eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
133 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب که شب شام غریبان حسین است با فاطمه هم ناله یتیمان حسین است از خیمه رود سوی شما شعله آتش سوزان دل طفلان پریشان حسین است یا رب به سر سید سجاد چه آمد در خیمه سرا آن گل بوستان حسین است گلها شده پرپر زدم نیزه و خنجر بر روی زمین پیکر عریان حسین است در آن صحرا چه کند زینب کبری بی یار و معین خواهر گریان حسین است ای کرببلا اهل حرم را تو خبر کن زهرا ز جنان آمده میهمان حسین است عزاداران ، سینه زنان ، شب شام غریبان حسین است ، امشب امام زمان عزادار است برای مصائب عمه اش گریه می کند ، برای دست های بریده عمو جانش عباس گریه می کند .آقا سرت سلامت ، آی دلهای کربلایی امشب با زینب و امام سجاد برای غریبی حسین گریه کنید . قربان دل شکسته زینب ، پرستار بچه های حسین ، بچه ها را آرام می کند یکی سراغ بابا را از عمه می گیرد (عمه جان بابا ) یکی سراغ عمو را از عمه می گیرد ، عمه جان عمو جانمان عباس چه شد ؟ یکی سراغ علی اکبر می گیرد ، یکی سراغ قاسم را می گیرد ، خانم رباب هی صدا می زند : علی اصغرم کجایی ، قربان لبهای تشنه ات برم علی جان ، قربان قنداقه پر خونت برم پسرم ، من از شما عزاداران سئوال می کنم مگر رسم نیست داغدیده را تسلیت بگویند ؟ اما کربلا عوض تسلیت زینب را تازیانه زدند ، سکینه را تازیانه زدند ، خیمه ها را غارت کردند ، گوشواره از گوش بچه ها بیرون آوردند . بچه ها به بیابان ها فرار کردند امشب ذکر این است : الهی خواهرت زینب بمیرد نماند بعد تو ماتم بگیرد اگر کشتند چرا آبت ندادند ترا ز آن درّ نایابت ندادند : کتاب گلچین احمدی مکتوب غریبان @rozevanoheayammoharramsoghandi
باامام حسین علیه السلام 🌿🥀🌿🥀🌿🥀🌿 سلام شاه کرم، آبرو بده به گدا شکسته بال و پرم، آبرو بده به گدا چه می شود که شب جمعه زائرت باشم دوباره کنج حرم، آبرو بده به گدا گرفته حالمو و دلتنگ روضه های توام تو را به چشم ترم، آبرو بده به گدا کسی به جز تو دری وا نکرد بر رویم دوباره در به درم، آبرو بده به گدا سیاه رویم و رنگ تو نیستم اما بیا بیا بخرم، آبرو بده به گدا فدای دست کریمت، دوباره دستت را بکش به روی سرم، آبرو بده به گدا قسم به زینب قامت خمیده رحمی کنم به قلب پر شررم، آبرو بده به گدا به ساعتی که سرت را فراز نی می دید به کربلا ببرم، آبرو بده به گدا @rozevanoheayammoharramsoghandi
دلم گرفته برای غمی که میدانی برای وسعتِ آن ماتمی که میدانی دوباره آمده ام سر به زیر و شرمنده دچار حال بد و مبهمی که میدانی چقدر گریه کنم تا به من محل بدهی قبول کن! منم آن محرمی که میدانی مرا به حال خودت واگذار کن آقا دعا بکن نشوم آدمی که میدانی دوباره بغض دلم را گره زدم محکم به روی حاشیهٔ پرچمی که میدانی فراق کرب و بلا جان سپردن محض است تو را خدا برسان مرهمی که میدانی سکوتِ کنج ضریحت چه عالمی دارد مرا ببر به همان عالمی که میدانی به پای بوسی شش گوشه ات مرا بطلب نخواه جان بدهم از غمی که میدانی! امام#،حسین علیه السلام @rozevanoheayammoharramsoghandi
الا سفر به سوی کربلا کنید امشب همه زیارت خون خدا کنید امشب اگر به جانب مقتل عبورتان افتاد برای حضرت زهرا دعا کنید امشب برای آنکه رود در کنار نعش پدر رقیه را به بیابان رها کنید امشب نماز وتر به جا آورید بنشسته به دخت شیرخدا اقتدا کنید امشب علم به دست بگردید دور آل‌الله گره ز کار علمدار واکنید امشب اگر به مطبخ خولی عبورتان افتاد زیارت سر از تن جدا کنید امشب ستمگران! به پیمبر قسم عزادارند به آل فاطمه کمتر جفا کنید امشب الا تمام ملایک! به قتلگاه آیید ز گریه شور قیامت به پا کنید امشب به سوز سینۀ «میثم» چنان بریزید اشک که حق خون خدا را ادا کنید امشب سازگار #امام حسین علیه السلام غریبان @rozevanoheayammoharramsoghandi
امشب به زمین پیکر عریان حسین است شام است ولی شام غریبان حسین است با نالة ای وای حسین وای حسینا در کرببلا فاطمه مهمان حسین است پرپر شده از باد خزان لالة لیلا این دسته گل سرخ گلستان حسین است هر لاله خورد آب ز خون جگر سنگ هر نخل خمی سر به گریبان حسین است تا روز قیامت جگر آب کباب است پیوسته به یاد لب عطشان حسین است زخمی که بود بر گلوی نازک اصغر یک آیة ناخوانده ز قرآن حسین است این ساقی بی آب که جان داده لب آب سقای جگر تشنة طفلان حسین است یک خیمة آتش زده یک جمع پریشان این جمع همان جمع پریشان حسین است دوزخ شود از یک نگهش روضة رضوان آن دیده که گریانَد و گریان حسین است خونی که از آن نخل ولایت شده سرسبز والله قسم خون جوانان حسین است “میثم” که بود دامنش آلوده ز عصیان در روز جزا دست به دامان حسین است سازگار #شام غریبان حسین علیه السلام @rozevanoheayammoharramsoghandi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آه از آن روز که جان از تن خواهر می رفت سنگ ها بال زنان سوی برادر می رفت آسمان ها و زمین داشت به هم می پیچید سمت گودال کسی دست به خنجر می رفت ساعتی بعد که آتش به حرم بر پا شد همه سر ها به روی نیزه ی لشگر می رفت خیمه تاراج شد و هر طرفی دست به دست بین گهواره ی خالی دل مادر می رفت از یتیمان حرم نیز غنیمت بردند گوشواره که نه گیسو پی معجر می رفت نیمه شب با عجله داشت خبر را میبرد یک نفر در طمع جایزه با سر می رفت #غریبان حسین علیه السلام @rozevanoheayammoharramsoghandi
خبری نیست از تو و کفنت یوسف من کجاست پیرُهنت یادگاری ز جنگ حک شده است مُهری از سمِّ اسب روی تنت تا خود حشر بر سنان لعنت که فرو کرده نیزه در دهنت پیرمردان ناتوان حتّی با عصا می زدند بر بدنت همه جا را سیاه می دیدی به فدای نفس نفس زدنت استخوان های سینه ی تو شکست شمر وقتی که روی سینه نشست آینه بودی و ترک خوردی از همه بی هوا کتک خوردی قتلگاهت نگو که غوغا بود سر پیراهن تو دعوا بود کاش مادر نبود در گودال از بد روزگار امّا بود #شام غریبان حسین علیه السلام @rozevanoheayammoharramsoghandi
اشعار شام غریبان – محمد رسولی سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم سراغ سرت را من از آسمان و سراغ تنت از بیابان بگیرم تو پنهان شدی زیر ِ انبوهِ نیزه من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم حسین! خونِ حلقومت آبِ حیات است من از بوسه بر حنجرت جان بگیرم رسیده کجا کار ِ زینب که باید سرت را من از این و از آن بگیرم کمی از سر ِ نیزه پایین بیا تا برایِ سفر بر تو قرآن بگیرم تو گفتی که باید بسوزم، بسازم به دنیایِ بعد از تو آسان بگیرم قرار ِ من و تو شبی در خرابه پی ِ گنج را کُنج ِ ویران بگیرم هلا! می‌روم تا که منزل به منزل برایِ تو از عشق پیمان بگیرم ***************** اشعار تنور خولی – سید محمد حسینی به تاخت می رود و از خزان خبر دارد به تاخت می رود انگار بار سر دارد گمان کنم که ز نعش پرنده آمده است و پای مرکب او را ببین که پر دارد تمام شادی دنیاست در دلش انگار میان کیسه ی خود تکّه های زر دارد مسیر کوفه و یک خانه و تنوری داغ تنور خانه ی او روضه اش خطر دارد دعا کنیم که زهرا ندیده باشد و بعد کسی بیاید و درب از تنور بر دارد **************** #شام غریبان حسین علیه السلام @rozevanoheayammoharramsoghandi
وای من خیمه ها به غارت رفت گیسویی روی نی پریشان شد وسط چند خیمه ی سوزان خواهری دل شکسته حیران شد وای من چادری به یغما رفت بانویی معجرش در آتش سوخت مرد بیمار این حرم تنهاست نیمه ای از بسترش در آتش سوخت شعله و دود تا فلک می رفت کربلا هم سقیفه ای دارد به لب کُند تیغ خرده نگیر! هرکه اینجا وظیفه ای دارد عاقبت هرچه بود، با سختی سرخورشید را جدا کردند مرد خورجین به دستی آوردند صحبت از درهم وطلا کردند مرد خورجین به دست با سرعت سمت دارالعماره می تازد مرد خوش قول ِ کوفه با جیبی مملو ازگوشواره می تازد باد تند خزان چه سوزی داشت! چند برگی ز لاله ای گم شد در هیاهوی زیور زینب گوشوارِ سه ساله ای گم شد وای از هق هق النگوها آسمان هم به گریه افتاده درشلوغی ِ عصرعاشورا حرمله یاد هدیه افتاده حرف خلخال را دگر نزنید درد ِسرسازمی شود به خدا دختران تازه یادشان رفته زخم ها باز می شود به خدا سرعباس را به نیزه زدند تا ببیند چه بر حرم رفته تا ببیند نگاه یک لشگر سمت بانویی محترم رفته #شام غریبان حسین علیه السلام @rozevanoheayammoharramsoghandi
اشعار روز یازدهم محرم – حاج علی انسانی خنده بر روی لبش مرد ستمکاری هست آه انگار نه انگار عزاداری هست آن طرف دامن طفل آتش سوزان دارد این طرف در تب شعله تن بیماری هست …و زنی باز سوی علقمه میکرد نگاه که به پا خیزد اگر دست علمداری هست همه دیدند که خون چشم دلش را پر کرد از فرات سخنش ناله سرشاری هست : مبریدم که در این دشت مرا کاری هست گل اگر نیست ولی صفحه ی گلزاری هست ساربانا مزن این همه آواز رحیل آخر این قافله را قافله سالاری هست به امیدی شوم از کشته مظلوم جدا که سوی کوفه مرا وعده ی دیداری هست ************ اشعار شام غریبان – وحید قاسمی وای من خیمه ها به غارت رفت گیسویی روی نی پریشان شد وسط چند خیمه ی سوزان خواهری دل شکسته حیران شد ** وای من چادری به یغما رفت بانویی معجرش در آتش سوخت مرد بیمار این حرم تنهاست نیمه ای از بسترش در آتش سوخت ** شعله و دود تا فلک می رفت کربلا هم سقیفه ای دارد به لب کُند تیغ خرده نگیر! هرکه اینجا وظیفه ای دارد ** عاقبت هرچه بود، با سختی سرخورشید را جدا کردند مرد خورجین به دستی آوردند صحبت از درهم وطلا کردند ** مرد خورجین به دست با سرعت سمت دارالعماره می تازد مرد خوش قول ِ کوفه با جیبی مملو ازگوشواره می تازد ** باد تند خزان چه سوزی داشت! چند برگی ز لاله ای گم شد در هیاهوی زیور زینب گوشوارِ سه ساله ای گم شد ** وای از هق هق النگوها آسمان هم به گریه افتاده درشلوغی ِ عصرعاشورا حرمله یاد هدیه افتاده ** حرف خلخال را دگر نزنید درد ِسرسازمی شود به خدا دختران تازه یادشان رفته زخم ها باز می شود به خدا ** سرعباس را به نیزه زدند تا ببیند چه بر حرم رفته تا ببیند نگاه یک لشگر سمت بانویی محترم رفته ************ اشعار شام غریبان – مهدی صفی یاری بنا نبود کسی پیکر تو را ببرد عبای کهنه ی پیغمبر تو را ببرد بنا نبود کسی نیزه بی هوا بزند بنا نبود که بال و پر تو را ببرد بنا نبود که در روز آخر عمرت اجل بیاید علی اکبر تو را ببرد بنا نبود برای دو قطره آب فرات سه شعبه حنجره ی اصغر تو را ببرد بنا نبود اگر در غروب کشتندت شبانه جانب کوفه سر تو را ببرد تمام جسم تو گیرم مقطع الاعضا بنا نبود که انگشتر تو را ببرد ******************** اشعار شام غریبان – حامد خاکی آنقدر تشنه ماند که آب از سرش گذشت با چکمه یک نفر ز روی پیکرش گذشت وقتی برادرم به زمین خورد ای خدا افتادم و سرم به زمین خورد ای خدا ناله زدم که ای پسر مادرم بیا هفتاد و دومین تلفات حرم بیا پاشو بیا حسین که دارند میرسند از دور چند اسب سوارند میرسند اصلاً چرا غم علی اکبر تو را نکشت؟ تیر آنقدر زدند شدی مثل خارپشت از هولِ جایزه چقدر دستپاچه بود سر را برید و جای سرت خنجرش گذاشت ******************** اشعار شام غریبان – محسن مهدوی چگونه از چه طریقی بریده شد سر تو ؟ که اینچنین شده ریشه به ریشه حنجر تو چگونه از دلش آمد سر از قفا ببرد؟ کسی که شد سبب گریه های خواهر تو همان که کلب سیاهی شد و تنش لرزید پس از شنیدن واویلتای مادر تو تو پیرهن به تنت بود رفتی از خیمه چرا برهنه شده پیکر مطهر تو ؟ چقدر نیزه برای تبرک آقاجان دخیل بسته شده بر ضریح پیکر تو تو سید الشهدایی، برای اینکه نشد کسی به غربت و مظلومیت برابر تو ******************** اشعار شام غریبان – محمد رسولی رویِ نِی مویِ تو در باد رها افتاده در فضا رایحه‌ای روح‌فزا افتاده سر ِ تو می‌رود و پیکر تو می‌ماند از هم آیاتِ وجودِ تو جدا افتاده آتش آن نیست که در خرمن پروانه زدند آتش آن است که در خیمه یِ ما افتاده دم ِ گودال دلم ریخت که انگشتت کو؟ حق بده خواهرت اینگونه ز پا افتاده عاقبت دید رباب آنچه نباید می‌دید آنقدر زار زده تا ز صدا افتاده من به میل خود از اینجا نروم، میبَرَدَم تازیانه که به جانِ تن ما افتاده میشمارم همه طفلان حرم را دائم وای که دخترکت باز کجا افتاده؟ زجر رفته ست سراغش که بیارد او را آمد اما به رویش پنجه به جا افتاده هق هقش پاسخ من شد که از او پرسیدم دو سه دندانِ تو ای عمه چرا افتاده؟ ******************** اشعار شام غریبان – محسن مهدوی عاقبت بر سینۀ تو جا گرفت آنکه آخرسر تو را از ما گرفت همره خود دشنه ای آورده بود در همان دم ماجرا بالا گرفت پنجه بر گیسوی تو انداخت و از همان پشت سرت سر را گرفت چشمهایت چون دهانت باز شد گردنت را با دو دستش تا گرفت تا صدای ناله ات را نشنود گوش خود را زینب کبری گرفت هستی و دار و ندارش بودی و خنجری از او تو را یکجا گرفت لابلای آن شلوغیها ، بگو چشم زهرا را کسی آیا گرفت ******************** اشعار شام غریبان – رضا رسول زاده با نیزه روی زخم تو مرهم گذاشتند
جسم تو را به خاک چه در هم گذاشتند من مانده ام چگونه ببوسم تن تو را بس نیزه پشت نیزه و بر هم گذاشتند بر سینه ات نمونه ی هرچه سلاح هست ! شمشیر و سنگ و تیر سه پر هم گذاشتند هم داغ اکبر تو و هم سوز تشنگی اصلا مگر برات جگر هم گذاشتند آمد ز من رقیه سراغ تو را گرفت پرسید که : برای تو سر هم گذاشتند ؟ در کیسه هایشان پر سر بود و روسری هر آنچه بود زیور و زر هم گذاشتند ******************** اشعار شام غریبان – مصطفی متولی ظاهراً جد اطهرش هم بود پدرش بود مادرش هم بود وقتی افتاد روی گونه ی راست بین مقتل برادرش هم بود جای سالم نبود در بدنش زخم تا بود پیکرش هم بود زیر پایِ سنان و نیزه و تیر نه فقط سینه، حنجرش هم بود بی کس و بی پناه از نزدیک سنگ میخورد و خواهرش هم بود خواهرش قبل قاتلش آمد تا نفسهای آخرش هم بود گرچه او را زدند اما چون چادرش بود معجرش هم بود از همه دلخراش تر اینکه دم گودال دخترش هم بود دخترش بود و ذبح را میدید همه دیدند همسرش هم بود آن زمان هم که غارتش کردند به روی دستها سرش هم بود ******************** اشعار شام غریبان – وحید قاسمی چون زخم های روی تنت گریه ام گرفت از پیـرهن نداشتنت گریه ام گرفت با دیده هـای سـرخِ جگر مثل مـادرم هنگام دست و پا زدنت گریه ام گرفت جایی برای بـوسه برادر نیافتم از نیزه هـای در بدنت گریه ام گرفت تا دیدم آن سواره ولگرد نیزه دار بر تن نموده پیرهنت گریه ام گرفت وقتی شنیدم از پسرت ای امام اشک یک بوریا شده کفنت گریه ام گرفت ******************** اشعار شام غریبان – رضا رسول زاده در قتلگاهت آمدم و سر نداشتی یک جای سالمی تو به پیکر نداشتی دیدم تو را چه دیدنی ای پاره ی دلم حتی لباس کهنه ای در بر نداشتی جز روی حنجری که همه بوسه اش زدند جایی برای بوسه ی خنجر نداشتی؟ زینب بمیرد این همه خونی نبیندت خواهر شود فدای تو یاور نداشتی؟ ته مانده های پیرهنت هم ربوده شد چیزی برای غارت لشکر نداشتی ای وای سینه ی تو پر از جای پا شده یکی دو تا که ارث ز مادر نداشتی بی کس شدی ز پشت سرت نیزه خورده ای حق می دهم حسین، برادر نداشتی ******************** اشعار شام غریبان –مهدی صفی یاری دیگر چه زینبی ؟ چه عزیزی؟ چه خواهری؟ وقتی نمانده است برایش برادری تا نیزه ات زدند زمین خورد خواهرت با تو چه کرده اند در این روز آخری؟ از صبح یکسره به همین فکر می کنم وقت غروب می شود اینجا چه محشری اینجا همه به فکر غنیمت گرفتن اند از گوشواره ها بگیر تو تا کهنه معجری اصلا کجا نوشته اند که در روز معرکه در قتلگاه باز شود پای مادری؟ اصلا کجا نوشته اند که هنگامه غروب در خیمه گاه باز شود پای لشکری؟ اصلا کجا نوشته اند که در پیش خواهری باید جدا کنند گلوی برادری؟ من مانده ام چطور تو را غسل می دهند اصلا چه غسل دادنی ؟ اصلا چه پیکری؟ در زیر سم اسب چه می کردی ای حسین؟ از تو نمانده است برایم بجز سری از روی نیزه سایه ات افتاده بر سرم ممنونم ای حسین که در فکر خواهری در کوفه ، زینب از تو چه پنهان ، تمام کرد ای کاش رفته بود سرت جای دیگری ******************** اشعار شام غریبان – علی اکبر لطیفیان بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد همینکه پیکرت افتاد خواهرت افتاد تو نیزه خوردی و یکمرتبه زمین خوردی هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد همینکه از طرف جمعیعت دوتا چکمه رسید اول گودال، مادرت افتاد تو را به خاطر درهم چه درهمت کردند چنانکه شرح تن تو به آخرت افتاد ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست درآن شلوغی اگر بارها سرت افتاد خبر رسید که انگشتر تو را بردند میان راه، النگوی دخترت افتاد کنارخیمه رسیده است لشگرکوفه و خواهرتو به یاد برادرت افتاد ******************** اشعار شام غریبان – داود رحیمی زقعر گودی مقتل به عرش تابیدی رضا شدی به رضای خدا و خندیدی عزیز من چه لباسی است بر تنت کردی؟ به جای گل پر نیزه است اینکه پوشیدی تمام هستیِمان را عدو به غارت برد مرا به دست که دادی که تخت خوابیدی؟ سرت که رفت تنت ماند و نعل این اسبان کبود مثل شبی، چون جدا ز خورشیدی شدی تجلی حق و حکایت موسی خدا به جسم تو تابید و بعد پاشیدی زمین کِنِس شد و یک قطره هم نزد بالا چقدر پا به زمین زیر تیغ کوبیدی! تمام دشت تنش را به جسم تو مالید به دست نعل خودت را به دشت بخشیدی و تیغ هم ادبش کار دستمان داده مصیبتی شده این حنجری که بوسیدی! ******************** اشعار شام غریبان –علی اکبر لطیفیان تو زیر پا رفتی ولی بیچاره زینب از این به بعد و بعد از این آواره زینب باید خودت یاری کنی ورنه محال است بوسه بگیرد از گلوی پاره زینب ** خون گلویت را کسی تا آسمان برد پیراهن و عمامه ات را ا