شد، تا شدم مامورِ تو تیره و تاریک بودم، نور در قلبم نبود یک نظر کردی به سویم، ریخت در دل نور تو چارده مهدی هدایت کرد احوال مرا خوب شد حال بدم، دلخسته شد مسرور تو دور بودم، کور بودم، دستِ تو دستم گرفت دورِ تو گشتم به اذنِ تو، نماندم دُور تو هر کجا اَمرت فراخوان کرد، عنوانِ مرا سر ز پا نشناختم در طاعتِ دستور تو پرچمت دستم گرفتم، روزِ فریاد و سکوت منتشر کردم به نورِ عاشقی، منشور تو بی تفاوت نیستم ای یار، روزِ یاری اَت جان به کف، آماده ی هنگامه ی پر شور تو □  □  □ غفلت اما رخنه کرد و دشمنِ ما فتنه کرد چون برائت ترک شد، از دشمنِ منفور تو وای از بی غیرتی! عریان شده بی عفتی! گرچه آخر میشود خصمِ خدا مقهور تو بارِ تکلیفم نهادم روی دوشِ دیگران چون اهانت شد به دین، ماندم به سوت و کور تو باز ای مولای من دستم گرفتی هر قدم نشر دادی نامِ نوکر را، شدم مشهور تو هر زمان کج رفته اَم، روضه به دادِ من رسید باز هم ماندم عزیزم، وصله ی ناجور تو پیروِ هَل مِن معینِ جدِ مظلومت حسین تو شدی منصورِ جدت، من شدم منصور تو □  □  □ ناله ها سر دادم از گودال و شمشیر و سنان در میانِ روضه ی غربت، شدم مستور تو چونکه گفتم از اسیری رفتنِ ناموسِ حق ناگهان فرمود بس کن، مادرِ رنجور تو روضه ی شام بلا باشد برای بعدها خیزران و خنده های دشمن مغرور تو ✍ .
. اي منجي رهاييِ دين خدا بيا جبران دردهاي دل هل اتا بيا اي آخرين سلاله ي مظلوم اهل بيت آقا ترا به آبروي مصطفي بيا از چاههاي كوفه چه داري خبر ؟ بگو! اي باخبر ز درد دل مرتضي بيا ام الائمه النُّجَبا منتظر تُراست اي آشناي مصحف زهرا بيا بيا از غربت غريب مدينه بگو بما اي باخبر ز سرّ دل مجتبي بيا سنگين ترين مصيبت تو داغ كربلاست اي منتقم به خامس آل کسا بيا احياگر صحيفه ي سجاديه تويي اي شرح حال واقعه ي نينوا بيا بي تو دم از وصيت باقر نمي زنيم اي ميزبان روضه ي صحن منا بيا شيخ الائمه گفت: كه خدمتگذار توست اي مقتداي صادق آل عبا بيا باب الحوائجي كه دخيل تو بسته است از چاه خواند ، يوسف زهرا ترا بيا تو نور چشم عالم آل محمدي سوگند بر پيمبر و جان رضا بيا از كودكي جواد الائمه بياد تست آقا! قسم به گريه ي ابن الرضا بيا تبعيدگاه هادي دين يك بهانه ماند ديگر تو بر نجات امام الهدي بيا حاجت به غير تو حسن عسگري نداشت اي مانده از قديم ز بابا جدا بيا سرداب سامرا ز سحر تا سحر به سوز سر داده اين صلا به صباح و مساء بيا عالم ز جور و ظلم پر است اي امير عدل اي ضامن حقيقي عهد و وفا بيا آقا قسم به درد اسيري عمه ات با ذوالفقار حضرت مولای ما بيا ✍ .
. ای برترین بهانه ی ذکرِ مدام من کِی مورد پسندِ تو گردم، امام من از بسکه مانده ام ز مسیر تو بی خبر شرمنده ام، ببخش قصورِ مدام من دانم که دوستانِ شهیدم دعا کنند... آدم شوم، چه سود از این فکرِ خام من دارم امید، اذنِ شهادت بگیرم و... همراه با قیامِ تو باشد، قیام من بیدار کن به یک نظرت، روح غافلم تا طعمِ مرگ را نچشاندی به کام من با خویش، بادِ حادثه ها می‌برد مرا بی نفحه ی دعای تو، هر صبح و شام من تا حال هم، به لطفِ تو آورده اَم دوام وَرنَه نبود در رهِ خدمت، دوام من خود را شبانه روز ملامت کنم، که حیف... آخر نشد شَبیهِ مرامت، مرامِ من عیب از من است، ای گلِ بی خارِ فاطمه محضِ رضای او بده حسنِ ختام من در کارنامه اَم نَنویسی، قبول شد... شرمنده میشوم، چو بیارند نام من عمری مرا کنارِ خودت جای داده ای بد میشود که با تو نَمانَم، امام من من همنشین خیمه ی هر روزِ روضه ام جای دگر بنا نشود، این خیام من یاد هِلالِ یک شبه ی زینبم، که گفت: باشد! برادرم! نشدی هم کلام من دارد دلِ صغیره ی تو آب میشود پاسخ به او بده، نَه جوابِ سلام من ✍ .
. "به بهانه ایام " در مَطلَعُ الفجری که امرِ داور آید با صد امانت، زاده‌ی پیغمبر آید یک چادرِ خاکی، بروی دست دارد بر دستِ دیگر، با گُلی که پرپر آید پیراهنی کهنه، امانت نزد آقاست شاید عبای پاره‌ای بر پیکر آید وقتی که می‌گوید: اَنابنُ الذِّبحِ اَعظم والله، با صوتُ الحزینِ حنجر آید صحبت ز چشمی تیر خورده دارد انگار شاید به همراهش، امیر لشکر آید گریانِ طفلِ تشنه‌ای باشد دمادم اشکش، بیادِ ارباً اربا اکبر آید □ □ □ آن وارثِ تیغِ دو دَم، الله اکبر با نعره‌ی صوتِ اَنابنُ الحیدر آید ذکرِ اَنابنُ الفاطمه، رمزِ خروجش یعنی به لب، با آیه‌های کوثر آید آندم ندا آید که: اَینَ الفاطمیّون هر کس که زهرائی است، نزد دلبر آید از هر طرف، مخصوصاً از ایرانِ زهرا با پا نه، بلکه هر فدائی با سر آید گردانی از رزمندگانِ نابِ اسلام پا در رکابِ حضرتش، با رهبر آید در اِعتلای آیه‌ی اَجراً عظیما هر کس مجاهد بود، با آن سَرور آید یارانِ بی‌سر، دور تا دورش قطارند همراهِ او، خیلِ شهیدِ پرپر آید ما راستی، در این صفِ یاران کجائیم؟ وقتی که مولا، از پسِ پرده درآید آن سیصد و آن سیزده یاران کیانند؟ آیا بما، حتی سیاهی لشکر آید؟ باید برای روزِ موعودش بکوشیم وقتی که از کعبه، به چشمانِ تر آید باید که در پای رکابش، سر بریزیم نوکر سزاوار است، صَلِّ وَانحَر آید □ □ □ محشر اگر، اربابِ عالم بی‌سر آید خیلی بد است آنجا، که نوکر با سر آید من سالم و بی‌درد، در محشر بیایم؟! آنجا ولی، پهلو شکسته مادر آید؟! من با چه توجیهی، سرم بالا بگیرم؟ روزیکه با فرقِ شکسته حیدر آید! شرمنده‌ام، بی‌اضطرار آیم به محشر آنجا، اگر مظلومه زینب مضطر آید امروز، فکرِ یاریِ اسلام باشیم وَرنَه، بزودی مهلتِ ما هم سرآید مظلوم را یاریم و ظالم را بکوبیم وَرنه به ظلمِ دیگری، دشمن برآید در دل برای انتقامش، انقلابی است در انتخابِ ما، همانا انتصابی است ✍ .
. تو طبیبِ دوّاری، کِی کنی دل آزاری می‌دهی شفا اما، کشته مرده ها داری صد هزارها یارِ، جان به کف بفرمانت ای وصیِ پیغمبر، کِی غریب و بی یاری یوسفی و کنعانهاست، بی‌قرارِ دیدارت با سپاهی از یعقوب، یک قرارِ دیداری چشم‌ها براهِ تو، مانده بر نگاهِ تو تا که یوسف زهرا، کی رسد به بازاری ای دلِ غمین عرشت، خونِ عاشقان فرشت کو برای جامانده، دلبری خریداری اشکِ دیدگانِ ما، چشمِ خون فشانِ ما شاهد و نشانِ ما، از فراقِ دلداری گرچه خوابِ غفلت هست، گرچه بزمِ عشرت هست گوشه و کنارِ شهر، مانده چشمِ بیداری خیلِ روسیه کم نیست، بسترِ گنه کم نیست با وجود این غمها، هست خیلِ غمخواری گرچه از گله مندی، گاه دیده می‌بندی باز هم ترا هستند، دوستانِ بسیاری عده ای به یک لبخند، بر رخ تو دل بستند لحظه ای تبسم کن، محضِ خاطرِ یاری ما امیدواران را، ناامید کِی سازی از وصالِ روی خود، با دلِ گرفتاری خود بگو بپای تو، ما چگونه می‌مانیم؟ یک اسیرِ هجران یا، یک شهیدِ خونباری؟ تو بپای ما عمری، ما بپای تو گاهی پس چگونه ما با تو، کرده ایم همکاری گاه در دلِ روضه، چون تو چشمِ تر داریم جای شکرِ این باقیست، باز دلخوشی داری با کدام اشک آرام، می‌شود دلِ خونت؟ اشک بر رخِ نیلی، یا به زخمِ مسماری؟ بعد از این علی تنهاست، مونسش فقط غم‌هاست وای اگر فِتد چشمش، سوی خونِ دیواری گریۀ حسینش هست، اشکِ زینبنش هست وای از حسن وقتی، گوشه ای کند زاری گریه کن خدا را شکر، موسم فرج حتمی است انتقامِ سختی را، گیری از ستمکاری ✍ .
. دستی خوش است سوی قنوتِ دعای تو دستی دگر، ملازمِ بندِ عبای تو سوزِ دعا همیشه اجابت نمی‌شود جز آنکه داشت شور و نوا، با ولای تو حالی که درهم است چو گیسوی درهمت باید تمسکی، سوی موی رهای تو دلدادگی و عاشقی و سرسپردگی ثابت نمی‌شوند، بجز پیش پای تو دلتنگِ روی ماهِ تو، مَردِ شهادت است هرگز به دوست، ره نبرد مدعای تو ناقابل است جانِ من، اما بخر مرا حیف است صرفِ عمرِ گِران، جز برای تو تا با تو زندگی نکنم، بندگی محال از من خدا نمی‌گذرد، جز رضای تو با شهرِ پرگناه، دلت را شکسته ایم ما قاصریم، زین غمِ بی منتهای تو ما را بخاطر گلِ روی علی ببخش بگذر ز ما، به صاحبِ ایوان طلای تو ما را بجز هوای نجف مبتلا مکن سخت است بی تو، همنفَسی در هوای تو ما ناامید از نفَسِ روضه نیستیم چشمِ امیدِ ماست، سوی کربلای تو یک بانو از مدینه به قم آمد و ندید در قم به غیر شیعه، بجز آشنای تو یک بانو از مدینه به گودالِ خون رسید وای از اسیریِ همه‌ی عمه‌های تو تا آن زمان، که عمه اسارت نرفته بود اینسان نبود درد و بلا، برمَلای تو کعب نی و هجوم به ایتام یک‌طرف وای از نگاهِ شوم، به شام بلای تو ✍ .