💔#سینه_زنی_اربعین
🖤#شور
💔سبک میگذرد کاروان
خسته ترین زائر
کرببلا آمده
خواهر دلخونت از
شام بلا آمده
در غم هجرانت از
غصه خمیدم ببین
خیز و به چشم خودت
موی سپیدم ببین
💔ای درد و درمانم یا حسین
💔ای آرام جانم یا حسین
چون شمعی آبم کردی ای سالار من
خانه خرابم کردی ای سالار من
🖤جانم حسین3
بر سر نی دیده ام
دیده ی گریان تو
خیز و ببین گشته ام
پاره گریبان تو
رأس پر از خون تو
بر سر نی دیده ام
طشت زر و خیزران
مجلس می دیده ام
💔سرنیزه با حنجرت چه کرد
💔با پیکر بی سرت چه کرد
نپرسی از خواهر چرا سینه چاکی
من بمیرم و نبینم زیر خاکی
🖤جانم حسین3
کی رود از خاطرم
خاطره ی قتلگاه
خاطره ی قتل یک
تشنه لب بی گناه
خاطره ی خنجر و
ضربه به روی گلو
در دل این قتلگاه
شد بدنت زیرورو
💔وای از سوز آه مادرت
💔نعل اسب و جسم بی سرت
سهم زینبت شد نصیب دیگران
رأس پاکت شد بازیچه ی این و آن
🖤جانم حسین3
حق بده از فرط غم
پیش تو هق هق کنم
حق بده تا همچنان
دختر تو دق کنم
پیش نگاه تو
شرمنده ام و سر به زیر
حال خراب مرا
بین و سراغش نگیر
💔از بس که بعد از تو غصه خورد
💔در بین ویرانه جان سپرد
مثل مادر دستش بر پهلو می گرفت
تا نبینم صورتش را ، رو می گرفت
🖤جانم حسین3
۱۵
#نوحه
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
#حاج_رضا_یعقوبیان
#سبک_به_تماشابیا_ای_پسرفاطمه
یا رقیه تویی گل گلستان دین
شیعیان علی را تویی حبل المتین
همه بر تو پناه
مستمند نگاه
یا رقیه۲
یا رقیه تویی آینه ی فاطمه
تویی از لطف حق گره گشای همه
گل باغ ولا
حاجتم کن روا
یا رقیه۲
ما همه ذره و تویی چنان آفتاب
به حق عمه جانت تو به دل ها بتاب
تویی خیر کثیر
دست ما را بگیر
یا رقیه۲
مونس و همدم حضرت زینب تویی
مرهم و محرم حضرت زینب تویی
تویی بنت الحسین
بر همه نور عین
یا رقیه۲
کربلا و کوفه رنج و محن دیده ای
پدرت سر بریده بی کفن دیده ای
بر حسین دختری
تالی کوثری
یا رقیه۲
چه ستم ها که در شام بلا دیده ای
سر پاک پدر به نیزه ها دیده ای
با دل پر شرر
شده ای خونجگر
یا رقیه۲
در خرابه ی شام سر پدر دیده ای
گل بوسه ز لب های پدر چیده ای
بر غم تو فزود
لب بابا کبود
یا رقیه۲
این سخن گفته ای رقیه با چشم تر
پدر مهربان مرا به همره ببر
تو فتادی ز پا
جان تو شد فدا
یا رقیه۲
۹
#نوحه
#زنجیرزنی
#شام_بلا
#حاج_رضا_یعقوبیان
#سبک_به_تماشابیا_ای_پسرفاطمه
کاروان اسیران سوی شام آمده
همرهان شهید تشنه کام آمده
کرده اند ازدحام
مردم شهر شام
وای از این شام۲
دم دروازه شد غوغای محشر به پا
همره کاروان سرها روی نیزه ها
شده شام بلا
بدتر از کربلا
وای از این شام۲
بین زن ها صدای گریه ها می رسد
بر مشام عطر و بوی کربلا می رسد
بین شام خراب
همه در اضطراب
وای از این شام۲
بهر دیدار سرها همه صف می زدند
همگی شادمان گشته و کف می زدند
کینه افزون شده
هر دلی خون شده
وای از این شام۲
بس که در شام غم زخم زبان ها شنید
بین اهل حرم قامت زینب خمید
مرهم خستگان
شده زخم زبان
وای از این شام۲
شده در شهر شام روز همه همچو شام
بر اسیران زدند سنگ ز هر روی بام
حضرت ساجدین
زین ستم دلغمین
وای از این شام۲
کودکان حسین را وحشیانه زدند
اهل بیت را ز کین به تازیانه زدند
رفته دیگر توان
اشک شان شد روان
وای از این شام۲
#دروازه_ساعات
#شام
حضرت رقیه (س)
دختربچه ای که در واقعه عاشورا حدود سه یا چهار سال سن داشت
در عصر عاشورا به همراه دیگر زنان بنیهاشم توسط سپاه یزید ، ابتدا به کوفه سپس به شام اسیری برده شدند
عصرگاهی در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود، جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند،
پرسید: «عمه جان! اینان کجا می روند؟»
حضرت زینب(س)فرمود: «عزیزم این ها به خانه هایشان می روند.»
پرسید: «عمه! مگر ما خانه نداریم؟»
فرمودند: «چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است» تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد و
بلافاصله پرسید: «عمه! پدرم کجاست؟»
فرمود: «به سفر رفته.»
طفل به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت
پاسی از شب گذشت ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.
خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند.
رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند.
سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و در آغوش کشید.
بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد،
گفت: «پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟
پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟
پدر جان چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟
پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟
پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.»
دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد.
همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. .
صلی الله علیک یا بنت الحسین(ع)
مرغ دلم خرابه شام آرزو كند
تا با سه ساله دختركى گفتگو كند
آن دخترى كه قبله ارباب حاجت است
حاجت رواست هر كه بدین قبله رو كند
سالروز شهادت حضرت #رقیه(س) را خدمت شما عزیزان و تمامی شیعیان جهان تسلیت عرض می کنیم🏴
#حضرت_رقیه_س_شهادت
بی تو پنهان کردن بغض گلو مشکل شده
زندگی دور از تو و دور از عمو مشکل شده
گریه کردم! آمدی با «سر»...خدایا حاجتم-
-شد برآورده، اگر چه آرزو مشکل شده
جانِ من بابا کجا بودی که مویت سوخته؟!
دست-بردن بین مویَت؛ مو به مو مشکل شده
عمه زینب(س) تازیانه خورد جای ما همه
نا ندارم! گفتنِ راز مگو مشکل شده
زجر(لع) بسکه بر دهانِ من زده با پشتِ دست
زخم بر لب دارم و این گفتگو مشکل شده
میگذارم این سرت را آنطرف پهلوی خود
چون برایم دیدنِ از روبرو مشکل شده
سنگ خورده روی چشمانم سرِ بازار شام
تار می بینم! برایم جستجو مشکل شده
میکشم دست کبودم را به روی صورتت
بوسه بر پیشانی و زخم ِ گلو مشکل شده!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
#حضرت_رقیه_س_شهادت
«من که از جورِ فلک گمشده ماهی دارم»
با خیالِ تو در این غمکده آهی دارم
ناله گر راه رسیدن به تو هموار کند
در دل از غصّه ی دوری، به تو راهی دارم
شام را یکسره ویرانه کنم با گریه
من خودم یک تنه از اشکْ سپاهی دارم
فرصتی نیست که از درد امانی یابم
مهلتِ گریه به هجرانِ تو گاهی دارم
تا نگاهی کنی از نیزه به احوالِ دلم
من به چشمانِ تو بر نیزه نگاهی دارم
بنگر از کعبِ نی و سنگ و کبودی به تنم
بهر اثباتِ غمِ عشق، گواهی دارم
گرچه از ضعفْ توانی به تنم نیست، ولی
هرچه از دخترِ خود صبر بخواهی دارم
بارها پرسشم از عمّه همین بود پدر
یک نفر نیست بگوید چه گناهی دارم ؟
تا تو اینگونه، به این وضع، شدی مهمانم
همه دیدند که امشب چه پناهی دارم
شاعر: #وحید_دکامین
#حضرت_رقیه_س_شهادت
غیر از بیابان ها دگر جایی ندارم
آن قدر سیلی خورده ام نایی ندارم
باید بیایند و تو را اینجا ببینند
آن ها که می گفتند بابایی ندارم
در بین صحرا می کشیدم زجر و حالا
می خواهم از جا پا شوم پایی ندارم
مانند هجده سالگی مادر تو
سرو کمانم قد و بالایی ندارم
با چشم دل روی تو را باید ببینم
من تازگی چشمان بینایی ندارم
این روزها گیسوی زیبایی نداری
این روزها گیسوی زیبایی ندارم
تنها یک امشب را شدی مهمانم اما
شرمنده اسباب پذیرایی ندارم
شاعر: #شهریار_سنجری