eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3.3هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
10.7هزار ویدیو
1.1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. ◾️◾️◾️ چل شبِ داداش رو نیزه ها سرت رو دیدم خودت میدونی چی کشیدم تو کوچه ها و ازدحاما چل شبِ داداش طناب به دستامون میبندن به اشک چشمامون میخندن همه کنیزا و غلاما چهل شبِ خاطره ی گودالت شده مصبیتِ خواهر قد خمیده ت حسین نمیره یادم که به جای مادرم بوسه زدم به حنجرِ بریده ت حسین سرت روی نیزه ، تاج سر زینب غریب دنیایی ، برادر زینب زندگی زینب ، بشه فدا اسمت انقد غریبی که ، کفن نشد جسمت ◾️◾️◾️ منو حلال کن الهی دور تو بگردم که رفتمو خاکت نکردم ای همه ی دار و ندارم منو حلال کن شرمنده ام از تو برادر هر کاری کردم اما آخر نشد رقیه رو بیارم فدای اون سه ساله ای که بال و پرش شکسته و زخمی شد مثل مادرت کنج خرابه های شام افتاد از نفس همینکه دید سر بریده ت رو دخترت رد کبودی بود ، رو صورت زیباش تا اون شب آخر ، تموم نشد اشکاش نمیتونست راحت ، از رو زمین پاشه بسکه فراوون بود ، آبله های پاش ◾️◾️◾️ ✍ 👇
. ◾️◾️◾️ چل روزِ دیدمت ، بالای نیزه ها هی گریه می کنم ، من پای نیزه ها چل روزِ بی حسین ، عمرم به سر شده چل روزِ با غمت ، شبهام سحر شده داداش حسین نشد برات عزا بگیرم برای غربتت بمیرم عشق من حسینم بی کفن حسینم ◾️◾️◾️ چل روزِ خونِ دل ، همراهِ خواهرِ کابوس هر شبم ، بوسه به حنجرِ بار مصیبتت ، بر روی دوشمه فریاد تشنگیت ، هر تو گوشمه داداش حسین یه آرزو مونده تو سینم یه بار دیگه تو رو ببینم ای شیب الخضیبم حسینِ غریبم ◾️◾️◾️ .👇
. گرچه تقدیرِ دل این شد به حرم تا نرود تو حسینِ همه‌ای هرکه رود یا نرود تو حسینِ همه‌ای صحبت خوب و بد نیست آنکه رود است محال است به دریا نرود تو حسینِ همه‌ای بارشِ باران و نسیم اَبر اَبر است ندیدیم به هرجا نرود تو حسینِ همه‌ای ، در دلِ هر دلشوره پشتِ هر بغض که می‌گفت مبادا نرود نه فقط آنِ همانی که حرم را دیده آنِ آنکه قدمی سوی تو  حتی نرود نه محال است محال است محال است حسین پیشِ جامانده از این جاده‌ی زیبا نرود پیش آن مرد که در گوشه‌ی بیمارستان کنج شش گوشه برایش شده رویا ، نرود پیش آن مادرِ پیری که ندارد پایی که قدم را بگذارد دل صحرا ، نرود پیش سجاده‌ی آن مادرِ نابینایی که نشسته به دلش داغِ تماشا ، نرود یا که در وقت گرفتاری آن مردی‌که ارمنی است ولی عاشقِ سقا ، نرود یا به دیدارِ جوانی که گرفتار شده هیچ‌کس نیست به دادش برسد تا نرود یا به دادِ دل آواره‌ی  معتادی که چاییِ روضه چشیده است به لبها ، نرود پیش آن لاتِ جوانی که زمین‌گیرش کرد پدری پیر و زمین‌گیر .... که حالا نرود پیش آن محتضری که به نفس اُفتاده تا حسینش نرسیده  است زِ دنیا نرود فاصله نیست میان حرمت با دلها تو حسین همه‌ای هر که رود یا نرود سخت آن نیست که پا رنجِ بیابان بکشد سخت آن است که مجنون سوی لیلا نرود هرکه اُفتاد به این راه پس از آن حس کرد مُردن آسان‌تر از آن است که آنجا نرود گرمی روزِ نفَس سوز و تب و تاول پا اینهمه عشق که  از خاطرِ زهرا نرود آنکه خرج سفر یک دو نفر را داده دست خالی دمِ مرگش تک و تنها نرود هرکه هرجاست به دنبال طبیب است طبیب هرکه اینجاست به دنبالِ مداوا نرود سفرم را سرِ تو با همه قسمت کردم به خصوص آنکه به من گفت که هرجا نرود ما نرفتیم به جایی و به مولا سوگند که حسین است و بهشتی است که بی ما نرود.... کربلا سخت شلوغ است بیا شام رویم تا عقیله به سوی علقمه تنها نرود بارِ خود بسته و محمل به زمین است ولی بی سه‌ساله چه کند آه روَد یا نرود به لبش بود دعا کاش پس از این با سر بغل دخترکی ، سر زده بابا نرود می‌رسد کرببلا قافله‌ای پاشیده که بجز آه  زِ لبها به ثریا نرود زینب از ناقه زمین خورد همه اُفتادند آنکه بالا به جز از زانوی سقا نرود زینب است و روی زانو بدنش را می‌بُرد نذر کرده است به گودال که با پا نرود نوزده طفل از این قافله جامانده چرا... گفت از شام ، کسی کاش به آنجا نرود دید با مشک سکینه است دعایش این شد برود هر طرف و علقمه اما نرود همه‌اش فکر رُباب است حواسش جمع است به سرِ تربت خالیِ علی تا نرود بستری نرم‌تر از سینه‌ی بابایش نیست هیچ جای دگر این کودکِ زیبا نرود یادش اُفتاد از این خیمه به آن خیمه دوید که حرامی به سوی دختر نوپا نرود پیکری دید ولی مزرعه‌ی نیزه شده حق بده اینهمه سرنیزه به یکجا نرود عاقبت پیش حسین  آمد و عریانش دید... دست خالی کسی از غارتِ آقا نرود می‌زدندش برود شام ولی فهمیدند تا که بوسه نزند بر روی رگها نرود... ✅حسن لطفی ۱۴۰۲/۰۶/۱۴✍ .
حسینی 🔸صَلَّى اللهُ عَلَیْکَ یا مَظلوم یا اَباعَبْدِاللَّهِ ،وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّه آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ما هیچ نبودیم ولی قسمت ما کرد با پای پیاده سفر کرببلا را ”حسین جان…..” 🔸میدونی ان شاءالله نتیجه ی این حسین گفتن ها رو کی می بینی؟ درروایت میگه:مادر سادات وقتی میخوان وارد بهشت بشن،توقف می کنند،پشت سرشون رو نگاه می کنند، هر چی میگن:خانم وارد بهشت بشین، بهشت رو برای شما آماده کردن، همه منتظر قدوم شما هستن، بی بی پشت سرش رو نگاه میکنه، میگه: تا بچه هام وارد نشن من وارد نمیشم، تا محبینم وارد نشن من وارد نمیشم، تا گریه کن های حسین وارد نشن من وارد نمیشم. تصور کن این منظره روهمه تون دور فاطمه ی زهرا حلقه می زنید ان شاءالله. 🔸کامل الزیارات مینویسه: وقتی دور فاطمه حلقه زدی، فاطمه ی زهرا شروع میکنه روضه ی حسین رو خواندن. تصور کن توی صحرای محشر شما بشید گریه کن، فاطمه ی زهرا بشه روضه خوان، میدونی روضه خواندن مادرت فاطمه چه طوره؟ یه وقت نگاه میکنی می بینی پیراهن خونی حسین رو روی دست بلند کرده. حسین جان……. 🔰پیاده روی اربعین وقتی چند کیلومتری راه میری، به پاهات فشار میاد، کف پات تاول میزنه، هر چند تا موکبی یه عده آماده اند زائرها بیان، خستگی ِ زائرها رو در کنند، پذیرایی کنند، مرهم به کف پای این بچه ها بگذارند، حالا تصور کن آدم بزرگ، جوان،نیرومند، این طور تحلیل میره، اما دلا بسوزه برا بچه های حسین، حسین…. نمیگذاشتن پا به پای بزرگترها راه برن، زن و بچه رو با طناب به هم بسته بودن، این بچه ها روی زمین می افتادن با تازیانه بچه هارو بلند می کردند، آی بمیرم براتون، کسی نبود این بچه هارو تحویل بگیره، کسی نبود مرهم به پای این بچه ها بذاره، آی حسین…. 🔰وقتی جابر رسید کنار قبر مطهر ابی عبدالله، دست رو قبر گذاشت، خودش رو روی قبر انداخت، شروع کرد اشک ریختن و ناله زدن، شروع کرد با حسین در و دل کردن، اینقدر ناله زد بی هوش شد، کنار قبر روی زمین افتاد، آب به صورتش پاشیدن، جابر رو بلند کردن، اما بگم جابر کجا بودی وقتی زینب اومد وارد گودال قتلگاه شد؟ عجب زیارتی کرد از بدن حسین، جابر آب رو صورتت ریختن بلندت کردن،اما کجا بودی بچه های حسین رو با چه وضعیتی از بدن مطهر جدا کردن؟ فَاجْتَمَعَتْ عِدَّهٌ مِنَ الْأَعْرَاب  سکینه رو چه طور از بدن حسین جدا کردن، با تازیانه و کعب نی ،حسین…. گفت: داداش! گودال پر از خون شد و ما سوی مدینه رو کرده و گفتیم رسول ِ دو سرا را یَا جَدّا، صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَیْنُ بِالْعَرَاءِ، مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاءِ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا داداش این منو داره میکشه افسوس کمی رحم نکردند و ربودند پیراهن و عمامه و نعلین و عبا را جان از تن ما رفت در آن لحظه که دیدیم چوب و لب و دندان ِ تو و تشت طلا را 🔰این بچه ها همه نشسته بودن یه گوشه ای از مجلس، بچه هایی که رنگ رخسارشون رو آفتاب هم ندیده، این بچه ها پشت مخدّرات، خودشون رو پنهان کرده بودن با این معجر پاره ها سرها رو پوشونده بودن، اما یه وقت دیدن ده ساله ی حسین رو پنجه ی پا بلند شده، یه جا رو داره نشان میده، هی میگه: عمه جان زینب! عمه جان نگاه کن سر بابام حسین ِ، دارن با چوب خیزران به لب و دندان بابام حسین، حسین.... .
. هرشب برایت زیر نور ماه خواندم با چشم تر مرثیه ای جانکاه خواندم اذن دخول خویش را در راه خواندم "أأدخل یابن رسول الله ؟"خواندم خواهر نگاه روشنی دارد عزیزم ! هر رفتنی برگشتنی دارد عزیزم ! از داغ تو حیران شد و سرگشته زینب دور سرت هرشب مکرر گشته زینب رویش شبیه روی مادر گشته زینب باید ببینی ! پیرتر برگشته زینب ای صاحب شش گوشه مهمان داری امروز یک قافله مهمان گریان داری امروز برگشته ام تا جزء زوار تو باشم من هرکجا باشم هوادار تو باشم در عمر خود تنها گرفتار تو باشم ای یوسف زهرا خریدار تو باشم از زینب خود مشتری بهتر نداری خواهر بمیرد ای برادر سر نداری باید برایت گفتنی ها را بگویم از اقتدار دختر زهرا بگویم از خطبه ی کوبنده و غرا بگویم ازانچه کردم با حرامی ها بگویم با " اسکتوا" یم شهر کوفه زیر و رو شد ابن زیاد از خطبه ام بی آبرو شد دل را که با یاد خدا آرام کردم من چادرم را پرچم اسلام کردم با تیغ نطق آتشین اقدام کردم جای تو خالی بود فتح شام کردم جز ذکر حق ازخواهرت آیا شنیدی ؟ آن مارایت الا جمیلا را شنیدی ؟ در هر لباسی بنده ی شیطان غلط کرد هرکس که زد بر نیزه ها قران غلط کرد هرکس که شد همبازی حیوان غلط کرد از ابتدا نسل ابوسفیان غلط کرد اُف بر یزید و سفره ی نحس قمارش شخصا در آوردم دمار از روزگارش من پای اهداف تو از آغاز بودم جان بر کف دین عاشقی جانباز بودم با دست بسته صاحب اعجاز بودم در بند شمر اما حماسه ساز بودم هر منزلی محشر به پا کردم حسینم من کربلا را کربلا کردم حسینم جان داده ام تا روح مکتب جان بگیرد تا کار و بار صاحب قران بگیرد از بچه هایت دشمنت تاوان بگیرد ای کاش دیگر این سفر پایان بگیرد لبخندهای شمر جانی خسته ام کرد زخم زبان و بددهانی خسته ام کرد بعد از تو خیلی دشمنت رفتار بد کرد هر خواهشی از حرمله کردیم رد کرد راه مرا خولی بی انصاف سد کرد دیدی چگونه شمر پایم را لگد کرد ؟ رفتی و درد و غصه ام کامل شد ای وای نامحرمی در خیمه ام داخل شد ای وای هم شعله ی غم می کشید از دل زبانه هم میرسید آب دهان از بام خانه خورد و خوراکم سنگ بود و تازیانه دارم نشانی از کبودی روی شانه چشمی به سوی دخترت چشمی به من داشت بیش از بقیه حرمله دست بزن داشت ناموس حق آواره و بی خانمان بود هر ناقه ای لنگ و بدون سایه بان بود خلخال دخترها به دست این و آن بود اطراف ناموست پر از نامحرمان بود  " اصلا خبر داری مرا بازار بردند ؟ نامحرمان در مجلس اغیار بردند؟" با رفتنت من ماندم و حال خرابم بی سرپناهی میدهد هرشب عذابم شد آستین پاره ام تنها حجابم باغیرت من ! زخمی بزم شرابم از برکت لطف خدا من دق نکردم حتما خودت کردی دعا من دق نکردم وقتی نباشی زندگی هم زندگی نیست طاعت که منهای ولایت بندگی نیست نانی به ما دادند اگر ؛ بخشندگی نیست سوغات ما از شام جز شرمندگی نیست ماییم و تصویر خیالی رقیه می سوختیم از جای خالی رقیه از پا در اورده مرا مرثیه هایت دیگر به گوش من نمی اید صدایت مشغول ذکر فاتحه هستم برایت ای کاش میشد جان دهم پایین پایت ای کاش قربان تنی صدچاک گردم بعد از سه روز آخر کنارت خاک گردم ✅علیرضا خاکساری شهریورماه ۱۴۰۲ .
. یابن الحسن دوباره تو غرق عزا شدی شد اربعین و راهی کربوبلا شدی گویا شبیه قافله ی دل شکسته ها با حال خسته زائر خون خدا شدی چل روز می شود که تو خون گریه می کنی چل روز محتضر؛ وسط روضه ها شدی حالا که زائرین، همه در زیر قبّه اند آقا بگو برای ظهورت دعا شدی؟؟ ای کاش بشنوند تمامی زائران دیگر برای آمدن خود رضا شدی شد اربعین و پیش مزار شه غریب زینب رسیده بر غم او مبتلا شدی گفت ای حسین،آمده مهمان برای تو از چه اسیر خاک زمین بلا شدی چل روز پیش روبه روی چشم خیس من با کینه های زجر و سنان آشنا شدی دور تو را گرفت سپاه حرامیان تنها نشان نیزه و سنگ جفا شدی دشمن مقابلم سر تو از قفا برید با خون سرخ حنجر پاکت حنا شدی رحمی نشد به پیکر زخمی و بی سرت با نعل تازه روی زمین جابجا شدی هر قاتلی به کربوبلا دفن شد ولی در بین خون و خاک بیابان رها شدی حتی نماند پیروهن کهنه بر تنت آخر تو دفن در وسط بوریا شدی ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
زبانحال زینب س با امام حسین ع بعد یه اربعین فراق رسیده ام کنار تو کاشکی می شد ببینمت دل شده بی قرار تو ولی تو زیر خاکی و من موندم و مزار تو ای گُل پرپرم حسین شهید بی سرم حسین غریب مادرم حسین برادرم حسین... غریب مادر یا حسین غریب مادر یا حسین سلام من به روح تو به جسم زخم و پرپرت به خشکی لبان تو به خون سُرخ حنجرت سلام من به اکبر و سلام من به اصغرت تو شاه دور از وطنی یوسف بی پیرهنی شهید خونین بدنی تو که بی کفنی.... غریب مادر یا حسین غریب مادر یا حسین به پای داغ سخت تو یه پیر ناتوان شدم به قامتم نگاه کنی خمیده و کمان شدم چیزی نمونده از تَنم یه پوست و استخوان شدم شهید سر جدا حسین قتیل اشقیا حسین غریب کربلا حسین درد آشنا حسین... غریب مادر یا حسین غریب مادر یا حسین .👇
زبانحال زینب س با امام حسین ع باز آمدم باز آمدم در کنار تو در کنار تو ریزم به سر خاک عزا از مزار تو از مزار تو ای کُشته ی صد پاره تن سنگ باران شد سرت ای یوسف بی پیرهن آمدم بی دخترت آه ای حسین بی کفن پیر گشته خواهرت وای وای وای وای حسینم وای وای وای وای حسینم باز آمدم باز آمدم کربلای تو کربلای تو قامت کمان گشتم حسین در عزای تو در عزای تو ای یادگار مصطفی نور چشم مادرم ای زخمی تیغ جفا پاره پاره پیکرم ای ماه روی نیزه ها یاس سُرخ بی سرم وای وای وای وای حسینم وای وای وای وای حسینم باز آمدم باز آمدم ای برادر جان ای برادر جان کرده بغل قبر تو را خواهر نالان خواهر نالان دلتنگ دیدار توام خون دل خوردم اَخا چهل روزه بیمار توام کاش می مُردم اَخا عمری عزادار توام بی تو اَفسُردم اَخا وای وای وای وای حسینم وای وای وای وای حسینم 👇