✍
#روضه و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها
مسافرم من و گم کرده کوکبِ اقبال
نه شوقِ بدرقه دارم، نه شورِ استقبال
چراغِ راه به جُز آهِ من نمیباشد
کسی گلاب سرِ راهِ من نمیپاشد
من از نواحیِ « اللهُ نور » میآیم
من از زیارتِ سر در تنور میآیم
من از مشاهدهی بیتُ الحرامِ بزمِ وفا
من از طوافِ حضور میآیم
درونِ سینهام اِشراقِ وادیِ سَیناست
من از مجاورتِ کوهِ طور میآیم
سفیرِ گلشنِ قدسم، هُمایِ عِزُّ و شَرف
شکسته بال و پَر اما صبور میآیم
هزارمرتبه نزدیک بود جان بدهم
اگر چه زنده زِ آفاقِ دور میآیم
ضمیرِ روشنم آیینهی شکیباییست
و نقشِ خاطرِ من هرچه هست، زیباییست
"ما رأیتُ الّا جمیلاً ..."اون نانجیب میخواست زینب رو تحقیر کنه اما با یک جمله دودمانش رو به باد داد، تو مجلس به بهترین وجه تحقیر کرد اون نانجیب رو خواست داغِ دل زینب رو تازه کنه ولی فرمود: من که جز زیبایی چیز دیگری نمیبینم ...*
ضمیرِ روشنم آیینهی شکیباییست
و نقشِ خاطرِ من هرچه هست، زیباییست
سرودِ درد به احوالِ خسته میخوانم
نمازِ نافلهام را نشسته میخوانم
هنوز از نَفَسم باغِ لاله میرویَد
هنوز از جِگرم داغِ لاله میرویَد
زِ باغ با خود عطر شکوفه آوردم
پیامِ خون و شَرف را به کوفه آوردم
سِپُرد کشتیِ صبرم، عنان به موج آن روز
صدای شیونِ مردم گرفت اوج آن روز
چو لب گشودم و فرمان « اُسکُتوا » دادم
به شِکوهِ پنجره بستم، به اشک رو دادم
میان آن همه خاکسترِ فراموشی
صدای زنگ جَرسها، گرفت خاموشی
چو من به مردمِ پیمانشکن سخن گفتم
صدا صدایِ علی بود و من سخن گفتم
*مردمِ کوفهای که برا تماشا آمدن، دارن زارزار گریه میکنن. فرمود: اشکِ چشمتون خشک نشه، حسین منو لب تشنه کُشتید حالا دارید بلند بلند گریه میکنید.یه وقت بیبی جانِ ما زینب دید یه زنی جمعیت رو کنار میزنه.طَبَقی رو دستشه، طعام آورده، آمد جلو محفلِ بچه ها..بچه هایِ گرسنه، تشنه، از راه رسیده..تا نان و خرما دستِ بچه ها داد، فریاد زد بیبی جانِ ما نکنید اینکار را، صدقه بر این ها حرامه.تعجب کرد این زن حدودا عمرش رو در خانه ی بچه های علی تمام کرده؟مگر اینها کی هستن صدقه براینها حرامه؟صدا زد خانماولا این صدقه نیست، من ام حبیبه کنیز خانه ی بچه های فاطمه بودم.. از آن روزی که از مدینه هجرت کردم نذر کردم برا حسینم..هر وقت اسیری، یتیمی وارد کوفه میشه من اطعامشون کنم به نذر حسین صدا زد ام حبیبه ما بچه های پیغمبریم،امحبیبه من زینبم..حسین من، زینب من از هم جدا نمیشدن اگر تو زینبی پس کو حسینت؟ گفت سرت رو بالا بگیر، سری که بالای نیزه ست سر حسین منه..ای حسین.....حسین....*
غروب نیست،خدایا چرا هلال دمیده
هلال و ظهر و سر نیزه و تلاوت قرآن
کسی ندیده است ،آنکه دید من بودم
*یوقت دیدن مردم کوفه دیگه اعتنایی ندارن همه مجذوب حسین شدن اینجا زینب از این موقعیت استفاده کرد.خودش رو رساند کنار نیزه،سرش رو بلند کرد*
الا ای ماه من قربان رویت
چرا خاکستری گردیده رویت
سرتو خون ب پای نیزه ریزد
چرا خون از سر زینب نریزد
یه دختر بچه تو بغل زینب نشسته تا نگاهش افتاد به سر بابا هی،بلند میشد و مینشست بصورت میزد..هی میگفت عمه جان این سر بریده ی بابام حسینه..صدا زد حسین من! بامن حرف نمیزنی نزن تو که اعجاز میکنی سربریده بالای نی قرآن تلاوت میکنی یه کلمه جواب طفل صغیرت رو بده میترسم دلش از،غصه آب بشه ای حسین...*
آه، فراز نی سر وی گر رود ندارت بین
که سرفرازی تو آب و آل یاسین است
"صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله
بدم المظلوم یا الله.....بحق الحسن عجل لولیک الحجه"
#امام_حسین (ع)
#عاشورا
به کانال آموزش مداحی و اشعار محرم بپیوندید 👇👇👇👇👇
🆔 ➺ @madahi313
✍
#روضه و #توسل به روای دشت کربلا امامسجاد علیه السلام
*در امالی شیخ صدوق وارده میگه داشت از کوچه ای رد میشد جزامی ها نشسته بودن قدیم جزام یه بیماری بود مسری کسی جزام میگرفت از شهر بیرونش میکردن باید میرفت یه گوشه ای از شهر یه محله هایی داشتن ،ممنوع هم بود رفت و آمد این ها به داخل شهر خوب کسی که نه میتونست کار کنه ،نه پول و زندگی داشت در اوج فقر و فلاکت زندگی میکردن قربونش بشم می اومد از این کوچه ها رد میشد زین العابدین. جزامی ها دیدن پسر پيغمبر رد میشه یه سفره ای پهن بود صدا زدن آقا با ما هم سفره میشید یا نه؟ زین العابدین یه نگاه بهشون کرد گفت اگه روزه نبودم باهاتون همسفره میشدم اما حالا من یه چی بهتون بگم قبول میکنید گفتن جانم آقا جان.. گفت مهمونی میاید خونه ی من..ما ؟ما جزامی ها بیایم خونه شما؟
فرمود: قبول میکنید ؟گفتن: بله آقا جان
فرمود: غلامم رو میفرستم دنبالتون
اومد تو خونه فرمود: مهمون دارم غذای خوب آماده کنید. وقتی سر سفره اش جمع شدن زین العابدین نشست یه جوری با محبت برخورد میکرد.. بگو آقا جان ما جزام گناه داریم..صلی الله علیک یا سيدنا الغریب حسین،حسین*
کوچه های مدینه و بوی
زخمهای تنی که می آید
چشمهای سفید یعقوب و
بوی پیراهنی که می آید
مرد سجاده ای که درک نکرد
هیچکس آیه ی مقامش را
در هیاهوی شهر کوفه نداد
هیچکس پاسخ سلامش را
تا عزاداریش شروع شود
دیدن شیر خواره ای کافی است
تا صدایش به گوش ما برسد
دیدن گوشواره ای کافی است
وقت افطار کردنش هر شب
تا که چشمش به آب می افتاد
تشنگی ضریح لبهایش
یاد طفل رباب می افتاد
من نمیدانم که خاکستر
چه به روز امام آورد
زیر خنجر زیر زنجیر پیکر زردش
معجزه بود اگر دوام آورد
تا که این مرد قافله زنده است
حرف کاروان نزنید
پیش این مردِ گریه، جانِ حسین
حرفی از چوب خیزران نزنید.
شاعر:علی اکبر لطیفیان
حیا کن ظالم از خدای اکبر
چوب نزن به لبهای حسین
*دل زینب سلام الله علیها سوخت و فرمود ان شاء الله ذلیل بشی یزید .به اون لبها چوب نزن به لب مهمانِ تازه از راه رسیده با چوب زخم نزن.. به اون لبهای زخمی و خشکیده از عطش چوب نزن جدم پیامبر به آن لبها بوسه زده..اون دندونها رو پیغمبر بارها بوسیده بود ..نانجیب نزن جلو چشم دخترهاش نزن..*
#امام_حسین (ع)
به کانال آموزش مداحی و اشعار محرم بپیوندید 👇👇👇👇👇
🆔 ➺ @madahi313
✍
#روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها
تماشات میکنم با اشک اگه پلکای من واشه
تو با سر اومدی گفتی رقیه سختشه پاشه
دیگه چیزی نمونده که بگم زیباترم این تو
قشنگی قد دختر،به موهاشه،به موهاشه
یتیما هی کتک خوردن همه هم بازیام مردن
منم حالا و اون دختر که گوشواره ام رو گوشاشه
تموم نون و خرماشون،که سهم نیزه داراشد
نشونم داد عمه،گفت دنیا مال باباشه
از اون شب بین اون صحرا دوتا دندونام افتادن
نشه باز گم بشم عمه دوباره زجر پیداشه
آخ،عمه جان!
ندیدی پیش اون ناقه گرفت از مو بلندم کرد
اخه بچه نمیتونه سوار ناقه تنهاشه
مگه من مرده بودم که لبات و خیزرون بوسید
حالا میبوسمت اما اگه با تو لبی باشه
سرت شرط قمارش
شراب اما کنارش بود
که عمه داد میزد که
بزن ما رو بزن باشه
#امام_حسین (ع)
#کربلا
به کانال آموزش مداحی و اشعار محرم بپیوندید 👇👇👇👇👇
🆔 ➺ @madahi313
✍
#روضه و #توسل به #حضرت_رقیه سلام الله علیها
سری غرقِ در خون، گلویی بریده
بمیرم سر تو چه رنجی کشیده
لبی سرخ و پرپر، لبی پاره پاره
چه مویی! پریشان، چه رنگی! پریده
*بابا گلوت رو بریدن...رگای گردنت رو بریدن...رنگت پریده..میدونی چرا رنگ دخترت پریده؟!انقدر به من سیلی زدن...*
چه بابای خوبی! ز عالم سری تو
کسی بهتر از تو، ندیده ندیده
نگاهت چو خورشید، گرم است و گیرا
که بر شام تارِ، دلِ من دمیده
*بابا یه سوال دارم؛جوابش دخترت رو میدی یا نه؟!..*
آن دم که من از ناقه
افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی؟!
از ما تو جدا بودی...
آن دم که تو از ناقه
افتادی و غش کردی
بر راس سنان بودم....
*بابا ممنونتم جواب دخترت رو میدی...
بابا یه سوال دیگه دارم؛حتی اگه جواب بدی، هیچ وقت برام هضم نمیشه...*
آن دم که مرا ظالم،اظهار کنیزی کرد
بابا تو کجا بودی؟! از ما تو جدا بودی
*بابا میدونی؟مجلس یزید بلند شد...خواهرم رو نشون داد:"یا یزید! هب لی هذه الجاریه"این کنیز رو به من بده...*
آن دم که تو را ظالم،اظهار کنیزی کرد
در تشت طلا بودم،کی از تو جدا بودم؟!
بابا راستی...!
دختر حرمله چه مغرور است
بر سر بام،دست تکان می داد...
او خبر داشت که یتیم شدم
پدرش را به من نشان می داد
رسیدی تو آخر، نه با پا، که با سر!
غم و شادی ام آه! در هم تنیده...
رخ دخترت مثلِ ماهی، گرفته
قد دخترت چون هلالی خمیده
فدای سرت زخم های تن من
که اشکم برای تو تنها چکیده
صدایم گرفته! دعایم گرفته
نفسهای من شد، بریده بریده...
شده محفل ما، پدر دختری باز
کنار سرت دخترت آرمیده
شاعر: فاطمه معصومه شریف
به کانال آموزش مداحی و اشعار اربعین بپیوندید 👇👇👇👇👇
🆔 ➺ @madahi313
✍
#روضه و توسل به کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام
امشب بریم کربلا. اینجا ابی عبدالله میگه هفتاد چوبۀ تیر از تابوت برادرش کشید و نشست کنار کفن شروع کرد حرف بزنه..گفت: داداش غارت زده به اونی نمیگن که مالشو بردن. غارت زده به من میگن که برادری مثل تو رو از دست دادم داداش.. اما این جمله خیلی آشناست این جمله ما رو میبره علقمه. آخه ابی عبدالله آخرین باری نبود که تیر از توی پیکر میکشید. ابی عبدالله آخرین باری نبود که این جمله رو فرمود.کنار نهر علقمه هم که اومد نشست بغل بدن برادرش عباس یکی یکی تیرها رو از تو بدن عباسش در میآورد یاعباس! یه نگاهی بهش کرد. حسنم خون ها رو از جلو چشمای من پاک کن بزار یه بار دیگه ببینمت داداش ..اونجا هم ابی عبدالله این حرفو زد گفت داداش غارت زده منم که دارم تو رو از دست میدم. مگه میشه نام امام حسن برده نشه و نام کوچه های مدینه برده نشه.. خودش به عبدالزهرا فرمود عبدالزهرا این جوری برام روضه بخون. اون روزی که من دستم تو دست مادرم بود از کوچه ها رد میشدیم. امشب میخوام از زبون حضرت زهرا بگم امشب میخوام روضه از زبون مادر بخونم. همچین که جلو راه مادرش رو گرفتن همچین که اون نامرد تو گوش مادرم زد مادر ما خودشو یکم جمع و جور کرد گفت:
پسرم من درست میبینم
آسمان مدینه دود شده
گونه ام درد میکند مادر
تو ببین صورتم کبود شده
حسنم!
تو که دیدی چه ضربهای خوردم
مادرت را ببین که مظلوم است
درد را میشود تحمل کرد
تو ببین جای دست معلوم است
قبل از اینکه به این محل برسیم
خانه از دور دست پیدا بود
جان مادر! ببین کجا هستیم
خانۀ ما همین طرف ها بود
حالت از حال من وخیم تر است
ضربۀ روی بدی خوردی
مادرت را ببخش میدانم
بین کوچه به جای من مردی
حال و روز خوشی ندارم من
حال و روز تو بهتر از من نیست
لب ببند و نگو چه رخ داده
روضۀ ما دو تا بگفتند
روضه اینجا تمام شد شاید
خانۀ مرتضی ولی روضه است
اینکه مجبور میشوم مِن بعد
رو بگیرم من از علی روضه است
به جون مادرم ازت نمیگذرم
بردار پاتو از چادرِ مادرم
حیف که قدت ازم نامرد بلند تره
برو یکم عقب ناموس حیدره
غیرت مگه نداری حرمتشو نگه دار
مگه نمیبینی که با سر خورد به دیوار
چه ضربهای زدی که شکسته زیر ابروش
کشتی مادرم رو ضربه نزن به پهلوش
*حالا با مادرش حرف میدونی چی گفت..*
خونه از این وره کجا داری میری
می کشی تا که دست به پهلو میگیری
مادر تو رو خدا بلند شو از زمین
بگو مدد علی«ع» امیرمؤمنین
بد زدنت جلو چشای حسنت
ناحِلَةَ الجسم شدی و چقدر میلرزه بدنت
من ایستاده بودم دیدم که در افتاد
حسن ناله میزد بابا، مادر افتاد
تو افتاده بودی درم روی زانوت
دیدم هر کی رد شد لگد زد به پهلوت
#امام_حسن (ع)
#روضه_امام_حسن_مجتبی (ع)
به کانال آموزش مداحی و اشعار اربعین بپیوندید 👇👇👇👇👇
🆔 ➺ @madahi313
✍
نوحه امام رضا (ع)
علی علی علی علی مولا ....
آقام امام رضا...
پیشت رو شده همیشه همه دردای من
چه خوبه که واشد پای من
به حرم تو اقای من
یا امام رضا ببین اومده غلام تو
دلمو زدم به نام تو
به پیش تو زانو میزنم
نیمه های شب یه گوشه ی صحن باصفات
میرم وکنار خادمات
حرمتو جارو میزنم
فقط به نمک سفره ی تو زندگی مو اماده
اقا قرار ما نیمه شب صحن گوهرشاده
یا امام رضا...آقام امام رضا...
خیلی گفت بمن از غریبیِ تو مادرم
یادمه ورودیِ حَرم
میگفت اقا قربونت برم
قربونت برم که حَرمِ تو قیامتِ
اخه کار تو شفاعته
حرم تو مثل محشره
باتو ازحرم یه قراری داره نوکرت
اقا تو رو جان مادرت
منو توی قبر یادت نره
منو مادرم از بچگی هام به تو سپرد آقا
چقدر از اون غذا حضرتی ها
برام آورده اقا
یا امام رضا ..آقام امام رضا ...
خاک حجره ها شده دَم آخر بسترت
مگه چی آوردن به سرت
چقده کبوده پیکرت
یاامام رضا ببین اومده جواد تو
داره میرسه به داد تو
سایه ی بالاسرت شده
گریه میکنی به دل تو زنده شدحالا
مصیبت شاه #کربلا
نفسای آخرت شده
فقط اونی غریبه که تنش روی زمین مونده
ببین خود #امام_رضا
چقد براش #روضه خونده
فَابكِ الحُسَين ... هرجا ..فَابكِ الحُسَين
تایپ: سرکار خانم احمدی
التماس دعا
به کانال آموزش مداحی و اشعار اربعین بپیوندید 👇👇👇👇👇
🆔 ➺ @madahi313
✍
#روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام
هر که با خاک درت کام لبش بردارد
از همان کودکی اش چشم به کوثر دارد
اولین آرزویم هست هم آنی باشم
که به لب نام تو تا لحظه ی آخر دارد
چند صد حج پیاده است ثواب آنکه
قصد پابوسی شش گوش تو در سر دارد
*به خودت ببال نوکر ابی عبدالله گریهکن اربابی..*
پادشاهان همه مبهوت مقامت گویند
این چه شاهی است مگر، این همه نوکر دارد
آقا جان !
تکیه بر نیزه ی غربت زدی و فرمودی:
چشم غارت به حرم این همه لشگر دارد
خواهرش گفت سرش را سر نیزه نزنید
آخ کاین هلال سر نی آمده دختر دارد
صدا زد ای عدو کی طبع من پا میدهد
دختر و سیلی چه معنا میدهد
هر چه میخواهی بزن اما چرا
نعل اسبت بوی بابا میدهد
*امشب همراه اون آقایی اشک بریزید رفقا که فرمود: یا جداه زمانه من رو به تاخیر انداخت نبودم کربلا جانم رو فدا کنم.حالا روز و شب گریه میکنم اگه اشک چشمم خشک بشه خون گریه میکنم. امشب بیا مرهم به چشمهای نازنین امام زمانت بزار با این اشک ناله..یا جداه فراموش نمیکنم اون لحظه ای که اسب بی صاحبت سمت خیمه ها اومد. بی بی ها و بچه ها دور ذوالجناح رو گرفتن.یکی صدا زد ای اسب بابا م رو کجا بردی؟ یکی صدا زد ای اسب بابام و چه کردی؟ یه وقت یه دختر سه چهار ساله ای این بچه ها رو کنار زد اومد کنار ذوالجناح دست در گردن این حیوان انداخت صدا زد.."یَا جَوادَ أبِی، هَلْ سُقِیَ ابی أوْ قَتَلُوهُ عَطْشَاناً" اسب بابا به من بگو به بابام آب دادن یا با لب تشنه کشتن؟ دیگه این حیوان نتونست طاقت بیاره. ارباب مقاتل نوشتن...اومد پشت خیمه هی سرش رو به زمین میکوبید این طور نوشتن با اشاره سر فهماند بی بی ها سمت قتلگاه حرکت کنید.خدا میدونه به دل عمه ما چی گذشت روی تل زینبیه ...*
*صدا زد حسین جان..*
بگو چکار کنم آب را صدا نزنی
بگو چکار کنم تا که دست و پا نزنی
بگو چکار کنم تا تو را خلاص کنم
به شمر رو بزنم یا که التماس کنم
«نذر فرج ناله بزن یا حسین..»
#امام_حسین (ع)
#کربلا
به کانال آموزش مداحی و اشعار اربعین بپیوندید 👇👇👇👇👇
🆔 ➺ @madahi313
✍
#امام_رضا_علیه_السلام
سلام فلسفۀ چشمهای بارانی!
سلام آبروی سجدههای طولانی!...
چگونه وصف کند غصۀ تو را دعبل؟
چگونه رسم کند چهرۀ تو را مانی؟
تو را هر آینه تصویر کردهام، نظمی
چه نسبتیست میان تو با پریشانی؟
چقدر بر سر بازارها قدم زدهای
که یک معامله سر گیرد از مسلمانی
چقدر موقع قحطی صدا زدیم تو را
و یادی از تو نکردیم در فراوانی
قرار بود بسازیم خانۀ دل را
چقدر ساخته شد خانههای اعیانی!
چه عهدها که پس از هر دعای عهد، شکست
چه ندبهها که نشد موجب پشیمانی
چه گریهها که نکردیم با امین الله
میان صحن تو در یک هوای بارانی
اضافه شد به غم تو چقدر سال به سال
و ما چقدر گرفتیم بیتو مهمانی
چقدر در پی ما گشتهای چراغ به دست
میان همهمۀ کوچۀ چراغانی
خودت بیا بنشین و بخوان و اشک بریز
خودت خطیب، خودت مستمع، خودت بانی
بخوان که #روضه از آن حنجره شنیدنی است
به لهجۀ عربی، با زبان قرآنی...
بگو چگونه به هنگام آب نوشیدن
همیشه میرسی از تشنگی به حیرانی
فدای سرخی چشم سیاه تو که هنوز
درون گودی مقتل نماز میخوانی...
محمد حسین ملکیان
#شهادت_امام_رضا (ع)
به کانال آموزش مداحی و اشعار اربعین بپیوندید 👇👇👇👇👇
🆔 ➺ @madahi313
✍
#روضه و توسل ویژهٔ شهادت پیامبر صلوات الله علیه
"اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ،وَمَهْبِطَ الْوَحْىِ، وَمَعْدِنَ الرَّحْمَةِ، وَخُزّانَ الْعِلْمِ، وَمُنْتَهَى الْحِلْمِ، وَاُصُولَ الْكَرَمِ، وَقادَةَ الاُْمَمِ، وَاَوْلِيآءَ النِّعَمِ، وَعَناصِرَ الاَْبْرارِ، وَدَعآئِمَ الاَْخْيارِ،وَساسَةَ الْعِبادِ، وَاَرْكانَ الْبِلادِ، وَاَبْوابَ الاْيمانِ، وَاُمَنآءَ الرَّحْمنِ،وَسُلالَةَ النَّبِيّينَ، وَیَاصَفْوَةَ الْمُرْسَلينَ، وَعِتْرَةَ خِيَرَةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ رَحْمَةُاللهِ وَ بَرَكاتُهُ"
دیدی دلم از هر چه می ترسید، دیدم
افتاده ای در بسترت سرو رشیدم
هر روز دیدم دیده ی بارانی ات را
دیدم شکاف کهنه ی پیشانی ات را
از راه رفتن کل پایت پینه بسته
ناگفته ها را گفت دندان شکسته..
در مکه درگیر بلای کوچه بودی
زخمیه سنگِ بچه های کوچه بودی
تَبَت یدا خارِ بیابان بود و پایت
یک لحظه اما در نمی آمد صدایت
*یا رحمت للعالمین .. بابای خوبم ..*
بابا بگو پیشم دوباره می نشینی
قدری بمان پیشم که محسن را ببینی
تو هستی و اینجا شکوه هم مستدام است
حیدر میان رهگذر با احترام است
با بودنت زهرا رُخَش چون قرص ماه است
آرامش این خانه ی ساده به راه است
آتش ندیده دامنم الحمدالله
خونی نشد پیراهنم الحمدالله
بابا جان هرگز ندیده روی زهرا را غریبه
آروم می کوبد آرام در ما را غریبه
بی تو اگر حمله کنند این ها به خانه
زهرای تو می ماندو صد تازیانه
پیشم بمان تا قتل زهرا را نبینی
بی تو صدایم می شود فضه خُزینی
امشبی بود دو تا صحبت داشت جدای از وصایا سفارش ها یکی به فاطمه اش اشاره فرمود جلوبیا .مادرِ ارباب ما اینقدره گریه کرد.حال فاطمه خیلی بد بود.جلو نشست اشاره فرمود: جلوتر، بیا بابا،بیا بابا،گوش مبارک جلوی لب های بابا قرار گرفت. جملاتی فرمود:فاطمه داشت هق و هق می کرد یه مرتبه آرام شد یه لبخندی زد. بعدها وقتی سوال کرد مولا سبب لبخند رو فرمود: بابام به من فرمود: فاطمه جان انقدر بی تابی نکن تو زود میای پیش من.علی رو صدا زد.علی جان امیرالمومنین خم شد دست ها روی زمین..شایدمثل اون موقعی که حسین کنار علی اکبرش دست گذاشت اینور اونور بدن نمی دونم. گوش مبارک و مقابل لب های مبارک رسول خدا آورد. همینطوری داشتن گوش می کردن هی فرمود: چشم.. چشم.. یه جایی نگاه کرد به فاطمه اش.. حالا داره روضه می خونه رسول خدا ..*
در رو آتشی میزنن
دختر من پشت دره
#امام_حسین (ع)
#ماه_صفر
به کانال آموزش مداحی و اشعار اربعین بپیوندید 👇👇👇👇👇
🆔 ➺ @madahi313
✍
#روضه و توسل ویژهٔ #شهادت_پیامبر صلوات الله علیه
ما ریزه خور سفره اطعام شماییم
در راه شما پیرو اسلام شماییم
مشغول طوافیم به احرام شماییم
همشهری سلمان و ز اقوام شماییم
ما امت عشقیم مسلمان تو هستیم
سر تا به قدم گوش به فرمان تو هستیم
دستی به دامان و تمنای تو داریم
چون قطع نظر جانب دریای تو داریم
امروز فقط چشم به فردای تو داریم
در سر هوس گنبد خضرای تو داریم
هرچند که هستیم مسلمان زبانی
ما را چه شود که به مدینه برسانی
لطفت سبب عزت ما بوده و باشد
دنبال شما ملت ما بوده و باشد
هر جا ز شما صحبت ما بوده و باشد
بر گردن تو زحمت ما بوده و باشد
این عشق نهان دل ما را علنی کن
ما را به ره خویش اویس قرنی کن
هرچند که در راه تو پیمان نشکستیم
بگذر از این ظلم فراوان نشکستیم
از بیادبی بر تو و قرآن نشکستیم
دندان تو بشکست و دندان نشکستیم
ای بنده نواز از گنه ما همه بگذر
سوگند به جان علی و فاطمه بگذر
بگذر که تو را شیعه دلخواه نبودیم
بگذار که غلامِ ولی الله نبودیم
گاهی پی فرمایش تو گاه نبودیم
در راه تو با آل تو همراه نبودیم
هر چند سرافکنده شدی از قِبَل ما
امشب قلم عفو بکش بر عمل ما
ما را ز کرم میثم تمار کن امشب
از آتش برپا شده بیزار کن امشب
آماده رفتن به سر دار کن امشب
دلباخته حیدر کرار کن امشب
مقبول کن این توبه ضرب الاجلی را
توفیق بده پیروی از خط علی را
حالا که پریشان دم آخر خویشی
تبداری و افتاده در این بستر خویشی
در فکر عروج از بدن لاغر خویشی
گریه کن تنها شدن دختر خویشی
آرام کنید این سینهٔ پر واهمهات را
با گریه بغل کن نفسی فاطمهات را
*پنج تن هستن پیغمبر، چهار تن بزرگوار دورشن، پیغمبر داره گریه میکنه، بی بی سوال کرد چرا اینطوری گریه میکنی؟ فرمود: بعد از من مصائبی بر شما وارد میشه، الان جبرئیل گفت، زهرا جون اول تویی، دونه دونه بلاها رو گفت، همه گریه کردن، اولین روضه پنج تنو ببین، روضه خون کیه؟پیغمبره، علی جان میبینم فرقتو میشکافن تو محراب، با شمشیر زهرآلود، حسن جان میبینم جیگرت پاره پاره میشه ، اما میبینم حسینمو میان بیابان میکشوننش، طوری میکشن، وحوش بیابان براش گریه میکنن، ماهیان دریا براش گریه میکنن، ....*
بعد از تو شروع محن فاطمه باشد
حرف از خبر آمدن فاطمه باشد
*وقتی دید زهرا بدجوری گریه میکنه، صداش زد، دهانشو بغل گوش زهرا گذاشت، فرمود: اول کسی که به من ملحق میشی تویی، میون این همه گریه بچههای امیرالمومنین نگاه دارم میکنن ، دیدن خانم داره میخنده، همین یه خنده بوده، بعضیام فرمودن: وقتی تابوتو براش آوردن لبخند زد..*
حرف از خبر آمدن فاطمه باشد
آماج غم و دردِ تنِ فاطمه باشد
اجر زحماتت زدن فاطمه باشد
در شعله میافتد ز جفا قبلهٔ حاجات
بعد از تو چه آید به سر مادر سادات
بعد از تو به گلزار رخش خار بیفتد
زهرای تو بین در و دیوار بیفتد
#ماه_صفر
به کانال آموزش مداحی و اشعار اربعین بپیوندید 👇👇👇👇👇
🆔 ➺ @madahi313
✍
#روضه و توسل ویژهٔ شهادت پیامبر صلوات الله علیه
آنکه با غمزههای گفتارش
درسآموزِ صد مدرّس بود
در نفسهای آخرِ عمرش
قلم و کاغذی طلب بنمود
چون که میخواست مردمِ دینش
نشوند از مسیر حق، گمراه
خواست در آخرین وصیت خویش
بنویسد: "علی ولیالله"
ناگهان از میان جمعیت
محضر حضرت رسولالله
یک نفر آنکه دانی و دانم...
گفت "اِنّ الرجل لَیَهجُر"... آه
*هنوز پیغمبر زنده ست اینطور دارن جسارت میکنن. نانجیب بلند شد گفت: این مرد تب داره، هذیان داره میگه. امیرالمؤمنین سرشو پایین انداخت. حضرت صدیقه سلام الله علیها.. از همون جا پیغمبر، تمام این روضه ها رو انگار داره می بینه. فقط رسول خدا روشو ازشون برگردوند. دیدن آروم آروم داره گریه میکنه...*
او که آیات را نمیفهمید
گفت قرآن برای ما کافیست
او نفهمید که کلام رسول
جز کلام خدای سبحان نیست
آن رسولی که گفت: ای مردم!
یک امانت زِ من کنار شماست
اجر پیغمبریِ من، تنها
احترامِ به دخترم زهراست
*یا رسول الله! خوب احترامش رو نگهداشتن...*
چند روزی گذشت، مردی که
بر نبی بست تهمتِ هذیان
او که قرآن برای او بس بود
حملهور شد به کوثر قرآن
کوچه آماده، هیزم آماده
یک نفس مانده بود تا آتش
داد زد: ای اهالیِ خانه
یا که بیعت کنید یا آتش
همه گفتند: فاطمه آنجاست
گفت: فضه، حسن، علی، یا او
هرکسی پشت درب این خانهست
طعمهی آتش است حتی او
همه گفتند: محسنش پس چه؟
شاعر:حمید رمی
#ماه_صفر
به کانال آموزش #مداحی و اشعار اربعین بپیوندید 👇👇👇👇👇
🆔 ➺ @madahi313
✍
#روضه و توسل ویژهٔ شهادت پیامبر صلوات الله علیه
به مهربانی و دست کریم شهرت داشت
برای مردم بیرحم نیز رحمت داشت
سه سال هستهی خرما مَکید و راضی بود
بزرگ بود ولی اینچنین ریاضت داشت
زِ دشمنان خودش بارها عیادت کرد
شبیه دوست به بیگانهها عطوفت داشت
کمک به پیرِ زمینگیر و کودکان میداد
اگرچه کون و مکان را همه به خدمت داشت
چقدر سنگ زدند و چقدر زخمی شد
صبور بود در این راه و استقامت داشت
به ذوالفقارِ علی تکیه داشت وقتِ خطر
نبوتش همه جا تکیه بر ولایت داشت
هر آنچه در شب معراج دید فاطمه بود
زمانِ بوسه به دستش هوایِ جَنّت داشت
حسین را بروی شانههایِ خود میبرد
برای بردن او نیتِ عبادت داشت
*خدا رحمت کنه آیت الله بهجت رو، نقلِ روایت اینه پیغمبرِ خدا میومد درِ خونهی بیبی فاطمه رو دقُّ الباب میکرد، دستهایِ مبارک فاطمه رو بوسه میزد.آیت الله بهجت رحمت الله میفرمود: نه اینکه بخواد دستِ فاطمه رو بالا بیاره ببوسه، نه ! پیغمبر خَم میشد دستهای فاطمه رو میبوسید.یه روز از این روزا اومد درِ خونهی فاطمه رو دقُّ الباب کرد، تا فاطمهی زهرا فهمید پیغمبره دوید در رو باز کرد.پیغمبر سلام کرد، جواب گرفت، گفت: فاطمه جان! اومدم امروز سر سفرهاتون باشم، غذا چی پختی واسه بچه هات؟ چی تهیه دیدی؟بیبی فاطمه فرمود: باباجان! امّ أَیمَن مقداری آرد و روغن آورده گفت: همون رو بگیر یه چیزی درست کن بخوریم.سرِ سفره نشست اما دیدن پیغمبر لب به غذا نمیزنه، بغض تهِ گلویِ پیغمبر رو گرفته.. اونقدر اونقدر اونقدر صبوری کرد تا همه غذارو بخورن، رفت یه گوشه شروع کرد به گریه کردن.دیدن پیغمبر بلند بلند گریه میکنه، کسی جرأت نکرد نگاه به پیغمبر کنه علتِ گریه رو بپرسه، أبی عبدالله بلند شد، چهار پنج سالشه اومد گفت: بابابزرگ چرا گریه میکنی؟ أبی عبدالله رو نشوند رو زانو، بغلش کرد، خودِ پیغمبر شروع کرد به خوندنِ مصیبت گفت: حسین جان! یه روز بابات رو شهید میکنن. مادرت رو شهید میکنن.. برادرت حسن رو شهید میکنن..تا رسید به خودِ أبی عبدالله چشم تو چشمِ حسین.. گفت: حسین جان "لا یَوم کَیومُكَ یا اباعبدالله"هیچ روزی روزِ تو نمیشه حسین جان، عالَم واسه حسین گریه کرده*
هر آنچه در شب معراج دید فاطمه بود
زمانِ بوسه به دستش هوایِ جَنّت داشت
حسین را بروی شانههایِ خود میبرد
برای بردن او نیتِ عبادت داشت
همیشه خواند زِ کوچه، زِ عصرِ عاشورا
میانِ خانهی خود روضه داشت، هیئت داشت
*وقتی خودِ پیغمبر بخواد روضه بخونه، از فاطمهاش روضه میخونه، از حسینش روضه میخونه.. اصلاً راهشو پیغمبر به ما یاد داد.واسه من میخواید گریه کنید، واسه حسینم گریه کنید. اصلاً غیرِ این نیست که..*
بَس کن عزیزِ تا سحر بیدار، بس کن
کُشتی مرا با گریهی بسیار، بس کن
ای چند شب بیدارمانده، آب رفتی
ای چند شب بیدارِ من این بار بس کن
رویَت ندارد طاقتِ این اشکها را
طاقت ندارد اینهمه آزار، بس کن
باید ببینی روزهایِ بعدِ خود را
باید بمانی با غمی دشوار، بس کن
باید بگویم روضههایِ بعدِ خود را
باید بسوزی بعد از این دیدار، بس کن
ای کاش بعد از من کسی جایَت بگوید
با هیزم و با آتش و دیوار، بس کن
ای کاش میگفتند، خانم بچه دارد
ای کاش میگفتند، با مسمار بس کن
در کوچه میاُفتی، کسی غیر از حسن نیست
با گریه میگوید که در انظار بس کن
در کوچه میاُفتی و میگوید به قنفذ
افتاد دستِ مادرم از کار، بس کن
دستت مغیره بشکند، حالا که افتاد
از چادرِ او پایِ خود بردار، بس کن
*بیبی فاطمه پرستارِ پیغمبره، جانِ عالَم فدای پیغمبر، جانِ عالَم فدای فاطمه..دید یکی درِ خونه رو دقُّ الباب کرد، بیبی خودش در رو وا کرد، دید یه جوانی پشتِ در ایستاده گفت: اومدم پیغمبرِخدا رو عیادت کنم. بیبی فاطمه فرمود: مگه نشنیدی پیغمبر ممنوع الملاقاته؟ طبیب دیدنِ پیغمبر و ملاقاتش رو ممنوع کرده در رو بَست.*
#امام_حسین (ع)
#ماه_صفر
به کانال آموزش مداحی و اشعار اربعین بپیوندید 👇👇👇👇👇
🆔 ➺ @madahi313