eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
133 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
ین و آن برد آیا نگفتم در بیاور خاتمت را راضی شدی انگشترت را ساربان برد ** گفتند که پیراهنت را می کشیدند تصویر غارت کردنت را می کشیدند نه اینکه نیزه بر تنت می ریخت دشمن بلکه به نیزه ها تنت را می کشیدند ** رفتی و دستم بر ضریح دامنی بود رفتی ز دستم رفتنت چه رفتنی بود؟ تا آن زمانی که به یادم هست داداش وقتی که می رفتی تنت پیراهنی بود ** رفتی که اشک خواهرت را در بیاری بغض گلوی دخترت را در بیاری آیا نمی شد ای سلیمان زمانه قبل از سفر انگشترت را در بیاری؟ ********** اشعار شام غریبان –علیرضاشریف شمشیر و تیغ و نیزه ی خود را گذاشتند خورشید را مُقَطَّعُ الاَعضا گذاشتند وحشی شدند و موقع تقسیم ِ غارتش بر مُصحَفِ شریفِ تنش پا گذاشتند چرخی زدند با سر ِ بر نیزه رفته اش داغی عجیب بر دلِ زهرا گذاشتند دیگر به نعل ِ تازه زدن احتیاج بود؟! جایی برای تاختن آیا گذاشتند؟ از قتله گاه راضی و دستِ پُر آمدند سهمی برایِ زینب کبری گذاشتند؟ لرزید عرش ِ اعظم و بارانِ خون چکید آتش مگر به گیسوی حورا گذاشتند؟ زینب به گریه گفت عَلیکُنََّ بالفِرار با ترس و لرز پای به صحرا گذاشتند شمشیر و کعبِ نِی وَ سَنان تازیانه شد بی داد کینه را به تماشا گذاشتند حتی فرشته دست به شیون گرفت و سوخت تا دست رویِ چادر زنها گذاشتند از روسری گرفته و تا گوشواره را در خیمه ها به مَعرض ِ یغما گذاشتند خورجین به دست ها سر ِ یک ذره بیشتر حتی میانِ خود سر ِ دعوا گذاشتند مستِ غرور لشگر ِ عشرت عقب کشید و ما بقیِ ظلم به فردا گذاشتند شب را برایِ آن همه نیلوفری شده یک خیمه نیم سوخته را جا گذاشتند دلهای سوخته شان تازه گُر گرفت بر گِردِ آب روضه ی سقا گذاشتند ************ اشعار شام غریبان – هانی امیرفرجی من نگفتم که شوی بی پر و بی بال نرو؟ زیر سُم ها شود عضو عضو ِ تو پامال نرو؟ تو اگر نیزه خوری میروی از حال نرو؟ به خدا گیر می افتی ته گودال نرو؟ دوره کردند تو را از روی زین افتادی دیدم از دور چگونه به زمین افتادی گرگها زوزه کشان پیرهنت را بردند جلوی چشم سکینه کفنت را بردند عده ای نیزه رسیدند و تنت را بردند با هم انگشت و عقیق یمنت را بردند گرچه بردند ولی جانِ تو پس میگیرم به همین پیکر عریانِ تو پس میگیرم بغلت میکنم و شمر مرا میزندم تا که خواهم بزنم بوسه مرا میزندم کو علمدار بگوید که چرا میزندم؟ من چه کردم که مرا با کف پا میزندم؟ نکند میزندم تا که صدایت نکنم؟! به خدا هرچه زند باز رهایت نکنم *********** اشعار شام غریبان تشنه رفتن برا تو/ مرثیه خوندن برا من بر نگشتن برا تو/ تو خیمه موندن برا من پر پرواز برا تو / پرای بسته برا من خسته رفتن برا تو / این همه خسته برا من غم امت برا تو / حفظ امامت برا من دست بیعت برا تو / خط ولایت برا من قمرامون برا تو / این همه اختر برا من پسرامون برا تو / این همه دختر برا من غم زینب برا تو/ تموم غم ها برا من علی اکبر برا تو / ناله ی لیلا برا من تیغ دشمن برا تو / آتیش دشمن برا من این جا موندن برا تو / تا کوفه رفتن برا من خواب راحت برا تو / گریه براتون برا من نیزه خوردن برا تو / رو نی سراتون برا من علی اصغر برا تو / رباب مضطر برا من لب خنجر برا تو / بوسه به حنجر برا من جنگ اینجا برا تو / جنگای کوفه برا من سنگ اینجا برا تو / سنگای کوفه برا من زخم غارت برا تو / زخم جسارت برا من پاره پیرهن برا تو / رخت اسارت برا من لطفا اگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید *********** شعر شام غریبان _ مریم سقلاطونی به خاطر می سپرد آن لحظه دیدار رویت را برای آخرین بار آمد و بویید رویت را گلی پامال زیر سم اسبان یافت خاک آلود و در خاشاک و خون و خس به هم پیچیده مویت را نگاهی دوخت بر چشم و لب و دندان خونینت جلوتر آمد و بوسید رگهای گلویت را لبت تشنه … ولی جانت لبالب دید از دریا و سرگرم شنیدن بود با نی گفتگویت را شب شام غریبان رفته رفته دشت را پر کرد دوباره خم شد و بوسید رگهای گلویت را *********** اشعار شام غریبان – علیرضاخاکساری دیدم به روی نیزه ها بال و پرت را دیدم به صحرا اربا اربا پیکرت را دیدم به سرعت آمدند و دوره کردند دیدم گرفتند اشقیا دور و برت را دیدم نشسته شمر روی سینه ی تو دیدم تمام لحظه های آخرت را بالا سرت بودم – گریبان می دریدم وقتی که با پا بر زمین میزد سرت را آقای من هرکار می کردم نمی شد بیرون کشم از بین مقتل مادرت را سر را برید و برد و … من ماندم همان جا زانو زدم بوسه بگیرم حنجرت را **** در بین راه کربلا تا کوفه هر بار دیدم به دست ساربان انگشترت را در بین راه کربلا تا کوفه هر بار با کعب نی ها زجر میزد دخترت را یادم نخواهد رفت این بی حرمتی ها یادم نخواهد شد نگاه مضطرت را یادم نخواهد شد خرابه – شام ویران- یاد
سر بر نیزه رفته را می دید شانه ها دائماً تکان می خورد گریه ی بچه ها چه سوزی داشت داغ ها را کمی تسلی داد خودش اما چه حال و روزی داشت با تمام وجود می زد شور رو به رویش سیاهی شب بود دور تا دور کاروان می گشت نگران غرور زینب بود تند می رفت و تند بر می گشت در نظر داشت طول قافله را بچه ها را یکی یکی می گفت کم کنید کم کنید فاصله را غیرت حیدریش رو شده بود چادر مادرانه بر سر داشت هم حواسش به چشم خواهر بود هم هوای سر برادر داشت مثل مادر چه غربتی دارد مثل بابا چقدر مظلوم است چه کسی گفت آب می خواهم؟ مشک بر دوش ام کلثوم است ********* اشعار شام غریبان — حسین علاءالدین در یورش آن سپاه بر تو چه گذشت بی یاور و بی پناه بر تو چه گذشت لشگر همه سوی تو هجوم آوردند در گودی قتلگاه بر تو چه گذشت آوای ضعیف(العطش)می آمد تو بودی و شمر و… آه بر تو چه گذشت لب تشنه به روی خاک جان می دادی ای کشته ی بی گناه بر تو چه گذشت می کرد حکایت از سخن های مگو بی تابی ذوالجناح… بر تو چه گذشت در علقمه دیدند همه اشک تو را هنگام فراق ماه بر تو چه گذشت می سوخت درآخرین نگاهت زینب در شعله ی آن نگاه بر تو چه گذشت ************ اشعار شام غریبان – علی اکبرلطیفیان هجوم ناگهان و وای زینب به سمت کاروان و وای زینب تن آقا بدون غسل و دفن و بدون سایه بان و وای زینب شنیده شد صدای مادری که نشسته قد کمان و وای زینب رسیده بر سر گودال اما خمیده ناتوان و وای زینب دوباره دست هایی را که بستند دوباره ریسمان و وای زینب دوباره کربلا غوغا و غوغا دوباره سایه بان و وای زینب شب و صحرا و آتش، طفل و معجر امان و الآمان و وای زینب دوباره گمشده در بین صحرا دوتا از کودکان و وای زینب نمانده روی گوشی گوشواره به لب ها نیمه جان و وای زینب برای دخترک های هراسان نباشد پاسبان و وای زینب *********** اشعار شام غریبان – یاسر مسافر وجودش مثل دریا بود عمه دقیقا مثل زهرا بود عمه اگرچه کربلا جا مانده بودی حسین دوم ما بود عمه هجوم یک سپاه تازیانه ولی افسوس تنها بود عمه خدا خیرش دهد این خواهرت را کسی سیلی نخورد تا بود عمه و بعداز ساقی آب آور ما علم بر دوش و سقا بود عمه تمام راه را مشغول ذکر حسینم وا حسینا بود عمه در اوج عاطفه چون مرد جنگید اگر چه قامتش تا بود عمه سرش بشگست اما دشمنش دید سرش بالای بالا بود عمه وبعد از این همه رنج و مصیبت خدا را شکر بر پا بود عمه ********** اشعار شام غریبان — سید محمد جوادی بگذارید کنار بدنش گریه کنم بر تن زخمیِ بی پیرهنش گریه کنم تا که سر داشت نشد خون سرش پاک کنم بگذارید به زخم بدنش گریه کنم چه غریبانه فغان کرد مرا آب دهید بگذارید به سوز سخنش گریه کنم بگذارید گلم را که فتاده است به خاک کنم از چادر مادر کفنش گریه کنم ساربانان مزنیدم به خدا خواهم رفت اندکی صبر کنار بدنش گریه کنم ********* اشعار شام غریبان خنده بر روی لبش مرد ستمکاری هست آه انگار نه انگار عزاداری هست آن طرف دامن طفل آتش سوزان دارد این طرف در تب شعله تن بیماری هست …و زنی باز سوی علقمه میکرد نگاه که به پا خیزد اگر دست علمداری هست همه دیدند که خون چشم دلش را پر کرد از فرات سخنش ناله سرشاری هست : مبریدم که در این دشت مرا کاری هست گل اگر نیست ولی صفحه ی گلزاری هست ساربانا مزن این همه آواز رحیل آخر این قافله را قافله سالاری هست به امیدی شوم از کشته مظلوم جدا که سوی کوفه مرا وعده ی دیداری هست لطفا اگرشاعرش رامی شناسید اطلاع دهید *********** اشعار شام غریبان دیدم غمت ای دلبر ، ای کاش نمی دیدم تنهایی و بی یاور ، ای کاش نمی دیدم دنبال تو تا گودال ، من آمدم و دیدم بالای سرت مادر ، ای کاش نمی دیدم وقتی که برون شد شمر، از مقتل تو دیدم خون می چکد از خنجر ، ای کاش نمی دیدم از نیزه به روی خاک ، دیدم سر تو افتاد در زیر سُم اسبان ، ای کاش نمی دیدم دیدم که به دنبالت ، با کاسه ی پر آبی هر سویی دَوَد دختر ، ای کاش نمی دیدم در نیمه ی شب دیدم ، در پیش نگاه تو یک دختر بی معجر ، ای کاش نمی دیدم ای وای چه بی رحمند ، انگشت تو را بردند تنها پی انگشتر ، ای کاش نمی دیدم من آمده بودم تا ، لب های تو را بوسم دیدم که نداری سر ، ای کاش نمی دیدم بر خیز ببین دعواست ، در بین سپهداران از بهر سر سقا ، ای کاش نمی دیدم بر خیز خودت دیگر ، چشمان ربابت بین بر نیزه شده اصغر ، ای کاش نمی دیدم لطفا اگرشاعرش رامی شناسید اطلاع دهید ******* اشعار شام غریبان غروب و خیمه آتش فشانی غروب و بی کسی و بی نشانی غروب و دست شوم و شعله و دود غروب و غارت پیراهن وخود غروب و جسم و تشییع جنازه غروب و سم اسب و نعل تازه غروب و مرگ چندین نازدانه غروب و داستان تازیانه غروب درد غربت
آه وناله غروب و ماتم چشم سه ساله غروب و نافله امام نشسته غروبی با مناجات شکسته غروب و عمر هفتاد و دو خورشید که خورشید جهان با چشم خود دید غروب و معجر اما پاره پاره غروب و خون روی گوشواره غروب و صبر ، صبر قلب زینب دویدنهای او تا نیمه شب چه می گوئی غروب و این همه درد رخ ناموس حق و دست نامرد من امشب چاره ای دیگر ندارم دلم را دست زینب می سپارم میان قتلگه می گردم امشب مگر پیدا کنم سالار زینب شاعر؟ ****************** اشعار شام غریبان خیمه خیمه خیمه آتیش خیمه خیمه خیمه غربت نیزه نیزه سر می آرن کوفیای لامروت سر خورشید و بریدن با تموم کهکشونش ماه آسمونی ریخته رو زمین تشنه خونش رد خون آسمونه روی مشک پاره پاره انگار از تو دامن شب ریخته روی زمین ستاره خیمه خیمه خیمه آتیش خیمه خیمه خیمه درده بچه ها منتظرن باز کی عموشون برمی گرده همه ماهیا تشنن اینو دریا خوب می دونه دریا هر جور شده باید به اونا آب برسونه از زمین عطش می جوشه آسمون آتیش می باره روی خاک دارن می دن جون ماهیای تکیه پاره خیمه خیمه خیمه آتیش خیمه خیمه خیمه غربت نیزه نیزه سر می آرن کوفیای لا مروت شاعر؟ ******* اشعار شام غریبان —حسین سنگری راه افتاده تمام غم دنیا با تو گره خورده ست به خون، قصّه ی فردا با تو مطلع سرخ غزل های جهانی شده ای مطلع شعر، چه زیبا شده امّا با تو شب اشک ست و تماشاست اگر بگذارند اشک، با من، به سر نیزه تماشا با تو صوت قرآن تو از حنجره ی باران ست بارش ابر غمت با من و معنا با تو آسمان طفل یتیمی شده بر دوش زمین آمده از کرم و لطف تو بالا با تو گَر جهان پُر شود از یوسف مصری هرگز – با کسی راه نیاید دلم الّا با تو تو که باشی همه ی گمشده ها پیدایند هر چه گم گشته در اینجا، شده پیدا با تو جلوه کرده ست خدا روی زمین در نقش ِ – فصل سرخی که رقم خورده در اینجا با تو قرن ها می گذرد، داغ تو تازه ست هنوز راه افتاده تمام غم دنیا با تو ***** اشعار شام غریبان ـ یاسر مسافر آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد… بغضی میان سینه من جا گرفت و بعد… وقتی که ذوالجناح بدون تو بازگشت این دخترت بهانه بابا گرفت و بعد … ابری سیاه بر سر راهم نشسته بود ابری که روی صورت من را گرفت و بعد دارد صدای مادری دلخسته می رسد آری صدای گریه ی زهرا گرفت و بعد همراه آن صدا تمامیّ ِ کودکان ذکر محمدا و خدایا گرفت و بعد هر کس که زنده بود از اهل خیام تو مویه کنان شد و ره صحرا گرفت و بعد دور از نگاه های علمدار لشگرت آتش به خیمه های تو بالا گرفت و بعد سرمست انتقام ولی بی نصیب تر پس معجر از سر زنها گرفت وبعد * ((پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل)) ****** اشعار شام غریبان در قتلگاهت آمدم و سر نداشتی یک جای سالمی تو به پیکر نداشتی دیدم تو را چه دیدنی ای پاره ی دلم حتی لباس کهنه ای در بر نداشتی جز روی حنجری که همه بوسه اش زدند جایی برای بوسه ی خنجر نداشتی ؟ زینب بمیرد این همه خونی نبیندت خواهر شود فدای تو یاور نداشتی ؟ ته مانده های پیرهنت هم ربوده شد چیزی برای غارت لشکر نداشتی ای وای سینه ی تو پر از جای پا شده یکی دو تا که ارث ز مادر نداشتی بی کس شدی ز پشت سرت نیزه خورده ای حق می دهم حسین ، برادر نداشتی رضا رسول زاده ****** شام غریبان تو زیر پا رفتی ولی بیچاره زینب از این به بعد و بعد از این آواره زینب باید خودت یاری کنی ورنه محال است بوسه بگیرد از گلوی پاره زینب خون گلویت را کسی تا آسمان برد پیراهن و عمامه ات را این و آن برد آیا نگفتم در بیاور خاتمت را راضی شدی انگشترت را ساربان برد گفتند که پیراهنت را می کشیدند تصویر غارت کردنت را می کشیدند نه اینکه نیزه بر تنت می ریخت دشمن بلکه به نیزه ها تنت را می کشیدند رفتی و دستم بر ضریح دامنی بود رفتی ز دستم رفتنت چه رفتنی بود؟ تا آن زمانی که به یادم هست داداش وقتی که می رفتی تنت پیراهنی بود رفتی که اشک خواهرت را در بیاری بغض گلوی دخترت را در بیاری آیا نمی شد ای سلیمان زمانه قبل از سفر انگشترت را در بیاری؟ علی اکبر لطیفیان ****** اشعار شام غریبان لبهای تو مگر چقدر سنگ خورده است؟ قاری من چقدر صدایت عوض شده تشریف تو به دست همه سنگ داده است اوضاع شهر کوفه برایت عوض شده تو آن حسین لحظه گودال نیستی بالای نیزه حال و هوایت عوض شده وقتی ز روبرو به سرت می کنم نگاه احساس می کنم که نمایت عوض شده جا باز کرده حنجره ات روی نیزه ها در روز چند مرتبه جایت عوض شده طرز نشستن مژه هایت به روی چشم ای نور چشم من به فدایت عوض شده ما بعد از این سپاه تو هستیم یا حسین جنگی دگر شده شهدایت عوض شده تو باز هم پیمبر در حال خدمتی با فرق این که شکل هدایت عوض شده ع
م نخواهد رفت یاس پرپرت را **** مویم سپید و گشته ام قامت کمانی سالار زینب می شناسی خواهرت را ؟؟ ************** اشعار شام غریبان – محمد مهدی سیار ما را نمانده است دگر وقت گفتگو تا درد خویش با تو بگوییم مو به مو از خار،گرچه گرد حرم پاک کرده ای تا شام و کوفه راه درازی است پیش رو… خون گوشواره ها زده بر گوشهایمان صد بغض مانده جای گلوبند در گلو تنها گذاشتیم تنت را و می رویم اما سر تو همسفر ماست کو به کو بی تاب نیستیم…خداحافظت پدر! بی آب نیستیم …خداحافظت عمو! *********** اشعار شام غریبان اثری نیست و یک پیروهنی نیست شده تکه های بدن پاره تنی نیست شده آنقدر داد زدم این پسر دخت نبی ست بین جنجال صدای سخنی نیست شده نیزه بر پهلو و بازو و بدن معمولی ست نیزه جا دادن و حلق و دهنی نیست شده دیدم از دور یکی هست به روی تن او بعد از آن مرد عقیق یمنی نیست شده دیدم او جان به بدن داشت ولی اسب ولی … ضرب نعل آمد و شکل بدنی نیست شده شبهی از تن او در ته گودال ولی ساقه و برگ گل یاسمنی نیست شده لطفا اگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید ********** اشعار شام غریبان خوردی زمین و با عجله من به سر زنان هرطور که بود آمدم از بین کوفیان دیدم که بی هوا به سرت سنگ میخورد در زیر ِ دست و پا بدنت چنگ میخورد یک عده گرگ دور ِ تنت پَرسه میزدند شمر و سنان و حرمله هم هر سه میزدند یادم نمیرود که سنان حرفِ بد زد و شمر ِ حرامزاده به جسمت لگد زد و بر سینه ات نشست بمیرم که وای وای… تا که سرت شکست زدم زیر ِ های های گفتم چنین نبُر که حسینم شکار نیست این رسم ِ ذبح کردنِ این روزگار نیست لب تشنه را که با عجله سر نمیبُرَند حداقل مقابل دختر نمیبرند… لطفا اگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید ********** اشعار شام غریبان — فرشیدیارمحمدی بر قامتی که گشته کمان گریه ام گرفت مانند ابرهای خزان گریه ام گرفت از یاد گریه های نهان گریه ام گرفت با خاطرات صوت اذان گریه ام گرفت آقا ز دست دور و زمان گریه ام گرفت یادت که هست آمده بودیم با خوشی ؟ حالا ببین که فاصله ها هست تا خوشی انگار روی نیزه غمینی و نا خوشی ای نیزه دار پست، مریضی تو یا خوشی ؟ انقدر نیزه را نتکان گریه ام گرفت از آن همه سپاه فقط آه مانده است بر زینب اشک های شبانگاه مانده است خواهر ببین که بی تکیه گاه مانده است جانی بده حسین، چقدر راه مانده است از زخم های زخم زبان گریه ام گرفت دل، بی قرار وصل تو شد ای قرار دل بالا نشین نیزه سوارم، نگار دل … یک لحظه ای بیا بنشین در کنار دل تا خون دل بگویمت از حال زار دل از خنده های پست سنان گریه ام گرفت وقتی سنان آمد و پیشت مکان گرفت یکباره روزگار حرم را خزان گرفت تو دست و پا زدی و حرام زاده جان گرفت با نیزه اش دهان و لبت تا نشان گرفت همراه اشک های روان گریه ام گرفت ************* اشعار شام غریبان رفته صبراز کفم این حال نمی فهمم چیست عمق این فاجعه صد سال نمی فهمم چیست درکم از اوست همین قدر که شد ذبح عظیم باقی روضه گودال نمی فهمم چیست کشتن تشنه زخمی عمل سختی نیست بر سرش این همه جنجال نمی فهمم چیست نَحر این سر که خودش جایزه دارد دیگر غارت خیمه و اموال نمی فهمم چیست زره و خود و سپر بازهم ارزش دارد غارت چادر اطفال نمی فهمم چیست لطفا اگرشاعرش رامی شناسید اطلاع دهید ********* اشعار شام غریبان یک تنه زینب کند اینجا قیامی بعد تو با کسی حتی نگفتم من کلامی بعد تو تا که تو بی جان شدی بهر غنیمت آمدند ناگهان در خیمه ها شد ازدحامی بعد تو تشنه تشنه سر جدا گشت از تنت،سالار من از گلوم پایین نرفت،آب و طعامی بعد تو من کجا و این اسیری؟من کجا بازار شام؟ هر چه آمد بر سرم،بوده تمامی بعد تو هرچه گفتم نا نجیب این معجرم را پس بده نه جوابی نه حیا نه احترامی بعد تو دیده ی نا محرمی رویم ندیده تا کنون خیره بر رویم شده حالا حرامی بعد تو لطفا اگرشاعرش رامی شناسید اطلاع دهید ********** اشعار شام غریبان – داوود رحیمی ته گودال فقط پیکر تو مانده و من همه رفتند فقط مادر تو مانده و من سر و انگشتر و انگشت به غارت بردند پاره های بدن بی سر تو مانده و من بوسه باید به روی گونه نشیند اما چاره ای نیست، رگ حنجر تو مانده و من تو و عباس که رفتید… از آن روز به بعد زخم های بدن دختر تو مانده و من باورم نیست که تنها به سفر خواهم رفت همه ی دلخوشی ام! باور تو مانده و من … ********* اشعار شام غریبان – شهرام شاهرخی وارسی کرد آن حوالی را پشت هر تپه سنگ بوته ی خار خیمه در خیمه گوشه در گوشه بچه ها را شمرد چندین بار چشم هایش به دور و بر چرخید کاروان را نمود آماده ایستاد و کمی تامل کرد هیچ کس از قلم نیفتاده کاروان را شکسته بندی کرد روی هر زخم مرهمی پیچید گاه گاهی میان این همه سوز
لی اکبر لطیفیان ****** اشعار شام غریبان دلی در خون نشسته دوست داری؟ بگو قلبی شکسته دوست داری؟ تورا ای عشق ! بی سر دوست دارم مرا با دست بسته دوست داری؟ نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده سر پیراهن تو جنگ بوده ولی شرمنده زینب دیر فهمید که انگشتر به دستت تنگ بوده حمیدرضا برقعی ……………………. اشعار شام غریبان ای بی کفن سینه شکسته ارباب آرامش سینه های خسته ارباب وای از دل خواهر غریب می دید بر سینه تو شمر نشسته ارباب ………….. آن گونه رخ به خاک منه، معجرم که هست… حیف ازسرتو نیست بیفتد، سرم که هست… گیرم مرا به قتلگهت ره نداد شمر تاسر به زانویش بنهی،مادرم که هست شاعر؟ ******** اشعار شام غریبان ـ محمود اکرامی عصر عاشورا کنار خیمه‌های سوخته ذوالجناحی ماند با یال رهای سوخته کاروان می‌رفت و می‌بلعید دشت دیر سال کودکان تشنه را با دست و پای سوخته در کجا دیدید یا خواندید روی نیزه‌ای آسمان قرآن بخواند با صدای سوخته؟! قطره قطره شرم شد آب فرات از دیدن رقص خون‌آلود شمشیر و هوای سوخته چارده قرن آسمان بارید و می‌بارد هنوز چشم زینب (س) را به خاک کربلای سوخته ابرها بارانی و شاید خدا هم گریه کرد عصر عاشورا کنار خیمه‌های سوخته #یازدهم محرم @rozevanoheayammoharramsoghandi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا حسین یا حسین شعله‌ی عزای تو چراغ کربلای تو توو دلم روشنه پرچم قیام تو صراحت کلام تو تا ابد با منه درس آزادگی توو همین مجالس مصیبت مُحرّمه توو لهوف سیّد و توو مقتل مُقرّمه یاد من دادی که، زیر بار ستم تا قیامت نرم یا حسین یا حسین (یا حسین عزیز فاطمه) * * * یا حسین یا حسین باز به من بها دادی به اشک من صفا دادی مجلست اومدم پس هنوز امید داری به من که ساده میگذری گرچه خیلی بدم یا حسین یا حسین من کجا لیاقت اقامه عزای تو؟ من کجا و کشتی نجات روضه‌های تو؟ من کجا و حرم؟ خیلی ممنونتم خیلی مدیونتم یا حسین یا حسین (یا حسین عزیز فاطمه) * * * یاحسین یا حسین كاش مث مدافعا، توو سوريه توو سامرا هديه ميشد سرم ارتشت مسلحه، نذاشته پاي ابرهه وا بشه توو حرم آرزوم اینه که جوری که تو دوست داری خدا رو بندگی کنم آرزوم اینه مث شهیدا زندگی کنم آرزوم یک کلام: اربعین آقا! کربلا می‌خوام یا حسین یا حسین (یا حسین عزیز فاطمه) * * *** حجت بن الحسن از نجف تا کربلا رو، لابلای موکبا رو جستجو می‌کنم بلکه بین زائرا، ببینمت توو کربلا آرزو می‌کنم حجت بن الحسن پرچم تو مژده‌ی قیام پابرهنه هاست آرزوی قلبی تمام پابرهنه هاست خون شد از انتظار، این دل بیقرار این دل بیقرار حجت بن الحسن (العجل عزیز فاطمه) شاعر: محسن رضوانی #تک ضرب غریبان میثم مطیعی @rozevanoheayammoharramsoghandi
شام غریبان (زمینه) بین این شب تار دشت کربلا سوخت کل خیمه ها سوخت خیمه ی علمدار بین شعله ها سوخت پیش چشم ما سوخت بین خیمه ها مردم کنار تو زمین خوردم رفتی و بدون تو کی گفته من کم آوردم -------- دنبالم به صحرا بچه ها رو بردم صد دفعه شمردم تا که زیر لب ها اسمتو آوردم تازیانه خوردم وقتی خیمه غارت شد به ما بی تو جسارت شد رفتی و سه ساله ات هم محیای اسارت شد ------- رفتی و ندیدی آه مادرا رو اشک دخترا رو پیششون به نیزه میزنن سرا رو رأس لاله ها رو این همه زن و دختر من تنها بیا مادر میکشه منو آخر غم چادر غم معجر زنی غریبان محمودکریمی @rozevanoheayammoharramsoghandi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امشب که عزاگوشه ی گودال به پاشد یک مادرویک خواهرمحزون به نواشد یکی گفت بنیه یکی گفت اخیه ****** می گفت که ای مادرامان ازدل زینب اه ای بدن بی سرامان ازدل زینب یکی گفت بنیه یکی گفت اخیه #شام غریبان میرداماد @rozevanoheayammoharramsoghandi